يکشنبه، 21 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

سیف‌الله صبور

سیف‌الله صبور
شهید سیف‌الله صبور دلاورى است كه تفسیر صبر بود. درس استقامت و تحمل در برابر شداید بود. متحمل‌مشكلات و سختى‌هاى فراوان بود و خونش سندى بر حقانیت امت ایران اسلامى شد. شهید سیف الله صبور در سال 1339 در خانواده‌اى مذهبى و مستضعف به دنیا آمد. در چهار سالگى از نعمت داشتن پدرى مومن محروم شد و از همان كودكى طعم تلخ یتیمى را چشید. تحصیلات ابتدایى خود را در مدرسه سپه و راهنمایى را در مدرسه سعدى گذراند. سپس به دبیرستان امام خمینى (س) رفته و رشد علمى خود را ادامه داد. آغاز نبوغ و حالات روحانى و مذهبى در او هویدا بود و خوش خلقى همراه با شوخ طبعى خاص خویش از او نوجوانى دوست داشتنى و جذاب بوجود آورد. سیف الله ضمن تحصیل دبیرستانى خود به كار در مغازه نانوایى مرحوم پدرش مبادرت ورزید. او مقید به انجام دستورات خداوند متعال در هر شرایطى بود و در آن ماه‌هاى گرم تابستان در كنار آتش داغ تنور نانوایى روزه اش را مى‌گرفت و علاقه وافر به خانواده‌اش داشت. مادرش مى‌گوید: "بعد از سیف‌الله دیگر خانه‌ام شور گذشته را ندارد. دیگر صداى آرام بخش و اطمینان آورش را نمى شنوم. او اهل صبر و توكل بر خداوند بود و این را سرلوحه زندگى خویش قرار داده‌بود." با اوج گرفتن نهضت اسلامى ایران شركتى مستمر و فعال در راه‌پیمایى‌ها داشت و با مطالعه پیام‌هاى امام خمینى (س) در دوران انقلاب، سیف الله مراد خود را یافت و بعد از اخذ دیپلم در كمیته انقلاب اسلامى آغاز به كار كرد و بعد از فعالیت خستگى ناپذیر به عضویت سپاه درآمد. همزمان با پایه گذارى مركز آموزش سپاه در پادگان كرخه نور یكى از مسوولان آموزش نظامى گشت، ولى هیچ‌گاه خود را گم نكرد. وى ضمن رسیدگى بسیار فعالانه مسوولیت محوله اش، به كار در نانوایى پادگان نیز مى‌پرداخت. بعد از گذشت چندى، وى با همكارى برادر شهید امیر زبیب، مسوول حفظ و حراست از نوار مرزى شدند و با شروع جریانات ضد انقلابى در كردستان وى به همراه جمعى از برادران پاسدار به كردستان اعزام شده و به تعقیب ضد انقلاب در كوه‌هاى خونرنگ غرب پرداخت. با شروع جنگ تحمیلى وى به همراه دیگران از آنجا به دزفول عزیمت مى‌كند. پس از یك ساعت توقف در منزل‌شان و با وجود اینكه هنوز غبار جبهه‌هاى غرب را بر تن داشت به قصد شركت در جبهه جنگ به سپاه مراجعه كرد. وقتى مادر درخواست یك روز ماندن در منزل را مى نماید، مى گوید: "من بیست سال تمام از آن تو بودم حال تویى كه باید زینب وار شیره جانت را به جانان تقدیم كنى كه یك لحظه ماندن خیانت به خون شهیدان و ضربه‌اى به اسلام است" بدین گونه او به جبهه خونین كرخه مى‌رود و در عملیات‌هاى مختلفى شركت مى‌كند. با سپرى شدن چند ماه وى فرماندهى عملیات جبهه دالپرى را به عهده مى‌گیرد. وى سعى مى كرد علاوه بر رشد نظامى برادران در رشد اخلاقى آنها نیز كوشا باشد. متانت و خوش برخوردى سیف الله باعث شده بود بسیارى از برادران اعزامى از شهرستان‌ها بعد از پایان مدت اعزام‌شان با شیفتگى كه نسبت به وى پیدا كرده بودند، حاضر به بازگشت نشوند و در زمانى كه بنى‌صدر خائن سعى در جدائى بین ارتش و سپاه داشت، او در محل ماموریتش و با هوشیارى مانع از تفرقه شد و همیشه سنگرش مملو از برادران متدین ارتشى بود. سیف الله خود ساعت‌ها و بلكه روزها در راه‌هاى صعب العبور به شناسایى دشمن مى پرداخت و راز و نیازهایش با معشوق در دل شب دیدنى بود. مدیریت و رشد او در همه ابعاد باعث شد كه وى به عضویت شوراى فرماندهان نظامى دزفول درآید. او در (رقابیه) خوش درخشید و در تپه هاى خونین "كود گاپون" كه در اسارت خصم بود، به همراهى 50 نفر این تپه دیدگاهى دشمن را كه شاخص دشمن در كوبیدن مواضع نیروهاى ایرانى و شهر دزفول، بود را به آتش كشید. سرانجام در یك صبحدم، هنگامى كه وضو گرفته و آماده براى نماز صبح مى‌شد با تمام وجودش سجده حق نمود، به خیل شهدا پیوست.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.