يکشنبه، 21 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

نصراللَّه شکرائی

نصراللَّه شکرائی
نصراللَّه شكرائى، به سال 1320 در كرمانشاه متولد شد. وى مانند برادر خود عبداللَّه شكرائى، از كودكى به موسیقى علاقه پیدا كرد و چون داراى دو دانگ صدا نیز بود نسبت به برادر خود كه او هم دلباخته موسیقى بود، به معبود خویش نزدیكتر بود، لذا هر روز با خواندن تصانیف روز و آواز دل بى‏قرار خود را آرام مى‏كرد ولى آرامش كافى را به دست نمى‏آورد، نصراللَّه شكرائى اظهار مى‏داشت: «از سن 9 سالگى متوجه شدم كه داراى دو دانگ صدایى هستم و كم‏كم آوازهایى را كه از رادیو پخش مى‏شد، در تنهایى زمزمه مى‏كردم، تا جایى كه در جشن‏هاى مدرسه به عنوان خواننده شركت كردم. بعد از مدتى علاقه‏ام به نواختن سازى حالا هر سازى كه باشد جلب شد، ابتدا فلوت را انتخاب كردم و با تمرین‏هاى فراوان و دمیدن مكرر در سوراخ‏هاى آن، چنان این ساز را فراگرفتم كه تمام آهنگ‏هاى آن زمان را با فلوت اجرا مى‏كردم و پس از چندى، با نواختن تنبك، سنتور، عود، بانجو و ماندولین آشنا گردیدم، اما هر زمان كه این سازها را مى‏نواختم، احساس مى‏كردم كه از این سازها راضى نمى‏شوم، تا اینكه به ویولن، به این ساز وحشى، جادوئى و دل پذیر روى آوردم. سازى كه سالیانى چند از نزدیك مى‏دیدم ولى به آن دست نزده بودم و این كشش و علاقه من نسبت به ویولن از زمانى در وجودم خانه گرفت كه در همسایگى ما، یكى از كارمندان سفارت انگلیس كه فارسى را خوب مى‏دانست و نام او توماس لامار بود، ویولن مى‏نواخت و من با آشنا شدن با او، اصول نت خوانى و سلفژ را نزد ایشان فرا گرفتم و كم‏كم حس كردم كه باید جهت تمرین ساز، ویولن براى خود تهیه نمایم. ولى متأسفانه پولى در اختیار نداشتم تا بتوانم ویولن خریدارى نمایم. لذا از برادرم عبداللَّه شكرائى كه هم‏اكنون دستى در ساختن ساز دارد كمك گرفتم و با فكر و دست خودم و راهنمائى او، از صندلى‏هاى لهستانى كهنه كه در زیرزمین خانه داشتیم، بدون اینكه پدرم متوجه شود، ویولنى با هزار زحمت ساختیم كه مدت 3 ماه طول كشید. پس از چندى، آرشه آن را ساختیم و با انداختن سیم و خرك ویولن آماده شد و شب‏ها در زیر نور چراغ گردسوز در زیرزمین خانه مشغول نواختن شدم، ولى متأسفانه یك شب پدرم این موضوع را متوجه شد و ویولن را كه با خون دل و عشق و علاقه فراوان ساخته بودم شكست. ولى من دلسرد نشدم و دوباره ویولن ساختم و روزها تا شب كه پدرم به منزل مى‏آمد در زیرزمین به نواختن و تمرین ادامه مى‏دادم كه روزى پدرم دوباره متوجه شد و آن را هم شكست و من دیگر از همین ساز شكسته و نیم‏بند و ناقص هم محروم گردیدم. یكى از دوستانم كه ویولن مى‏نواخت و از آشنایى من با او مدت زیادى نمى‏گذشت، مرا به استاد و هنرمند گوشه‏گیرى به نام نصراللَّه كیهانى معرفى كرد و من بیشتر روزها نزد این مرد آزاده شروع به فراگیرى علم موسیقى و نواختن ویولن پرداختم. پس از چند سال، به كلاس جامعه باربد كه زیر نظر استاد اسماعیل مهرتاش اداره مى شد رفتم و شروع به فراگیرى ردیف‏هاى موسیقى ایرانى كردم. بیش از دو سال در كلاس این استاد بسیارى از نیاموخته‏ها را در موسیقى آموختم تا زمانى كه با دكتر حمید زاهدى آشنا شدم و ایشان كتابى را به من هدیه نمودند و من پس از خواندن این كتاب، اصول هارمونى را كم و بیش فراگرفتم و بعدها همین كتاب مرا در ساختن آهنگ كمك فراوان كرد و پیشرفت خود را در ویولن مرهون هنرمندان و استادان عزیزى چون: اسماعیل مهرتاش، دكتر حمید زاهدى، نصراللَّه كیهانى و توماس لامار مى‏دانم و اكنون فقط در سمت معلم مشغول تدریس علم موسیقى و نواختن ویولن به هنرجویان‏مى‏باشم».


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.