يکشنبه، 21 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

حبیب الله شیبانی

حبیب الله شیبانی
از افسران تحصیلكرده و نخبه‏ى ژاندارمرى و ارتش، در 1263 در كاشان متولد شد. پدرش فرج‏الله‏خان ندیم‏الدوله سرهنگ و مدتى حكمران چند شهر بود. حبیب‏الله تحصیلات مقدماتى و ابتدائى را در كاشان انجام داد و در تهران وارد مدرسه‏ى آلیانس فرانسوى شد و قریب شش سال در مدرسه‏ى مزبور تحصیل نمود. در 1289 براى تحصیل به سویس رفته و در دانشكده‏ى حقوق ثبت‏نام نمود و یك سال در مدرسه‏ى مزبور تحصیل كرد ولى تغییر رشته داد و وارد مدرسه‏ى افسرى سن‏سیر پارسى) قسمت پیاده نظام) گردید و دوره‏ى مدرسه‏ى مزبور را پایان داد. در 1294 به ایران بازگشت و به استخدام در ژاندارمرى كه توسط سوئدى‏ها اداره مى‏شد، گردید. ظرف یك سال خدمت در ژاندارمرى، دو درجه گرفت و به اولین ماموریت جنگى رفت. این ماموریت، دستگیرى و سركوبى نایب حسین كاشى بود. سلطان حبیب‏الله‏خان در مدت كوتاهى، راهزن معروف كاشان را متوارى ساخت ولى در همان زدوخورد چند گلوله به وى اصابت كرد. در جنگ بین‏المللى اول كه ایران توسط قواى روس و انگلیس و عثمانى اشغال شد، عده‏اى از رجال و نمایندگان مجلس به حمایت از آلمانى‏ها به غرب مهاجرت كرده و دولت موقتى در آنجا به ریاست نظام‏السلطنه مافى با همكارى سید حسن مدرس و سلیمان محسن اسكندرى تشكیل دادند. بیشتر افسران ژاندارمرى اصفهان بود كه چند افسر زبده در آن هنگ خدمت مى‏كردند مانند ماژور سالارنظام كوپال، سلطان تاجبخش، سلطان پولادین و سلطان حبیب‏الله شیبانى. این هنگ در چندین زدوخورد بین قواى عثمانى و روس شركت كرد و به علت اختلافات داخلى و غرور بى‏حد حبیب‏الله‏خان، آلمانى‏ها تقاضا كردند كه وى از قواى مهاجرین خارج شود و در نتیجه حبیب‏الله‏خان كه درجه‏ى ماژورى گرفته بود، به اسلامبول رفت و مدتى فرمانده یك هنگ بود. از اسلامبول عازم اتریش شد و تا پایان جنگ جهانى اول در آنجا اقامت داشت. پس از آنكه دولت ایران براى افسران و ماموران دولتى در غرب ایران كه دولت موقت تشكیل داده بودند، عفو عمومى داد و به آنها اجازه داده شد به ایران بازگردند، حبیب‏الله‏خان شیبانى و عده‏اى از افسران به ایران بازگشتند و با آخرین درجه‏ى خود مجددا در ژاندارمرى استخدام شدند. اولین شغلى كه به سرگرد حبیب‏الله‏خان ارجاع گردید، فرماندهى گردان ژاندارم سمنان بود. در این سمت مامور سركوبى امیرموید سوادكوهى شد كه او را در حدودسازى شكست داد و درجه‏ى نایب سرهنگى گرفت. پس از این ماموریت، وى در جبهه‏ى مازندران براى سركوبى میرزاكوچك‏خان به تلاش افتاد ولى در نتیجه‏ى اختلاف با استاروسلسكى فرمانده قزاقخانه، شغل خود را رها ساخته به تهران بازگشت. پس از عزل افسران روسى و واگذارى قزاقخانه به یك افسر ایرانى (سردار همایون)، حبیب‏الله‏خان فرمانده فوج یوسف‏آباد تهران شد. در سوم حوت 1299 كه قواى قزاق وارد تهران شد، وى داراى همان سمت بود و در مقابل نیروى قزاق هیچگونه عكس‏العملى نشان نداد. حبیب‏الله‏خان در اردیبهشت‏ماه 1300 از طرف سردارسپه به جاى كلنل كاظم‏خان، حاكم نظامى تهران شد و مدت كوتاهى در سمت مزبور بود تا در معیت سردارسپه در اردوكشى گیلان علیه میرزا كوچك‏خان شركت كرد ولى قبل از اینكه زدوخوردى بین طرفین ایجاد شود، میرزا كوچك‏خان از شهر خارج شده و گیلان به تصرف قواى دولتى درآمد. در دى‏ماه 1300 كه سردارسپه قزاقخانه و ژاندارمرى و بریگاد مركزى را در هم ادغام نموده و قشون متحدالشكل را تشكیل داد، حبیب‏الله‏خان با ارتقاء به درجه سرهنگى، به معاونت اركان حرب كل قشون (ستاد ارتش) منصوب شد. هنوز چند روزى از استقرار در سمت جدید نگذشته بود كه با ارتقاء به درجه‏ى سرتیپى، بازرس مخصوص وزیر جنگ در آذربایجان گردید و عملیات نظامى تحت‏نظر وى قرار گرفت. در قیام یاور لاهوتى و ژاندارم‏هاى مقیم شرفخانه، سرتیپ شیبانى چالاكى خاصى بروز داد و غائله‏ى مزبور را ظرف چند روز پایان بخشید و آماده‏ى جنگ با سمیتقو بود كه به تهران احضار شد و به جاى وى سرتیپ امان‏الله میرزا فرمانده قواى آذربایجان شد و شكست سمیتقو و فتح قلعه‏ى چهریق به دست او انجام گرفت. شیبانى پس از مراجعت به مركز، سمتى نگرفت تا اینكه در اوایل سال 1302 وزارت جنگ 47 نفر از افسران را براى تكمیل فنون نظامى تحت ریاست سرتیپ امان‏الله میرزا جهانبانى به اروپا اعزام نمود. سرتیپ حبیب‏الله‏خان از سردارسپه تقاضا نمود وى را نیز براى طى دوره‏ى دانشگاه جنگ همراه آن هیئت به اروپا اعزام دارد. وزیر جنگ این تقاضا را پذیرفته و سرتیپ شیبانى را به فرانسه اعزام نمود و معاونت هیئت نیز به عهده‏ى وى قرار گرفت. وى در این ماموریت دوره‏ى دانشگاه جنگ فرانسه را طى كرد و در 1305 به ایران بازگشت و به ریاست ستاد ارتش منصوب شد. در سال 1306 كه سرهنگ پولادین به علت سوءقصد به جان شاه، محاكمه و محكوم به اعدام شد، شیبانى در سمت ریاست ستاد ارتش با امضاى حكم اعدام وى مخالفت ورزید و به وى تكلیف استعفا شد و ناگزیر از كار كناره‏گیرى كرد. در 1307 چندى هم در كابینه‏ى حاج مخبرالسلطنه هدایت، وزیر فوائد عامه بود. وزارت وى هم دوام زیادى نكرد و از كابینه خارج شد و پس از چندى ریاست شوراى عالى نظام را به او سپردند تا اینكه شورش عشایر فارس آغاز شد و به سرعت تمام منطقه را فراگرفت و به بختیارى هم سرایت كرد. وخامت اوضاع فارس موچب شد تا رضاشاه سه تن از امراى ارتش (سرتیپ زاهدى، سرتیپ فیروز و سرتیپ احمد نخجوان) را به تهران احضار و خلع درجه نمود و سرتیپ شیبانى را با حفظ سمت، ریاست شوراى عالى نظام با ارتقاء به درجه‏ى سرلشكرى مامور خواباندن شورش عشایر نمود. شیبانى پس از ورود به شیراز، با حفظ سمت عهده‏دار والیگرى هم شد و اكبرمیرزا صارم‏الدوله والى به تهران احضار و زندگى گردید و كلیه روساى ادارات فارس تغییر كردند. براى تقویت لشكر فارس، واحدهائى از تهران، اصفهان و لرستان به شیراز اعزام گردیدند. سرانجام پس از دو سال، شورش خاموش شد و آخرین مرحله‏ى نظامى آن جنگ تامرادى براى خلع سلاح بویراحمدى‏ها بود كه به نیروى دولتى تلفات سنگینى وارد شد و سرانجام به هر كیفیتى كه بود، دولت بر شورشیان فائق آمد و ماجرا خاتمه یافت. سرلشكر حبیب‏الله‏خان شیبانى كه خود را فاتح فارس مى‏دانست و انتظار پاداش و قدردانى را داشت، یك مرتبه در اوایل 1310 به تهران احضار شد. ظاهرا احضار وى به تهران براى مذاكره در امور فارس بود، ولى به محض رسیدن به تهران، وى از كلیه‏ى مقامات خلع گردیده، بازداشت و تحویل زندان گردید و به جاى وى سرهنگ ابراهیم زندیه كه از افسران كودتاى 1299 بود، به فرماندهى قواى فارس منصوب شد. شیبانى مدتى در زندان به سر برد تا ترتیب محاكمه‏اى را براى او دادند. ریاست دادگاه به عهده‏ى سپهبد امیراحمدى قرار گرفت و دادستان دادگاه هم سرتیپ محمدحسین آیرم بود. ظاهرا او براى خبط نظامى محاكمه مى‏شد كه در نتیجه‏ى این خبط در جنگ تامرادى عده‏ى زیادى از سربازان و درجه‏داران و افسران به قتل رسیده بودند، ولى به هر كیفیتى كه بود، دادگاه كار خود را خاتمه داد و او را محكوم به سه سال حبس نمود. مدتى در زندان به سر برد تا اینكه بیماریش شدت پیدا كرد. سرانجام از شاه تقاضاى عفو و معالجه در اروپا نمود كه پذیرفته شد. ابتدا در سویس اقامت گزید و بعد مقیم آلمان شد و در برلین براى خود خانه و كاشانه‏اى تهیه نمود. در سال 1315 چون مدت توقف وى در اروپا طولانى شد به تهران احضار گردید ولى وى از آمدن به ایران خوددارى نمود. و اما مرگ وى در آلمان به دو روایت آمده است. پس از شكست آلمان در جنگ جهانى دوم، زمانى كه شوروى‏ها برلین را اشغال كردند، شیبانى خود را به مقامات شوروى معرفى كرده و مى‏گوید من یك ایرانى هستم و حالا كه شوروى با ایران صلح كرده، مى‏خواهم به وطن خود بروم. شوروى‏ها مى‏گویند در آلمان چه مى‏كردى چرا در مملكت خود نبودى، تو فاشیست هستى و با آلمانى‏ها همكارى كرده‏اى. او را مى‏برند و تیرباران مى‏كنند. روایت دیگر آن است كه هنگام خروج وى از منزل دژبان شوروى او را شناسائى كرده و توسط چند گلوله به حیاتش خاتمه مى‏دهد. شیبانى حین‏الفوت 60 ساله بود.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما