يکشنبه، 21 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

احمد مشیرالسلطنه

احمد مشیرالسلطنه
در 1260 ه.ق در مازندران متولد شد. تحصیلات معمول زمان را فرا گرفت، مخصوصا در تعلیم حسن خط و نگارش همتى به خرج داد ضمنا مقدماتى از فقه و اصول را نیز آموخت. در 1280 ه.ق به دعوت برادرش مشیرنظام كه در دربار ولیعهد در آذربایجان خدمت مى‏كرد بدان صوب عزیمت نمود و به خدمت در دربار درآمد. نظر به اینكه حسن خط و شیوه نگارش وى مورد پسند بود به امور تحریرى مشغول و پس از مدتى كوتاه منشى و رئیس دفتر ولیعهد شد و لقب منشى‏باشى به او اعطا گردید. جدیت میرزا احمدخان منشى‏باشى در كارها و صداقت و علاقمندى وى باعث شد كه مورد علاقه ولیعهد قرار بگیرد و از این رو ضمن انجام امور تحریرى ولیعهد به حكمرانى چند شهر آذربایجان نیز رسید و روز به روز بر اعتماد و صمیمیت ولیعهد (مظفرالدین میرزا) بر خود افزود تا اینكه در 1297 ه.ق وزیر و پیشكار كل آذربایجان شد. در 1298 فتنه شیخ عبیدالله نقشبندى در آذربایجان پیش آمد. شیخ، بناب و چند قصبه را به تصرف درآورد و قصد تسخیر آذربایجان را داشت. نمایندگانى نیز نزد عباس میرزا ملك‏آراء برادر ناصرالدین شاه فرستاد تا او را به سلطنت برسانند. مظفرالدین میرزا ولیعهد و منشى‏باشى و پیشكارش قادر به دفع فتنه نشدند و هر روز دامنه اغتشاش وسیع‏تر مى‏شد. ناصرالدین شاه دستور داد میرزا حسین خان سپهسالار قزوینى صدراعظم سابق كه تبعیدا در قزوین به سر مى‏برد به آذربایجان عزیمت و قیام شیخ را منكوب و سركوب نماید. سپهسالار در مدتى كوتاه توانست فتنه را خاموش و امنیت را در آذربایجان برقرار كند. ناصرالدین شاه در اثر این واقعه بر ولیعهد و پیشكارش متغیر شد و هر دو را به تهران احضار كرد و قصد داشت مظفرالدین میرزا را از ولیعهدى عزل و به حكومت كرمان اعزام دارد. دخالت زنان حرمسرا و حمایت میرزا یوسف خان مستوفى‏الممالك و عده‏اى دیگر از درباریان موجب شد تا شاه از تقصیر ولیعهد صرفنظر كند و مجددا به آذربایجان بازگردد. لیكن با بازگشت میرزا احمدخان پیشكار و وزیر وى موافقت نگردید و از دخالت دولتى بركنار شد. منشى‏باشى در 1300 ه.ق بهجت‏السلطنه دختر میرزاعباس خان قوام‏الدوله را كه از رجال مهم آن عصر بود به زنى گرفت. این وصلت موجب شد مجددا تا حدى میرزا احمدخان مورد توجه قرار بگیرد و به او لقب مشیرالسلطنه داده شد. در 1302 حكومت گیلان و طوالش را به عباس میرزا ملك‏آراء پیشنهاد نمودند چون او نپذیرفت میرزا احمدخان مشیرالسلطنه با پرداخت سى هزار تومان پیشكشى به این مأموریت رفت و مدت یكسال در آنجا باقى ماند و از این رهگذر مداخل نسبتا قابل ملاحظه‏اى بدست آورد. پس از مراجعت از گیلان مدتها بلاشغل بود و بنا به درخواست میرزا على اصغرخان امین‏السلطان سالیانه مبلغى به عنوان حقوق از دربار اعظم به وى پرداخت مى‏شد و در وزارت داخله عنوان منشى‏باشى داشت. در 1309 مجددا از طرف كامران میرزا نایب‏السلطنه كه حكومت مركزى با وى بود به حكومت گیلان رفت و مدت سه سال در این قسمت باقى ماند. در 1314 ه.ق مشیرالسلطنه به وزارت خزانه منصوب شد. تا آن تاریخ وزیر خزانه محمد ولى‏خان نصرالسلطنه (محمد ولى‏خان سپهسالار) بود و براساس اختلافى كه بین وى و امین‏الدوله بر سر عیار مسكوكات بوجود آمد از وزارت خزانه خلع گردید و مشیرالسلطنه به جاى وى به این سمت برگزیده شد. امین‏الدوله در كتاب خاطرات خود درباره انتصاب صاحب ترجمه به وزارت خزانه اینطور مى‏نویسد: «... میرزا احمدخان مشیرالسلطنه كه در بى فهمى و نادانى معروف و چند سال در تبریز پیشكار شخصى مظفرالدین شاه بود و فتنه شیخ عبیدالله كرد را كه داستان آن محتاج به تكرار نیست و آذربایجان را دچار آن بدبختى و قشون‏كشى كرد و غارت كرد و به همت مرحوم سپهسالار حاج میرزا حسین خان قزوینى آرام گرفت، از سوءسیاست و نادانى مشیرالسلطنه مى‏دانستند و به همین جهت در خدمت ناصرالدین شاه سخت مقصر و چند سال خانه‏نشین شد، به اصرار مظفرالدین شاه وزیر خزانه شد.» مشیرالسلطنه در وزارت خزانه جلوى سوءاستفاده و تقلب در عیار مسكوكات را گرفت و مقدار زیادى از بروات معوقه را كه از زمان ناصرالدین شاه در دست مردم بود پرداخت نمود. امین‏الدوله این اقدام مشیرالسلطنه را با دیده انتقاد نگریسته و از اینكه مظفرالدین شاه مبالغى از وام دریافتى از روسیه را براى واریز بدهى‏هاى پدر خود اختصاص داده است انتقاد نموده و آن را نوعى سوءاستفاده تلقى مى‏نمود در حالى كه مشیرالسلطنه به علت داشتن احساسات شدید مذهبى و ملى هرگز اهل سوءاستفادده و دغل‏كارى نبود. پس از عزل امین‏الدوله همچنان وزارت خزانه با مشیرالسلطنه بود و با روابطى كه با اتابك داشت در كار خزانه استقلال كامل پیدا كرد. وزارت خزانه او تا دوران صدارت عین‏الدوله طول كشید. در سفر سوم مظفرالدین شاه به فرنگ مشیرالسلطنه داراى سه شغل مهم بود كه عبارت بودند از وزارت خزانه، وزارت داخله و رئیس شوراى سلطنتى. چند ماه پس از بازگشت مظفرالدین شاه از اروپا بین عین‏الدوله صدر اعظم و مشیرالسلطنه وزیر خزانه و داخله اختلاف سلیقه یا نظر ایجاد شد. عین‏الدوله با خوى استبدادى و خشونت خود مى‏خواست تمام وزراء را تحت سلطه خود قرار دهد ولى مشیرالسلطنه به علت اینكه سالها وزیر و پیشكار ولیعهد در آذربایجان بود و عین‏الدوله زیر دست او كار مى‏كرد از صدراعظم تمكین نمى‏نمود و جالب این بود كه شاه به هر دوى آنها محبت و عنایت داشت. كار اختلاف و منازعه عین‏الدوله و مشیرالسلطنه بالا گرفت و بالاخره صدراعظم پیروز شد و مشیرالسلطنه تبعیدا به خراسان اعزام شد. پس از استعفاى عین‏الدوله و تبعید وى به فریمان خراسان مشیرالسلطنه به تهران بازگشت ولى شغلى نپذیرفت و یا به وى پیشنهاد نشد و در تمام مدت صدارت مشیرالدوله (مشیرالسلطنه با مشیرالدوله میانه‏اى نداشت و او را لایق صدراعظمى نمى‏دانست و غالبا از انتصاب او به صدارت انتقاد مى‏نمود) او بیكار بود. پس از صدور فرمان مشروطیت در كابینه میرزا نصرالله خان مشیرالدوله به وزارت عدلیه منصوب شد، ولى این كابینه دوام زیادى نداشت و با ورود میرزا على اصغرخان امین‏السلطان (اتابك) و انتصاب وى به ریاست وزرائى بار دیگر مشیرالسلطنه از كار كنار رفت. در 21 رجب 1325 ه.ق اتابك كشته شد و براى تعیین جانشین وى بین محمدعلى میرزا و مجلس اختلاف نظر حاصل شد. مجلس تمایل به ناصرالملك وزیر دارائى كابینه قبل داشت، ولى محمد على میرزا مایل به زمامدارى مشیرالسلطنه بود. سرانجام شاه پیروز شد و فرمان نخست‏وزیرى به نام مشیرالسلطنه صادر گردید و او كابینه خود را در 16 شهریور ماه 1286 ش به مجلس معرفى كرد. در این كابینه وزارت كشور را خود بر عهده گرفت ولى تحریكاتى از طرف بعضى از نمایندگان مجلس به عمل مى‏آمد و با درنظر گرفتن این نكته كه محمد على شاه قصد آشتى و سازش با مشروطه و مجلس را داشت مشیرالسلطنه را وادار به استعفا نمود و به جاى او ناصرالملك همدانى به ریاست دولت رسید. ناصرالملك نیز مدتى كوتاه نخست‏وزیر بود تا اینكه واقعه توپخانه پیش آمد و ناصرالملك معزول و به اروپا تبعید شد و نظام‏السلطنه به زمامدارى رسید و او نیز پس از پنج ماه نخست‏وزیر چون نتوانست بین شاه و مجلس را التیام دهد كنار رفت و مشیرالسلطنه بلافاصله نخست‏وزیر و كابینه خود را تشكیل داد و وزارت كشور را نیز عهده‏دار شد و در تهران حكومت نظامى برقرار گردید. حادثه به توپ بستن مجلس و تشكیل محكمه باغ شاه و اعدام عده‏اى از مشروطه‏خواهان در این دوره صورت گرفت. مشیرالسلطنه مجموعا یازده ماه بر سر كار بود و سه كابینه تشكیل داد كه در هر سه كابینه وزارت كشور با او بود. در كابینه مشیرالسلطنه افراد موجهى مانند مستوفى و مؤتمن‏الملك و مشیرالدوله و محتشم‏السلطنه هم عضویت داشتند. دوران یازده ماهه صدارت مشیرالسلطنه در تاریخ مشروطیت ایران به استبداد صغیر تعبیر شده است. دومین دوره جنبش آزادى خواهان، در آذربایجان و فارس و اصفهان بنیاد گرفت كه منجر به فتح تهران و خلع محمدعلى شاه شد. سه ماه قبل از اینكه قواى مجاهدین تهران را فتح كند مشیرالسلطنه كنار رفت و ناصرالملك براى زمامدارى از لندن احضار شد، ولى ناصرالملك در تردید بود و در غیاب او سعدالدوله كابینه را سرپرستى مى‏كرد. این كابینه چون پیشرفت مجاهدین را دید به هیأت اجتماع استعفا داد و كشور بدون نخست‏وزیر و هیئت دولت بوسیله محمد على میرزا و چند تن از همكاران نزدیك او اداره مى‏شد. پس از فتح تهران محمدعلى شاه به سفارت روس پناهنده شد. عده زیادى از رجال به سفارت انگلیس رفتند ولى مشیرالسلطنه سفارت عثمانى را براى پناهندگى انتخاب كرد و در آنجا متحصن شد. در عفو عمومى كه براى پناهندگان از طرف فاتحین تهران صادر شد مشیرالسلطنه یكى از سه استثناء بود و دولت مشروطه عقیده به تعقیب و مجازات او داشت. ادوارد براون، در كتاب انقلاب ایران با تردید نوشته است كه مشیرالسلطنه 60 هزار تومان به اردوى ملى كمك مالى كرد تا مورد عفو قرار گرفت ولى آقاى ابراهیم صفائى در كتاب رهبران مشروطه قاطعا متذكر شده است كه وى یك صد هزار تومان به مجاهدین داد تا آزادى خودرا بازخرید نمود. در هر حال از صحت و سقم آن اطلاعى در دست نیست. مشیرالسلطنه پس از خروج از سفارت عثمانى به زندگانى شخصى خود پرداخت و غالبا وقت خود را به عبادت و رسیدگى به كار مسجد و مدرسه خود مى‏گذرانید. در 1328 ه.ق به او سوءقصد شد و هنگامى كه قصد خروج از كالسكه خود را داشت چند تیر بسویش شلیك شد. گلوله‏ها به پاى او اصابت كرد و مدتها تحت درمان و معالجه بود تا سرانجام در 1337 ه.ق در 77 سالگى درگذشت و در مقبره شخصى خود واقع در صحن نو قم مدفون گردید. مشیرالسلطنه یكى از چند رجالى است كه در تاریخ مشروطیت به عنوان سمبل استبداد قلمداد شده‏اند، در حالى كه او احساسات ملى و مذهبى شدید داشت و تحت تأثیر دوست خود حاج شیخ فضل‏الله نورى مجتهد برجسته عصر (حاج شیخ فضل‏الله از اجله علماء و فقهاء عصر مشروطه است و اعلم و افقه بر سایر مجتهدین بود و مجاهدین پس از فتح تهران این دانشمند و مجتهد بزرگ را دار زدند.) موافق با مشروطه مشروعه بود. او سواد متوسطى داشت و به اصول مذهبى سخت پاى‏بند بود به همین دلیل مدرسه و مسجدى در خیابان مولوى احداث نمود كه هم اكنون پابرجاست و به نام مشیرالسلطنه معروف مى‏باشد و موقوفاتى نیز براى آن اختصاص داده شده است. غالب تذكره‏نویسان و مورخین مشروطه در حالى كه از استبداد و خود سرى مشیرالسلطنه مطالبى نوشته‏اند ولى هیچكدام نتوانسته‏اند منكر سادگى و نجابت و انسان دوستى وى شوند. براى اینكه به خصوصیات و خلقیات او بیشتر واقف شویم دو نظر درباره او را عینا نقل مى‏كنیم: «میرزا احمد منشى‏باشى مشیرالسلطنه كه چندین بار در این كتاب به مناسباتى ذكر افعال و اخلاق و ابتداى كارش آمده ابتدا منشى مخصوص ولیعهد مظفرالدین میرزا بود بر اثر بى‏كفایتى و تعدى فراوان او و عمالش به مردم و غائله شیخ عبیدالله و تصرف میاندوآب و قتل مردم آن سامان از پیشكارى ولیعهد معزول شد و به تهران آمد ولى از آنجا كه امناى دولت ناصرى هم هیچ یك از مشیرالسلطنه (لقبى است كه مظفرالدین میرزا ولیعهد به او داده) با كفایت‏تر نبودند، وى بزودى توانست دوباره در سلك معاریف رجال ایران قرار گیرد تا اینكه در زمان مظفرالدین شاه به سمت وزیر داخله انتخاب شد. پس از قضایاى مشروطیت و روى كار آمدن محمد على میرزا هنگامیكه مجلس به توسط لیاخف و محمدعلى شاه به توپ بسته و اجبارا تعطیل شد وى با لقب صدراعظم همه كاره ایران شد.» (نقل از مؤخره شرح حال عباس میرزا ملك‏آراء به اهتمام عبدالحسین نوائى) حالا نظر دیگرى را درباره او نقل مى‏كنیم: «مشیرالسلطنه مردى بود ساده‏دل با تحصیلات اندك و از تحولات اجتماعى جهان بى‏خبر در گفتار و كردار خود صریح و راستگو از مشروطه و آزادى به آن صورتى كه تجلى كرده بود بیزارى داشت و پیشرفت افكار نو و تمدن اروپائى را براى ایران مضر مى‏دانست. مستبد بود ولى مثل یك رجل دموكرات حتى در اوج قدرت و ریاست هم با مردم پنهان نمى‏كرد. «سكرتر» و رئیس دفتر نداشت و بى‏واسطه با ارباب حاجت روبرو مى‏شد و شخصا به شكایت مردم رسیدگى مى‏كرد. در زمان صدارت نخست او بود كه شاهزاده مقتدرى چون سیف‏الدوله در برابر شكایت جمعى از مردم كرمانشاه به محاكمه جلب شد... مشیرالسلطنه نیكوكار و بذال بود هر وقت از خانه بیرون مى‏رفت و یا روانه مسجد مى‏گردید جمعى ارباب حاجت جلو او را مى‏گرفتند و او هیچ كس را محروم نمى‏كرد. اعتقاد خالص به شاه و دین و وطن سرلوحه اعتقادات ملى و مذهبى مشیرالسلطنه بود. در راه محمد على شاه حتى پس از بركنارى از صدارت تا پاى جان ایستاد. در بحبوحه بى‏پولى شاه، در همان ماههاى آخر بیست هزار تومان براى كمك به مخارج دربار فرستاد و تمام املاك خود را براى امور خیریه وقف كرد، او در انجام فرایض مذهبى و رعایت احترام روحانیون واقعى هم نهایت كوشش را به جاى مى‏آورد.» (نقل از كتاب رهبران مشروطه جلد دوم تألیف ابراهیم صفائى)


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.