يکشنبه، 21 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

محمدجواد عابدی

محمدجواد عابدی
فرمانده تيپ يکم لشگر 17 علي بن ابي طالب (ع)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) جواد عابدي در سال 1340 ه.ش در شهر مذهبي و مقدس قم، پا به عالم خاک گذاشت. کودکي اش با خاطرات تلخ و شيرين سپري شد. پس از آن وارد محيط مدرسه گرديد و پله پله، مراحل تحصيل را با موفقيت گذراند. او تحصيلات دبيرستاني را طي مي کرد که ناگاه آتش بيداري، به خرمن خراب و خواب زدگان افتاد و نداي نهضت، از حنجره بزرگ مردی از نسل ابراهیم برخاست، و جواد نيز با شور و شوق به عرصة مبارزه با طاغوت قدم نهاد؛ چرا که تشنة حقيقت بود و کلام امام (ره) و راه او عين حقيقت بود. او با شرکت پيوسته در راهپيماييها و با پخش اعلاميه ها و ... انقلاب را ياري مي رساند تا سرانجام درخت پيروزي به ثمر نشست و بساط شب پرستان در هم پيچيده شد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي به تحصيل خود ادامه داد و در سال 1359 ه.ش موفق به اخذ ديپلم اقتصاد شد. پس از آن به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد و سپس با حضور دائمي خود در جنگ، به نداي امام لبيک گفت. در جبهه، مسئوليتهاي گوناگوني چون: فرماندهي گردان، فرماندهي تيپ و فرماندهي عمليات لشگر را به عهده داشت و در ميادين مختلف نبرد چندين بار به سختي مجروح شد. در سال 1364 ه.ش دوره عالي فرماندهي پياده را در پادگان خاتم الانبياء (ص) تهران گذراند. آن عزيز عاشق، که در کليه عملياتهاي لشگر حضور داشت، سرانجام در تاريخ 7/12/1365 در منطقه شلمچه و در عمليّات کربلاي 5 ، در اثر اصابت ترکش به دست و پا و قطع شدن دست، به فيض عظيم شهادت نايل شد و از حضيض عالم فاني به اوج عالم باقي پر کشيد. زندگي جواد براساس معنويّت بود. او انساني بود که مي خواست در ساية تعاليم وحي و با اطاعت از معصوميت (ع) و عشق به آنان خود را پاک کند و به بندگي، اين معراج تکامل، برسد. از اينرو، پيوسته درصدد آن بود که خود را با اعمال الهي و سلوکهاي معنوي به خدا برساند. او از لحاظ عبادي، انساني مقيد و مرتب بود؛ اهل گريه و مناجات بود . سحرخيزي، يکي از برنامه هاي مسلم زندگي اش بود. وقتي در منزل براي نماز شب برمي خاست. چنان بي ريا عمل مي کرد و آرام رفت و آمد مي نمود که کسي صداي پايش را نمي شنيد و چنان آرام مي گريست که صداي گريه اش به بيرون از اتاق نمي خزيد. او هيچ گاه درصدد آن نبود که به زندگي عادي و مادي اش برسد، و بارها و بارها به پدرش مي گفت: «بايستي براي دنياي ديگر آماده شد. ثروت فايده اي ندارد. ما هر چقدر هم جمع کنيم به پاي شاه که نمي رسيم، او عاقبتش چه شد؟!» انساني رؤوف و مهربان، و در زندگي، متخلق به اخلاق و متأدب به آداب اسلامي بود. اخلاق پسنديده، چنان در زندگي اش جا داشت که حتي به حرف بچه هاي کوچک هم بي اعتنايي نمي کرد. او در برخورد با پدر و مادرش، نهايت ادب و احترام را به کار مي بست و تا مي توانست قلب آنها را راضي و خشنود مي داشت و از اوامر و نواهي آنان سرپيچي نمي کرد. پدرش مي گويد: «از نظر اخلاقي، در خانواده منحصر به فرد بود. او زماني که در خانه بود، هر کاري که از دستش بر مي آمد، انجام مي داد؛ حتي براي مادرش غذا درست مي کرد. مهرباني و محبت او آنقدر زياد بود که هر کس اندک مدتي با او سر مي کرد شيفتة خلق و خوي او مي شد و در حقيقت، مغناطيس مهر او، براده دلها را جذب خود مي کرد». انساني صبور و پر حوصله بود. او در بحراني ترين شرايط، آرامش و طمأنينه خود را از دست نمي داد. صبر او، در تمام مراحل زندگي اش، به خصوص در زمان عمليات و هدايت نيروها، کم نظير بود. همين خونسردي ذاتي، از او فرماندهي موفق ساخته بود؛ چرا که در شرايط دشوار و سخت، او چنان آرامشي بر وجودش مستولي بود که هر رزمنده اي وي را مي ديد روحيه مي گرفت. چون رهبر او، جنگ عليه دشمن بي ايمان را حياتي ترين مسأله مي دانست او نيز توجه به جنگ را يک مسأله حياتي تلقي مي کرد و در زندگي اش نيز توجه به جنگ، اصل بود و باقي قضايا فرع. او نمي توانست سختي جبهه را با راحتي و استراحت در پشت جبهه عوض کند. آن ايمان و تعهدي که او به انقلاب داشت وي را وادار مي کرد تا به عرصه هاي خوف و خطر هجرت کند. او وقتي براي ازدواج اقدام مي کرد به مادر همسر آينده اش چنين گفت: «من جبهه اي ام، يک موقع تکه تکه مي شوم ... و خبر مي آورند برايتان ناراحت نشويد! اگر با همة اين حرفها، پايش ايستاده ايد، دخترتان را به من بدهيد!» با آنکه از ناحية کمر مجروح، و ترکشي در نخاع ايشان جاخوش کرده بود، اما با وجود اين، معالجاتش را نيمه کاره رها کرد و با همان بدني که نمي توانست سجده و رکوع نمازش را به خوبي انجام دهد، به سوي جبهه شتافت. فروتني، از خصايص بارز او بود. وي به اعمال خود نمي نازيد و از مسئوليت خود سخن نمي گفت. آن قدر اهل کتمان سرّ بود که پدرش مي فرمود: «در لشگر علي بن ابي طالب (ع) فرمانده بود، ما نمي دانستيم. خودش مي گفت: يک بسيجي هستم! اما وقتي که شهيد شد کارتهايش را آوردند، ديديم نه!» و يا مادرش مي گويد: «هر موقع از او دربارة جنگ مي پرسيدم مي گفت: ان شاءالله، پيروز مي شويم!، هيچ وقت نمي گفت ما آنجا چکار کرديم و يا چه کار مي کنيم، هيچ وقت حرفي دربارة اين چيزها نمي زد.» او با آنکه مسئوليت تيپ را داشت، اما هرگز مقام و منصب، ديواري بين او و نيروهايش ايجاد نکرد. هر کس در هر وقت مناسبي مي توانست به حضورش برسد و اين خاکساري و تواضع، از او چهرة محبوبي در جمع نيروهاي لشگر ساخته بود. ايشان نسبت به بيت المال حساسيت خاصي داشت و تا مي توانست در استفاده از آن وسواس به خرج مي داد. با اينکه اجازه داشت از خودروها و امکانات ديگر لشگر استفاده کند اما وقتي از ماشين دولتي استفادة شخصي مي برد، پول بنزين و استهلاک ماشين را حساب مي کرد، و حتي پول تلفني را که خارج از حيطة مسئوليت از آن استفاده کرده بود حساب مي نمود و سپس به حساب لشگر واريز مي کرد. همچنين در هنگامي که ايشان مسئوليت توپخانه و ادوات(ضدزره) لشگر را به عهده داشت، از ابزار و ادوات به بهترين وجه استفاده مي کرد و هيچ وقت ظاهر ناسالم ادوات موجب نمي شد او آنها را به کار نگيرد. نقل شده است که در عمليات محرم، يک موشک انداز عراقي غنيمتي را که هيچ کس شيوة به کارگيري آن را نمي دانست- حتّي اسراي عراقي- ايشان با قوه ابتکار شگرفي که داشت تمام سعي خود را به کار بست تا آن را راه اندازي کند، و سرانجام هم موفق شد. از ويژگيهاي ديگر ايشان بايد از عشق و علاقه به اهل بيت (ع) و شجاعت و روحية شهادت طلبي نام برد. او چنان براي شهادت آمادگي داشت که هر گاه عازم جبهه يا سفري بود به حمام مي رفت و دست و پا را حنا مي بست و با شور و نشاط زايدالوصفي مي گفت: «فردا، ان شاءالله مسافريم، مي خواهيم برويم!» وقتي به خاطر مجروحيت در يکي از بيمارستانهاي مشهد مقدس بستري بود، در همان ايام، شهر مقدس قم مورد بمباران هواپيماهاي دشمن قرار گرفت. عده اي به دروغ به ايشان خبر دادند که پدر و مادر و اهل خانواده شما به شهادت رسيده اند. آن انقلابي عاشق هم در پاسخ آنان گفته بود: « خوشا به سعادت آنها، ما توي خط بوديم شهيد نشديم، آنها توي خانة خودشان به ديدار خدا رفتند!» او در وصيتنامه اش نوشت: «اگر شهيد شويم باز هم پيروزي از آن ماست و ما چيزي را از دست نداده ايم بلکه به آرزوي ديرينة خود رسيده ايم». و سرانجام آن تشنة شهادت، جام وصل را لاجرعه سرکشيد و به جوار محبوب و معشوق حقيقي خود راه يافت.


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.