يکشنبه، 21 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

حمید سمندریان

حمید سمندریان
بیوگرافی
 
حمید سمندریان (۹ اردیبهشت ۱۳۱۰ تهران – درگذشتهٔ ۲۲ تیر ۱۳۹۱ خورشیدی، تهران) کارگردان و آموزگارِ ایرانیِ تئاتر و بازیگری بود. سمندریان از سرآمدان نسلی از کارگردانان نمایش به‌شمار می‌رفت که با کارگردانان نامدار دیگری چون عباس جوانمرد، علی نصیریان، بهرام بیضایی، رکن‌الدین خسروی، آربی اوانسیان و دیگرانی تئاتر را در ایرانِ دههٔ ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ به پایگاه جدّی‌تری رسانیدند.
یکی از دو سالن تماشاخانه ایرانشهر تهران به نام سمندریان نامیده شده‌است.
 
 
زندگی‌نامه
 
حمید سمندریان در ۹ اردیبهشت سال ۱۳۱۰ در تهران زاده شد. کار تئاتر را هم‌زمان با درس دبیرستان آغاز کرد. او در کلاس‌های تئاتر و هنرپیشگی حسین خیرخواه، شباویز و نصرت کریمی شرکت کرد که زیر نظر عبدالحسین نوشین اداره می‌شد. سمندریان همچنین ویلون می‌نواخت و از شاگردان محمود ذوالفنون، برادر بزرگتر جلال ذوالفنون، بود. او خود دربارهٔ این دوران و گرایشش به تئاتر می‌گوید:
من از اول با خودم شرط کرده بودم هر طوری شده تئاتری بشوم. حتی این‌جا شاگرد ویولن آقای ذوالفنون بودم. وقتی ایشان می‌دید من کلاس حسین خیرخواه هم می‌روم، به من می‌گفت برو آن‌جا. این‌جا توی کلاس ویولن وقتت تلف می‌شود. می‌گفت من نمی‌خواهم روی علاقه‌ات حرف بزنم اما این پرش «آرشه» که به تو گفتم، باید یک هفته وقت بگذاری تا خوب یاد بگیری. نیا این‌جا و وقتت را تلف نکن. من هم آمدم خانه و یک شب گریه کردم و دیگر نرفتم. رفتم کلاس حسین خیرخواه. تئاتر را ترجیح دادم.
وی پس از دبیرستان به اروپا سفر کرد و در آلمان دورهٔ مهندسی شوفاژ سانترال را در دانشگاه صنعتی برلین گذراند؛ ولی پس از آن به کنسرواتور عالی موسیقی و هنرهای نمایشی هامبورگ رفت. برخورد با تئاتر چندان جذبش کرد که مجالی برای موسیقی نمی‌گذاشت و به همین خاطر یکبارگی موسیقی را فرونهاد.
سمندریان که در آلمان به جای مهندسی تأسیسات سر از درس مارکس راینهارت درآورده بود، بعدها به مؤسسهٔ ادوارد مارکس پیوست تا تئاتر را جدّی‌تر بیاموزد. او طی شش سال تحت آموزش ادوارد مارکس، که یکی از استادان برجستهٔ تئاتر بود، اصول و مبانی کارگردانی و بازیگری را آموخت و هم‌زمان در آلمان به صورت حرفه‌ای مشغول به کار شد.
وی پس از پایان این دوره به دعوت ادارهٔ هنرهای نمایشی دراماتیک ادارهٔ کل هنرهای زیبای ایران به کشور برگشت. سمندریان در پی نمایش بود، ولی پس از این که تلویزیون راه خود را به خانه‌ها باز کرد به تیم او برنامه‌ای تلویزیونی سفارش دادند؛ ولی سمندریان از این سفارش خشنود نبود. به این ترتیب، نخستین کار حمید سمندریان تله‌تئاتر «جراحی پلاستیک» نوشتهٔ پیر فراری بود که در سال ۱۳۴۰ برای تلویزیون ملی ایران (ثابت پاسال) کارگردانی کرد. یک سال بعد او و تیمش در ادارهٔ هنرهای دراماتیک سالن ۵۰ تا ۶۰ نفری درست کردند که چند برنامهٔ تئاتری در آن اجرا شد. سمندریان اولین اثر خود، نمایشنامهٔ «دوزخ یا در بسته» نوشتهٔ ژان پل سارتر را در همین تالار نوبنیاد روی صحنه برد و کار نمایش را پیوسته ادامه داد؛ همچنین با همکاری مهدی فروغ به تأسیس هنرستان آزاد هنرهای دراماتیک که وابسته به هنرهای زیبای کل کشور بود دست زد.
پس از آن حمید سمندریان به دعوت مهندس هوشنگ، مهدی برکشلی و با همکاری مهدی نامدار دانشکدهٔ تئاتر دانشگاه تهران را بنیان گذاشتند. همچنین در سال ۱۳۴۸ تدریس در دانشکدهٔ هنرهای زیبا را آغاز می‌کند.
پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران و در پی انقلاب فرهنگی و پاک‌سازی دانشگاه‌ها از بسیاری از استادان، حمید سمندریان نیز به دلیل سوءظن به گرایش به کمونیسم به دلیل ترجمهٔ «دایرهٔ گچی قفقازی» از فعالیت دانشگاهی منع شد. در نتیجه سمندریان به ناچار رستورانی باز کرد تا خودش و چند نفر از دانشجویانش اگرنه از طریق تئاتر، بلکه از راهی شرافتمندانه زندگی کنند. پس از مدتی با وساطت شاگرد سابق وی، بهروز غریب‌پور که در آن دوران مورد وثوق بعضی از کسانی بود که به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان وارد شده بودند از این اتهام تبرئه شده و قرار شد سمندریان به دانشکدهٔ هنرهای زیبا برگردد.
در نیمهٔ نخست دهه ۱۳۷۰ ناصر باباشاهی رئیس دانشکدهٔ هنر و معماری دانشگاه تهران از حمید سمندریان دعوت کرد تا گروه نمایش این دانشکده را راه‌اندازی کند و بدین ترتیب سمندریان پایه و اساس این گروه را گذاشت.
 
در سال ۱۳۷۳ به تأسیس کلاس‌های آزاد بازیگری و کارگردانی دست زد که هنرجویان بسیاری از آن‌جا دانش‌آموخته شدند و به عرصهٔ حرفه‌ای هنر وارد شدند.
 
 
وصیت‌نامهٔ هنری
 
در اسفندماه سال ۱۳۸۶ سمندریان اجرای نمایش گالیله نوشتهٔ برتولد برشت را از وصیت‌های هنری خود برشمرد او متنی نو از این نمایشنامه فراهم کرده بود و از سال ۱۳۶۰ خورشیدی کوشش کرده بود تا آن را به نمایش درآورد. در دههٔ ۱۳۷۰ نخستین دورهٔ تمرین‌های گالیله را آغاز کرده بود. مقامات فرهنگی ایران نیز بارها به او قول همکاری دادند؛ از جمله در سال ۱۳۶۹ حتی سالنی برای اجرای نمایش تعیین شد و او در تالار وحدت با گروه خود سخت مشغول کار و تمرین بود که ناگهان کار متوقف شد. سمندریان در سالیان بعد بارها برای اجرای این نمایش تدارک دید و زمانی هم احمد آقالو قرار بود نقش اصلی را بازی کند؛ اما این اتفاق نیفتاد تا سرانجام سمندریان در مراسم بزرگداشت خود، آخر فروردین‌ماه ۱۳۸۹ اعلام کرد که هفت سال پس از توقف تمرین‌های نمایش گالیله، این اثر را در زمستان ۱۳۸۹ در سالن سمندریان تماشاخانهٔ ایرانشهر به صحنه می‌برد. در حالی که سال پیش از آن یعنی در سال ۱۳۸۸ طی مراسم بزرگداشت حمید سمندریان در تماشاخانهٔ ایرانشهر محمدباقر قالیباف، شهردار تهران، در حاشیهٔ نامگذاری سالن شمارهٔ دو تماشاخانهٔ ایرانشهر نیز به نام حمید سمندریان، اعلام کرد که شهرداری حمایت‌های مادی و معنوی را از تولید و اجرای نمایش گالیله به کارگردانی سمندریان خواهد داشت.
سمندریان که در این سال‌ها حسرت اجرای «زندگی گالیله» را با خود داشت، آخرین‌بار در سال ۱۳۸۹ سرگرم ترجمه و کار با این نمایشنامهٔ سرشناس بود و قصد داشت اواسط تیرماه همان سال گروه بازیگران را مشخص کند تا بر اساس توافقات انجام شده با شهرداری تهران، «گالیله» را از بهمن سال ۱۳۸۹ تا اردیبهشت ۱۳۹۰ در تماشاخانهٔ ایرانشهر به صحنه ببرد، اما این آرزو هرگز محقق نشد. سمندریان خود در سال ۱۳۹۰ دربارهٔ دلیل اجرا نشدن این اثر گفت:
بعد از تمام مشکلاتی که برای اجرا به وجود آمد، امروز خودم با گالیله مسئله دارم. نخستین برخورد من با آن جنبهٔ علمی–دانشی این شخصیت بود. اما برتولت برشت به دلیل عقبهٔ سیاسی چپ‌گرایانه‌اش باری سیاسی به این شخصیت بخشید که ربط چندانی با آن چهرهٔ واقعی ندارد. به همین دلیل کار گسترده‌ای را روی متن شروع کردم و در این بین بخش‌هایی از آن حذف شد. همین امر باعث شد یک افت کلی به متن راه پیدا کند. اما برای جبران این مسئله ایده‌هایی دارم. هنوز به یک فکر قطعی نرسیدم اما شک ندارم نتیجهٔ نهایی کار اثری انسانی خواهد بود که به اندیشهٔ انسان امروز نزدیک‌تر است؛ به دور از قطعیت و نگاه یک‌سویه. من می‌خواهم بازسازی‌ای از این نمایش‌نامه ارائه بکنم که طبیعت و اصالت علمی–تاریخی گالیله در آن برجسته باشد. بدون چسباندن مسائل سیاسی متفرقه به اطراف آن.
 
سمندریان بارها اعلام کرده بود که دوست دارد این نمایش را روی صحنه برد. دلیلی که خود این‌گونه شرحش داد: «زندگی گالیله در واقع افراطی‌ترین درامی است که دوست دارم آن را اجرا کنم، اما شرایط به‌گونه‌ای نیست که بتوانیم زندگی او و سکوت تحمیلی پنجاه‌ساله‌اش را اجرا کنیم. از آن‌جا که طعنه‌های اندک من در نمایش «ملاقات بانوی سالخورده» مضر شناخته نشده و همین‌طور با اصراری که به ادامهٔ کارم وجود دارد، بار دیگر وسوسه شدم تا نمایش زندگی گالیله را به‌عنوان وصیتنامهٔ زندگی هنری خود اجرا کنم.» امری که هربار به دلایل مختلف انجام نگرفت تا سرانجام خبر از اجرای نمایش «بازی استریندبرگ» که او سال‌ها پیش به صحنه برده بود با همان بازیگران قبلی یعنی هما روستا، رضا کیانیان و احمد ساعتچیان اعلام شد.
 
 
 
درگذشت
 
سمندریان از بیماری سرطان لوزالمعده رنج می‌برد، و سرانجام حدود ساعت ۵ بامداد روز پنج‌شنبه ۲۲ تیرماه ۱۳۹۱ در سن ۸۱ سالگی در خانهٔ خود درگذشت. هم‌زمان همراهان و شاگردانش تصمیم گرفته بودند برای بهتر شدن حال استادشان بار دیگر نمایش بازی استریندبرگ را که او سال‌ها پیش به صحنه برده بود با همان بازیگران، یعنی هما روستا، رضا کیانیان و احمد ساعتچیان، پاییز همان سال به صحنه ببرند؛ و بخشی از تمرین اولیهٔ این نمایش نیز در منزل شخصی سمندریان آغاز شده بود.
بهرام بیضایی که هنگام مرگ سمندریان در آمریکا به سر می‌برد، همان روز از درگذشت وی آگاه شد و یادداشتی با عنوان «یادمانِ سمندریان» در سوگش نوشت که در آخرین سطر آن آمده‌است: «نمایش داغ‌دارِ اوست!»
 
 
کارنامه هنری
 
نمایش

 
۱۳۴۱ - دوزخ
۱۳۴۲ - اشباح
۱۳۴۲ و ۱۳۵۷ - مرده‌های بی‌کفن و دفن
۱۳۴۲ - باغ‌وحش شیشه‌ای
۱۳۴۳ - طبیب اجباری
۱۳۴۳ - لئوکادیا
۱۳۴۴ - هرکول و طویلهٔ اوجیاس
۱۳۴۶ - آندورا
۱۳۴۸ - نگاهی از پل
۱۳۵۱ و ۱۳۸۶ - ملاقات بانوی سالخورده
۱۳۵۱ - کرگدن
۱۳۵۱ و ۱۳۷۸ - بازی استریندبرگ
۱۳۵۶ - مرغ دریایی
۱۳۶۸ - ازدواج آقای می‌سی‌سی‌پی
۱۳۷۷ - دایره گچی قفقازی
 
 
سینما
 
سال ۱۳۶۸ سمندریان یک فیلم سینمایی به نام تمام وسوسه‌های زمین ساخت که ناقدان نپسندیدند و بیش از حد «تئاتری» دانستند. او دیگر در سینما کاری نکرد؛ گرچه همسرش، هما روستا، از بازیگران برجستهٔ تئاتر و سینمای ایران بود و برای برخی از فیلم‌هایش نامزد دریافت جایزهٔ سیمرغ بلورین بهترین بازیگری زن شد.
 
 
ترجمه‌ها
 
غروب روزهای پاییز، فردریش دورنمات، تهران: انتشارات مروارید، ۱۳۴۰
ازدواج آقای می‌سی‌سی‌پی، فردریش دورنمات، تهران: نشر پیروز، ۱۳۴۱
دایرهٔ گچی قفقازی، برتولت برشت، ۱۳۴۱ (چاپ مجدد ۱۳۷۸)
اقدامات وگا و همزاد، فردریش دورنمات، ۱۳۴۱
پنچری، فردریش دورنمات، تهران: انتشارات مروارید، ۱۳۴۲
ملاقات بانوی سالخورده، فردریش دورنمات، ۱۳۴۲ (چاپ مجدد تهران: نشر قطره، ۱۳۷۸)
باغ‌وحش شیشه‌ای، تنسی ویلیامز، ۱۳۴۲ (چاپ مجدد تهران: نشر قطره، ۱۳۸۳)
لئوکادیا، ژان آنوی، ۱۳۴۳ (چاپ مجدد تهران: نشر قطره، ۱۳۸۳)
هرکول و طویلهٔ اوجیاس، فردریش دورنمات، ۱۳۴۳
آندورا، ماکس فریش، تهران: انتشارات روز، ۱۳۴۷
فیزیکدان‌ها، فردریش دورنمات، ۱۳۵۰ (چاپ مجدد تهران: نشر قطره، ۱۳۸۳)
خشم شدید فلیپ هوتس، ماکس فریش، ۱۳۵۰ (چاپ مجدد تهران: نشر مرکز هنرهای نمایشی، ۱۳۷۰)
بازی استریندبرگ، فردریش دورنمات، ۱۳۵۱ (چاپ مجدد تهران: نسل قلم، ۱۳۷۴)
فرشته‌ای به بابل می‌آید، فردریش دورنمات، ۱۳۵۲
چگونه رنج‌های آقای موکین پوت بر طرف می‌شود، ۱۳۵۳
رومولوس کبیر، فردریش دورنمات، تهران: مرکز هنرهای نمایشی، ۱۳۶۹
مکبث، ویلیام شکسپیر، ۱۳۵۵ (چاپ مجدد تهران: نشر قطره، ۱۳۸۳)
زندگی گالیله، برتولت برشت، تهران: نشر قطره، ۱۳۹۵
 
 
دیگر آثار
 
سمندریان تجارب زندگی خصوصی و هنریش را در کتابی به نام صحنه خانهٔ من است شرح داده‌است، که گفتگوی طولانی افسانه ماهیان است با او. این کتاب را نشر قطره منتشر کرده‌است.
همچنین وی یکی از کارگردانانی است که در کتاب فرانسوی احمد کامیابی مسک با نام با کرگدن‌های اوژن یونسکو در جهان: آلمان، فرانسه، رومانی، ایران، ژاپن، آمریکا چه کرده‌اند؟ طرف گفتگو بوده‌است.
از جمله گفتگوهای منتشر شدهٔ سمندریان یکی در کتاب نمایش ویراستهٔ نادر ابراهیمی در سال ۱۳۴۶ است.
کتاب نمایش، تک شماره، با آثاری از لوئیجی پیراندلو، بهرام بیضایی و دیگران. ویراسته نادر ابراهیمی، ۱۳۴۶.
 
 
دیدگاه‌ها و رویکردها
 
دیدگاه‌های هنری

 
حمید سمندریان پروردهٔ تئاتر مدرن اروپا بود. در کارنامهٔ هنری او کارگردانی آثاری از تنسی ویلیامز و آرتور میلر، دو نمایشنامه‌نویس آمریکایی، هم دیده می‌شود، اما او در اصل شیفتهٔ تئاتر اروپا بود. نخستین آثاری که پس از پایان تحصیل در آلمان و بازگشت به ایران اجرا کرد، از ژان پل سارتر و اوژن یونسکو و ژان آنوی بودند. اما در میدان گستردهٔ تئاتر اروپا نیز سمندریان به تئاتر آلمانی علاقه داشت. او آثار نمایش‌نامه‌نویسان بزرگ زبان آلمانی را می‌پسندید و در طول سالیان به ترجمهٔ برخی از آن‌ها دست زد. با ترجمه‌های او درام‌نویسان بزرگی مانند ماکس فریش و فریدریش دورنمات به جامعهٔ هنری ایران معرفی شدند.
حمید سمندریان از همان سال‌های ابتدایی دههٔ ۱۳۴۰ خورشیدی، خودش را به عنوان کارگردانی که بر ادبیات نمایشی اروپا و آمریکا و دانش روز هنر تئاتر تسلط داشت معرفی کرد. او در سبک کارگردانی نیز پیرو مکتب تئاتر آلمان بود. در کارگردانی به نقش بازیگر سخت اهمیت می‌داد، بیش از هر چیز بر رهایی بازیگر از متن، تسلط او بر صحنه و انضباط سخت تأکید داشت و همین اجراهای او در آن سال‌ها را و در فضای متن‌محور تئاتر ایران بسیار متفاوت کرد.
 
 
رویکردهای آموزشی
 
آورده‌اند که سمندریان در کار با بازیگران اخلاص و صمیمیت داشت و آزمون‌ها و آموزه‌های خود را با دلسوزی و احساس مسؤولیت به شاگردان بی‌شمارَش در آموزشگاه‌های هنری ایران منتقل کرد.
وی با دانشجویانش رابطه‌ای نزدیک و صمیمانه برقرار می‌کرد. در اولین روز درس نام ده‌ها دانشجو را به خاطر می‌سپرد. آن‌ها را «تو» خطاب می‌کرد و همگی را به نام کوچک صدا می‌زد. استعداد هر شاگرد را به‌خوبی می‌شناخت، به‌زودی با آن‌ها دوست می‌شد، در جریان زندگی خصوصیشان قرار می‌گرفت و گاه مانند مددکار یا روان‌کاوی مهربان به سخنشان گوش فرامی‌داد.
 
 
رویکردهای ترجمه
 
سمندریان مرد صحنه بود و شاید اگر در ایران زندگی نمی‌کرد، هرگز دست به ترجمه نمی‌زد. امّا او از کمبود متون خوب نمایشی در ایران آگاه بود. بر این اساس، حمید سمندریان از آغاز بازگشت به ایران در سال ۱۳۴۰ به ترجمهٔ رشته‌ای از آثار مورد علاقهٔ خود دست زد. او تنها می‌توانست از زبان آلمانی ترجمه کند؛ و به ترجمهٔ مکرّر، یعنی ترجمه از روی ترجمه‌هایی به زبان‌هایی غیر از زبان اصلیِ متن، بدگمان بود.
ویژگی اصلی ترجمه‌های سمندریان، زبان تئاتری آن‌هاست. او در تربیت بازیگر به فن بیان بسیار اهمیت می‌داد و طبعاً کارهای نمایشی را به گونه‌ای ترجمه می‌کرد که اجرای متن و ادای گفتگوها برای بازیگران راحت و آسان باشد.
سمندریان خود را نویسنده و ادیب نمی‌دانست. در ویرایش ترجمه‌های خود همواره از یاری دوستان صاحب‌نظر بهره می‌برد. او برای تنظیم اشعار دو متن نمایشی از همکاری فروغ فرخزاد استفاده کرد: «دایرهٔ گچی قفقازی» و «ملاقات بانوی سالخورده». فروغ در سفر خود به آلمان در اواخر سال ۱۳۳۶ تاحدی زبان آلمانی آموخته بود. او به یاری برادر خود قطعاتی از شعر آلمانی را به فارسی ترجمه کرده‌است.
حمید سمندریان به‌ویژه به آثار دو نمایش‌نامه‌نویس سوییسی علاقه‌ای ویژه داشت و به ترجمهٔ آثار آنان به زبان فارسی همت گماشت: فریدریش دورنمات (۱۹۲۱–۱۹۹۰) و ماکس فریش (۱۹۱۱–۱۹۹۱).
علاقهٔ سمندریان به دورنمات از زمانی شروع شد که در هامبورگ تحصیل می‌کرد و تنها به آثار نمایشی این نویسنده نیز محدود نمی‌شد. سمندریان گفته‌است: «اولین ترجمهٔ من از آثار دورنمات «قاضی و جلاد» بود که در دوران دانشجویی در آلمان آن را به فارسی برگرداندم و حدود سال ۱۳۷۰ در ایران به چاپ رسید.» قابل ذکر است که اثر یادشده در قالب یک رمان پلیسی است. سمندریان کمابیش تمام نمایش‌نامه‌های مهم دورنمات را به فارسی برگردانده‌است که بیشتر این نمایش‌نامه‌ها را نخست خود او برای تئاتر یا تلویزیون کارگردانی کرد. برخی از آن‌ها را نیز برای تمرین و اجرا در اختیار شاگردان خود گذاشت تا، اگر به حد قابل‌قبولی می‌رسیدند، برای اجرای عمومی به روی صحنه می‌رفتند.
حمید سمندریان به کارهای نمایشی ماکس فریش نیز علاقه داشت و چند نمایش‌نامه او را به فارسی برگرداند.
از دیگر علایق او آثار برتولت برشت بود. میان نمایش‌نامه‌های بی‌شمار برشت، به نظر می‌رسد که حمید سمندریان به نمایش‌نامهٔ «دایرهٔ گچی قفقازی» علاقه‌ای خاص داشت که درونمایهٔ آن از داستان‌های شرقی برآمده‌است. او این نمایش‌نامه را به فارسی ترجمه کرد و آن را به روی صحنه برد.
 
 
 
تأثیر و تأثر
 
بسیاری از هنرمندان مطرح ایران از شاگردان او محسوب می‌شوند؛ از این جمله:شهرام حقیقت دوست، عزت‌الله انتظامی، جواد کاهه، پرویز صیاد، نوذر آزادی، محمدعلی فردین، گوهر خیراندیش، رضا کیانیان، میکاییل شهرستانی، احمد آقالو، پرویز پورحسینی، گلاب آدینه، مهدی هاشمی، ناصر هاشمی، آتش تقی‌پور، سعید پورصمیمی، مریم معترف، سوسن تسلیمی، امین تارخ، احمد ساعتچیان، محمد رحمانیان، حجت بقایی، محمد یعقوبی، فتحعلی اویسی، فردوس کاویانی، مهران مدیری، پارسا پیروزفر، نوید فرید، شهاب حسینی، حامد کمیلی، حامد بهداد، نگار فروزنده، یوسف تیموری، رابعه اسکویی، مجید صالحی، فرزاد حسنی، شهرام عبدلی، قطب‌الدین صادقی، حمید فرخ‌نژاد، الیکا عبدالرزاقی، حمید میهن‌دوست، حسام نواب صفوی، ایرج راد، انوشیروان ارجمند.
به باور بسیاری با وجودی که تئاتر نوین ایران توسط عبدالحسین نوشین بنا شده بود ولی در زمان سمندریان جدی‌تر شد. به‌طوری‌که تمام کسانی که از دههٔ ۱۳۴۰ به بعد در زمینه تئاتر در دانشکده‌های تئاتر تهران تحصیل کرده‌اند از شاگردان سمندریان‌اند و در واقع کسی نیست که در عرصهٔ تئاتر ایران کار کند و به نوعی شاگردی وی را نکرده باشد.
حمید سمندریان جدا از آموزش تئاتر، شیوهٔ خاصی در کارگردانی داشت که بسیاری از کارگردانان پس از وی تحت تأثیر شیوهٔ کارگردانی او قرار گرفتند. او معتقد بود بازی در تئاتر باید باورپذیر باشد و به همین دلیل در کارهای او بازی‌های درشت و اغراق‌آمیز دیده نمی‌شد و بازی‌ها روان بود. اما شاید یکی از بزرگ‌ترین کارهای سمندریان در تئاتر ایران، تأثیر بر نمایش‌نامه‌نویسان ایران از راه ترجمه و معرفی نمایش‌نامه‌نویسان متفاوت و مطرح جهان بود. تا پیش از حضور او تئاتر ایران متکی بر نمایش‌نامه‌نویسان فرانسوی و انگلیسی‌زبان بود؛ اما حمید سمندریان صداهای تازه‌ای را وارد تئاتر کرد. او با ترجمه و معرفی نویسندگان آلمانی به سهم خود تئاتر ایران را چندصدایی کرد. بدین ترتیب، اگر تئاتر نوین ایران با عبدالحسین نوشین یا به گمان برخی دیگر با شاهین سرکیسیان آغاز شد، با حمید سمندریان پوست انداخت.
از تأثیرات حمید سمندریان در تئاتر ایران این‌ها را برشمرده‌اند:
 
جاانداختن رئالیسم به جای ناتورالیسم و ملودرام و پریمیتیو معمول در تئاتر ایران؛
دوری جستن از درشت‌نمایی و دگرگونه نمودن شخصیت و به کرسی نشاندن استیلیزاسیون و ایجاز و ایهام و استتیک معنی‌دار در تئاتر دههٔ ۱۳۴۰ ایران؛
آمیزش دستاوردهای کنستانتین استانیسلاوسکی و برتولت برشت و وسولد مایرهولد با تئاتر نوین آلمان پس از جنگ جهانی دوم و برقراری معنایی تکنیک و محتوایی با دست‌یازی به همهٔ امکانات بشری در زیرساخت و ساخت کاراکتر در تمامی دوران کارهای پویای تئاتر سمندریان.
 
 
منش و خلقیات
 
همکاران قدیمی حمید سمندریان با این‌که او را کارگردانی سخت‌گیر و جدی معرفی می‌کنند، اما در عین حال بر شوخ‌طبعی و مهربانی او تأکید دارند. دوستی و رفاقت او با بازیگران و دیگر عوامل نمایش‌هایش همیشه زبانزد اهالی تئاتر بوده‌است. بسیاری به لبخند سمندریان و احوالپرسی‌های او با دانشجویانش اشاره کرده‌اند و این‌که او همواره با لبخند به دیدار شاگردانش می‌رفته‌است.
بسیاری بر این نکته تأکید دارند که سمندریان در تمام محافل و نشست‌ها جز از تئاتر دربارهٔ آن از چیزی صحبت نمی‌کرد. حتی چند روز قبل از درگذشتش از گذشتهٔ تئاتر می‌گفت و مسائل امروزش و اظهار امیدواری کرده بود که اگر عمری باقی باشد، باز هم بتواند یک تئاتر به صحنه بیاورد. اسماعیل شنگله هم که خود را اولین شاگرد حمید سمندریان می‌داند و می‌گوید از سال ۱۳۳۸ که هر دو کارمند ادارهٔ هنرهای دراماتیک بودند با هم دوست شدند و هر روز مسیر خانه تا اداره را پیاده می‌رفتند تا از تئاتر بگویند. شنگله این دیدارها و گفتارها را کلاسی شفاهی برای خود دانست که باعث افزایش اطلاعات او از تئاتر شده و منجر به رفتن شنگله به اتریش و آلمان برای تحصیل در این رشته شد. شنگله یکی از مدرسان آموزشگاه سمندریان نیز بوده‌است.
سمندریان به تئاتر عشق می‌ورزید. وی همواره صحنهٔ تئاتر را خانهٔ خود می‌دانست، تا جایی که در یادداشتی نوشته بود:
تئاتر تنها تصویر زندگی نیست، بلکه می‌تواند زندگی را زندگی‌تر کند، فشرده و گویاتر به نمایش بگذارد. به‌تدریج دریافتم می‌توانی آنچه از آرزوها که در واقعیت انجام نیافته را در خیال خلق کنی، از صافی وجود خود عبور دهی، به باور بنشانی و بر صحنه به نمایش بگذاری. آن‌گاه که دانستم بر روی چهار تکه الوار با ساده‌ترین ابزار و انسانی ایستاده در لکهٔ نور می‌توانی دنیایی بسازی لبریز از مفاهیم پررمز و راز، آن‌گاه که دانستم تئاتر به معنای درست کلمه می‌تواند قدرتی باشد به حیرت‌انگیزی کائنات و بی‌پایان مثل کائنات… پس واقعاً تئاتری شدم و این صحنه خانهٔ من شد.
 
 
انتقادها به سمندریان
 
سمندریان اعتقادی به نمایش‌نامه‌نویسان ایرانی نداشت و بر آن بود که ایران درام‌نویس ندارد؛ بسیاری به این اندیشهٔ او خرده می‌گیرند.
سمندریان همهٔ نمایشنامه‌های بهرام بیضایی، غلامحسین ساعدی و اکبر رادی را نخوانده بود. او از اکبر رادی تنها روزنهٔ آبی را خوانده بود و معتقد بود اثری است ناموفق. همچنین برخی کارهای بهرام بیضایی و غلامحسین ساعدی را تا حدّی قابل نمایش و موفق می‌دانست.
 
سمندریان از آغاز فعالیت‌های تئاتریش در دههٔ ۱۳۴۰ هرگز حاضر به نمایش آثار نمایش‌نامه‌نویسان ایرانی نشد. به اعتقاد او تاریخ ایران یکسره فاقد هنری به نام تئاتر بوده‌است. او در گفتگویی در دههٔ ۱۳۵۰ در پاسخ به پرسنده که می‌پرسد آیا هنوز هم نمی‌خواهد نمایشنامه‌ای ایرانی به صحنه ببرد، قاطعانه پاسخ می‌دهد: «به هیچ وجه.» سمندریان مُصِر بود تا تئاتر مغرب‌زمین را در ایران پیاده کند. او معتقد بود کمک کردن به تکامل و جهت‌یابی نمایشنامه‌نویسان ایرانی نیاز به پذیرش کمک و روح قبول انتقاد و تعاون دارد؛ در حالی که به باور او هنوز چنین روحیه‌ای در ایران وجود نداشت.
 
سمندریان در گفتگوی دیگری وضعیت تئاتر ایران را نامناسب دانسته بود. او از نسل تحصیل‌کرده‌هایی بود که به ایران آمد و تمام‌قد در برابر موج تجربه‌هایی ایستاد که قصد داشتند ایران را صاحب تئاتر خاص خود کنند و در آن زمان به این کوشش‌ها «تئاتر ملی» می‌گفتند. به باور سمندریان هر نوع تلاش برای به صحنه بردن نمایشنامهٔ ایرانی یکسر بیهوده بود. با این وجود او حس تحقیری نسبت به «تئاتر ملی» نداشت، بلکه فقط به گفتهٔ خودش برای آن متأسف بود. سمندریان می‌گفت:
 
من فکر می‌کنم آن هنرمندی که بدون داشتن یک ادراک جهانی صرفاً خود را مقید در محدودهٔ زمان و مکان می‌کند هم کمبودهایی دارد. من بی‌شک به این مسئله که هر ملت دارای خصایص ویژه‌ای است و هنرمند موظف است که به نمایش آن خصایص برخیزد ایمان دارم. اما با این وجود، به عنوان یک کارگردان تئاتر، [باید] از مفهوم کلی برخورد [انسان با انسان] پاسخ بگویم و راهی باز کنم برای آن که ملت من بتواند آن ویژگی‌های خاص خود را آن‌گونه محکم و استوار نشان بدهد که من در مرحلهٔ نمایش و بر صحنه آوردنش احساس رضایت کنم.
 
 
یادبودها
 
در تاریخ شنبه ۸ اسفند ۱۳۸۸ و با همت معاونت اجتماعی شهرداری تهران و با حضور محمدباقر قالیباف، شهردار تهران، تماشاخانهٔ شمارهٔ دو ایرانشهر در خانهٔ هنرمندان ایران به پاس یک عمر حضور هنری حمید سمندریان به نام این چهرهٔ نامدار عرصهٔ هنر ایران نامگذاری شد. هم‌زمان با این اتفاق نمایشگاهی از پوستر نمایش‌های سمندریان در طول سال‌ها کارگردانی نیز در خانهٔ هنرمندان برپا شد و آن‌طور که محمدباقر قالیباف گفت، قرار بر این شد که تندیس این هنرمند هم در «تماشاخانهٔ سمندریان» نصب شود. همچنین شهردار تهران از نمایشگاه پوستر و کاریکاتور سمندریان دیدن کرد و برای اجرای نمایش گالیله که سمندریان قرار بود اجرا کند، قول همکاری داد. علاوه بر این‌ها، در این روز از کتاب «این صحنه خانهٔ من است» سمندریان نیز رونمایی شد.


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.