محمد آقا ناظم سرخابی
مرحوم سید محمد آقا ناظم سرخابی در سال 1282 هجری شمسی پا به دنیای فانی گذاشت. نامش سید محمد بود ولی همگان او را ناظم آقا خطاب می کردند. وی یک پسر وسه دختر داشتند که فرزند ایشان سید جواد در زمان حیات خویش فوت می کنند ویک دخترش نیز بعد از وی فوت می کنند که الان دو دختر ایشان در قید حیات هستند. نقل است که تنها پسرش سید جواد می گفتند کراماتی از پدرم بیادگار دارم که در زمان حیات پدرم اجازه گفتن آنها را ندارم که بعد از فوت ایشان خواهم گفت ولی افسوس که خود ایشان قبل از ناظم آقا فوت کردندواسرارمکتومی را با خودبه قبر بردند.
قامت خمیده اش حکایت از دلی پر طوفان و سر پر خاطره در ذهن ها مجسم میکرد. حرفهای زیادی در دل ناگفته اش باقی بگذاشت و با خود برد.چشم های نافذ البصیره اش قصه ها و غصه های بسیاری از هیاهوی عالم قدس و الست در خاطر داشت و هر از گاهی محرمی می یافت تا قطره ای از این دریای بی کران مصائب اهل بیت(ع) را بر گوش جان آن ها بازگو نماید.
بنا به گفته خیل کثیری از بزرگان مرحوم ناظم آقا سینه زنی نشسته(دوشمه) را در تبریز رواج داده و پس از اینکه سالها در کربلای معلا به سینه زنی پرداخته بود این سبک سینه زنی را اولین بار ایشان از کربلا به تبریز می آورند.و این نوع سینه زنی را نوعی سماء عاشقانه می دانستند . ایشان دلبستگی عجیبی به گفتن و شنیدن مرثیه های جانگداز داشت و خود صاحب طبعی لطیف و ظریف و ذوقی سرشار در سرودن شعر به دو زبان ترکی و عربی داشت. که اشعار ایشان در کتب وبسیاری از اشعار شان بصورت مسوده در اختیار بزرگان قرار دارد.
از اشعار ایشان می توان به :
شمعدی حسین من اونا پروانیم عشق وروب باشیمه دیوانیم
عاشق اولان رسمیدی دلدن یانار بیکس حسین غملرینه اودلانار
شمر دیدی زینبه گیت دور کنار شمعدی حسین من اونا پروانیم
عشق وروب باشیمه دیوانیم
سویلدی یوخ طاقتی بیر سوز دیه غم لباسون باجی گرگدور گیه
ویر منه مهلت چووروم قبلیه شمعدی حسین من اونا پروانیم
عشق وروب باشیمه دیوانیم
یا در روضه قتلگاه می توان به اشعاری چون:
یخدیلا بیر بیکسی ایتدی قشون هلهله
چالدیلا طبل ظفر یئر ایلدی زلزله
عالم لاهوتیده آچدی پیمبر باشین
گوردی قشون آتلانوب قویدولا یوز مقتله
قویدی ایاق سینیه کیم بلوری نیلدی؟
منده دیوم سنده دی سینه دوشوب مشگله
ایشان از اشتهار و شهرت طلبی در میان مردم دوری می گزید تا آنجا که برخی هیأت های با سابقه نیز او را نمی شناختند به گونه ای که ناظم آقا ساعتها در مجلس عزایی به صورت گمنام وارد می شد و آن عزاخانه را بدون اینکه کسی او را بشناسد ترک می کرد .
منزل ساده و بی آلایش و بی ریایش با درب چوبی قهوه ای رنگ در درب گجیل تبریز قرار داشت که پس از فوت ایشان مشتریان زیادی برای خرید منزل ایشان مراجعت نموده وپیشنهادهای کلانی نیز میدهند ولیکن خانواده وی قبول نمی کنندو آخر الامر با قیمت ناچیزی در اختیار دوستداران اهل بیت عصمت وطهارت(ع) قرار داده می شود که هم اینک منزلگاه و مأمن و حسینیه ی هیأت شاهزاده حضرت علی اصغر (ع) تبریز بوده که با تلاش شبانه روزی آقای حاج محمد رزمی و مساعدت مالی عاشقان اباعبدالله الحسین (علیه السلام) به مبلغ هفت میلیارد ریال در پنج طبقه بصورت مجلل و زیبا تجدید بنا گشته و پنج شنبه ها بعد از نماز مغرب و عشاء با مداحی آقایان علی رنگ آور و نادر رزمی منزلگاه عاشقان می باشد.
سید محمد ناظم آقا در باب مقتل تبحر خاصی داشتند و اسرار عجیبی در مصائب ائمه اطهار (ع) بخصوص رخدادهای روز عاشورا را با خود به خاک بردند. در آستانه ی 90سالگی و با وجود کهولت سن و خمیده گی قامت در مجالس عزا چنان بر سینه اش می کوفت که بسیاری از جوانان توانایی همراهی او را نداشتند .بنده سالها پیش در یکی از شب های ماه مبارک رمضان در معیت استاد حاج اسماعیل وثاقی و سایر دل سوختگان به محضر ایشان شرفیاب شدیم ابتدا مرحوم ناظم آقا رو به حاج اسماعیل کرده و فرمودند روضه ی قتلگاه بخوان که ایشان روضه را خوانده سپس ناظم آقا خودش حلقه ی سینه زنی را ترتیب داده و در وسط حلقه نشستند و با شور و حال زایدالوصفی بر سینه می زدند که بنده با این که در آن ایام نوجوانی بیش نبودم باز نتوانستم ایشان را در سینه زنی همراهی نمایم.
آقای شیخ علی اصغر روشن دوست که مدتها در محضر ناظم آقا توفیق خدمت داشته اند می فرمایند هیأت مرحوم ناظم آقا جمعه ها بعد از اقامه ی نماز مغرب و عشاء به امامت ایشان تشکیل می یافت و به دلیل اینکه روضه های جانگدازی توسط ایشان قرائت می شد بنابراین هیأت مذکور خصوصی بوده و علم و نشانه ای نداشت حدود بیست الی بیست وپنج نفر در مجلس شرکت می کردیم و مجلس تا پاسی از شب ادامه داشت ذکر مصیبت هایی از حادثه عاشورا یاد می نمود که در هیچ مقتل نمی توان آن را پیدا کرد.مرحوم آقا می فرمودند افراد دیگری به مجلس نیاورید چون آن صفا وصمیمیت وحالی که در کمی افراد هست در کثرت نیست. در شب عید فطر مجلس برگزار می کردند و تا صبح مجلس برپا بود تا اینکه نماز صبح را با ایشان می خواندیم و سپس نماز عید فطر را نیز با ایشان خوانده و متفرق می شدیم.
مرحوم ناظم آقا در زمانهای قدیم با مرحوم حاج سید فتاح هشترودی و مرحوم راقم آقا در هیأت خودشان جمع می شدند که بعدها مرحوم راقم آقا هیأت زینبیه را دایر نمودند . بنا به گفته ی حاج اسماعیل وثاقی ایشان در زمانهای قدیم در بین الصلاتین مرحوم آیت الله میرزا صادق تبریزی صحبت کرده و روضه می خواندند در زمان رضا شاه که برگزاری مجالس عزاداری ممنوع بود در منزل مرحوم حاج حسین بابالو پدر حاج محمدتقی بابالو که سه حیاط تو در تو همراه با زیرزمین داشت مجلس عزا بر پا می نمودند و به محض اینکه مأموران کلانتری می آمدند مرحوم میر مجید پاسبان می رفت و مأموران را برمی گرداند تا آن ها به عزاداری بپردازند افرادی همچون مرحومین حاج حسین بابالو – حاج عبدالعلی بابایی – حاج بابا بابایی – عباس آقا بابایی – حاج میر تقی مرحوم – حاج علی صدفی – مشهدی اسماعیل عمو – حاج رحیم برازنده – کربلایی حسن بنا –– کربلایی اکبر نقاش – حاج اسماعیل لنکرانی – ابراهیم داور ور – آقا سید مصطفی – حاج صادق بویاق چی و پسران – مشهدی خلیل روشن دوست – حاج محمدجلیل پور-حاج میر علی اصغر مقدم السادات –– حاج میرزا حسن قائم مقامی-حاج صمد سیمین – حاج حسن قوطی ساز – کربلایی رضا خاکسار از مریدان ایشان بودند. مرحوم محمد علی دیوانه نیز از مریدان خاص و از شاگردان ایشان به شمار می رفت که سوز و گداز توصیف نشدنی داشتند. از افرادی که اکنون در قید حیات هستند می توان به آقایان حاج اسماعیل وثاقی – شیخ اصغر روشن دوست - حاج محمد تقی بابالو – حاج رسول بصیری – حاج محمود آتش بار(علاف) - حاج یعقوب حقیقت پور – حاج صادق خاکسار – حاج رسول دین شعاری -یوسف پیراهندوز – حسن سقایی –– حمید بدر مصطفوی – حاج محمود رجایی – حاج جعفر مینویی – حاج علی اکبر جلیل پور سردرودی – سید زعفرانچی –کربلایی حسن مظلوم و سایر عاشقان اشاره نمود.
به گفته شیخ علی اصغر روشن دوست از ایشان کرامتی که میتوان یاد کرد این است که از هیات وی به غیر از دو نفر(جعفر مینوئی – علی اکبرجلیل پور سرد رودی) هیچ کس در زمان طاغوت به خدمت سربازی نرفتند و مرحوم ناظم آقا می فرمودند شما سرباز پادگان امام حسین(ع) هستید.
حاج اسماعیل وثاقی نقل می کنند روزی ناظم آقا به من فرمودند در ایام قدیم در سرداب غیبت حضرت صاحب الزمان (عج) در سامراء با پدر حاج محمد تقی بابالو مشغول خواندن زیارتنامه بودیم که ناگهان دیدم دو سه نفر بانوی محجبه تشریف آوردند و به من فرمودند سید محمد می توانی برای ما مرثیه بخوانی عرض کردم بلی می خوانم و شروع به خواندن روضه کردم در وسط روضه مشغول سینه زنی شدم پس از مدتی با خود گفتم چرا در بین زنان نامحرم سینه زنی کردی و به این دلیل روضه خواندن را یکباره قطع کردم که در همین حال بانوی مجلله ای که در میان خانم ها قرار داشت رو به من کرد و فرمود : سید محمد مگر مادر به عزای فرزندش نمی آید تو از اولاد ما هستی و من مادرت حضرت زهرا(س) هستم شما روضه تان را بخوانید.
حاج محمدتقی بابالو یکی از دل سوختگان و عاشقان حضرت سیدالشهدا(ع) نقل می فرمایند: روزی به محضر ناظم آقا شرفیاب شدم ایشان سیگارمی کشیدند به من فرمودندمحمد تقی روزی فرزندم سید جواد به شدت مریض بود و روی دستان مادرش در حال جان دادن بود مادرش رو به من کرد و گفت بچه را ببریم طبیب و من گفتم می روم هیأت بعد از برگشتن ببینم چه می شود و رفتم هیأت به سید الشهدا عرض کردم تا شما هستید در دیگران نمی روم بعد از اتمام جلسه ی هیأت برگشتم به خانه و دیدم فرزندم راه می رود که همسرم با دیدنم به من گفت : در هیأت چه کار کردی فرزندم داشت جان میداد اما الان حالش بهتر شده است سپس مرحوم ناظم آقا به من فرمود آن موقع خداوند بچه را از من نگرفت و در جوانی ایشان را از دستم گرفت که شمه ای از مصائب سید الشهدا را در از دست دادن جوان رعنایش حضرت علی اکبر درک کنم پس بنابراین برای فرزندم گریه نمی کنم .
حاج محمدتقی بابالو نقل می کنند یک روز به محضر ایشان شرفیاب شدم دیدم ایشان به تنهایی با آهنگ محزونی روضه ی حضرت موسی بن جعفر(ع) می خوانند که متوجه اطراف خود نبودند و من نیز در گوشه ای نشستم و بهره بردم . پس از اتمام روضه یکباره چشمش به من افتاد و فرمود کی آمدی؟ عرض کردم از ابتدای روضه در محضرتان بودم که فرمودند چه کنم دلم هوای روضه ی جد غریبم در کاظمین را کرد و روضه خواندم .
ایشان می فرمایند در اواخر عمر شریف مرحوم ناظم آقا که به لحاظ کهولت سنی نمی توانستند به هیأت بروند به محضرشان رسیدم و بعد از سلام و احوالپرسی عرض کردم با دوستان قرار گذاشته ایم که پس فردا در محضرتان حاضر شده و مجلس عزاداری داشته باشیم ایشان با ذکر کلمه ی لا اله الا الله فرمودند یاللعجب دیشب با ارباب خویش نجوایی داشتم و عرض کردم یا حسین دلم برای روضه و سینه زنی تنگ شده به همین خاطر شما را آقا فرستاده تا اینجا عزاداری کنید.
یکی از نزدیکان وی نقل می کنند پس از فوت ایشان آرزو کردم وی را در خواب ببینم و جویای احوالشان شوم که دو روز مانده به مراسم چهلم شان بعد از نماز صبح در خواب ایشان را زیارت کرده و سلام کردم به من فرمودند : فلانی می توانی سی هزار تومان به من بدهی. صبح بیدار شدم رفتم به در منزلشان که دخترشان آمدند و ماجرای خوابم را به ایشان عرض کردم همین که جریان خوابم را گفتم خیلی ناراحت شدند و گفتند پس فردا اربعین پدرم می باشد و پدرم شما را به همین جهت فرستاده است.
حاج محمود رجایی مداح با اخلاص اهل بیت عصمت و طهارت(ع) که در هیأت حضرت جواد الائمه تبریز افتخار خدمت دارند نقل میکنند که خانه ی ما در خیابان شمس تبریزی بود و به مناسبتی هیأت ایشان در منزل ما بود و به علت مشکلاتی که در آن زمان وجود داشت معمولا هیأت ها بطور مخفیانه برگزار می شد و پرچمی جلوی در نمی زدند و در بسته بود. مجلس با جمعیت کمی شروع شد ولی حال و هوای خاصی بر مجلس حکمفرما بود و در مجلس بوی عطر خاصی پیچیده بود در حین خواندن، ناظم آقا دست بر سینه گذاشت و فرمود دیگر اوضاع عوض شد حضرت زهرا(س) و حضرت زینب (س) تشریف آوردند.
حاج محمود رجایی نقل می کنند روزی مرحوم ناظم آقا به من فرمودند حاج حمید طهباز را می شناسید عرض کردم مداح هیات موکب تبریز هستند فرمودند ایشان مرا به هیاتش دعوت کرده اند باهم برویم عرض کردم در خدمتتان هستم هیات در مسجد سید حمزه بود به تاکسی سوار شدیم وباهم رفتیم وکرایه را هم ایشان دادند. خلاصه وارد کفشداری هیات موکب شدیم حاج قلی داشتند قبض می نوشتند آقا فرمودند حاج حمید را صدا بزنید بیاید پس از مدتی ایشان آمدند به کفشداری مسجد و آقا فرمودند سخنران مجلستان چه کسی می باشد ایشان درجواب گفتند آقای ناصر زاده ومقدس اهرابی که آقا فرمودند الحمدلله هر دوی ایشان وعاظ توانایی هستند و حاج حمید گفتند از شما دعوت کرده ایم که سینه زنی را اینجا دایر کنید و آقا فرمودند سینه زنی در خانه ما دایر هست و برگشتیم.
ایشان می فرمایند کرامتی که از ناظم آقا دیدم آنست که اولین فرزندم جعفر که بدنیا آمد شیر مادرش خشک شد وبچه داشت از گرسنگی هلاک می شد روزی به ایشان عرض کردم چنین مشکلی برایم بوجود آمده است آقا سه بار کلمه الله اکبر را بر زبان جاری نموده وفرمودند موقع رفتن به منزل بیا چیزی آماده کنم و رفتم مقابل خانه ایشان و در زدم و ایشان تکه نانی را آوردند و فرمودند این را ببر وبه خانمت بده بخورد و به برکت نان متبرک همسرم بهبود یافت .
حاج محمود رجایی نقل می کنند روزی در مجلس ایشان مرحوم حاج میرزا حسن قائم مقامی آن چنان روضه ای خواندند که پسر ایشان مرحوم سید جواد چاقو را باز کردند تا خود را بزنند که آقا عبای خویش را بر سر ایشان انداخته و مانع زدن ایشان شدند.
ایشان در عین ساده گی و بی آلایشی از مناعت طبع فوق العاده ای برخوردار بودند آن چنان که هیچ گاه عملی را بدون اجرت نمی گذاشتند حتی اگر با ماشین، همراه دوستان به جایی می رفتند تا کرایه را پرداخت نمی کردند پیاده نمی شدند .
مداح با اخلاص اهل بیت عصمت وطهارت(ع) جناب آقای حاج یعقوب حقیقت پور نقل میکنند بنده ایشان را از چهل سال پیش و زمانیکه در تبریز و در منزل حاج محمدتقی بابالو هیأت برگزار می شد می شناختم و افتخار حضور در مجالس آن مرد خدا را داشتم
حاج یعقوب نقل می کنند بنده همراه حاج اسماعیل وثاقی و چند نفر دیگر به مجلس ایشان می رفتیم و پس از سخنرانی مختصری که مرحوم ناظم آقا بصورت نشسته ایراد میکرد شروع به مداحی و سینه زنی می کردیم. ابتدا ایشان و سپس با اجازه ی آن مرحوم ما هم مقداری روضه خوانی می کردیم روش مرحوم ناظم آقا این گونه بود که بعضی از مصائب را در گوش ریش سفیدهای مجلس می گفت و علنی آشکار نمی کرد و بعد با هم گریه میکردند و خود را می زدند . ایشان اشعار جانگداز و جانسوزی را در رثای اهل بیت دارند و چون اکثر مصائب را بی پرده نوشته است هر کسی را یارای خواندن آن مصائب نیست.
مرحوم ناظم آقا بیشتر در مجالس به کیفیت مجلس توجه داشت و می فرمود معنویتی که در کمی افراد هست در کثرت نیست و عموماً به نوحه خوانها می فرمود این مصائبی را که من در مصائب اهل بیت و امام حسین (ع) و حضرت زینب(س) می خوانم برای شما قدغن است و حق خواندن آنها را ندارید زیرا حضرت زینب (س) عمه ی من بوده و من به ایشان محرم هستم .در زمان حکومت رضا خان که عمامه ها را بر میداشتند و هیأت ها را تعطیل می کردند مرحوم ناظم آقا یک هیأت کوچکی تشکیل داده بود و به همراه چند نفر دیگر به عزاداری می پرداختند و این هیأت تا اوایل انقلاب برپا بود و پرچم و اسمی نداشت و معمولاً چند نفر در مسیر راه هیأت ها می ایستادند و عزاداران را به محل هیأت راهنمائی می کردند . بعد از انقلاب نیز که هیأت تعطیل شد مدتی در هیأت حضرت موسی بن جعفر (ع) تبریز سخنرانی می کردند ولی چون اصولاً هیأتهایی را که دارای جمعیت زیادی بود جهت گفتن حرفهایش مناسب نمی دیدند بعد از مدتی دیگر به آنجا نرفتند و مدتی هم در هیأت جواد الائمه(ع) سخنرانی کردند و پس از آن دیگر در هیچ هیأتی صحبت نکرده و تنها با دلدارش حضرت سیدالشهدا مأنوس بود.
سینه زنی و کوفتن بر سینه ی عاشق و دردمندش از جمله ی کارها و شورهای عاشقانه و شبانه روزی ناظم آقا بود و در سنین پیری و سالخوردگی چنان با اشتیاق بر سینه می زد و اشک می ریخت که هنوز یاد و خاطره ی آن زمان برای دوستانش باقی و جاودانه است. یکی از دوستان آن مرحوم نقل می کند در یکی از جلسات سینه زنی و در حالی که ناظم آقا پشت به بخاری به همراه تعدادی از دوستان مشغول سینه زنی بود دوستان وی متوجه می شوند که بوی سوختگی به مشام می رسد ولی هر چه جستجو می کنند علت بوی سوختگی را متوجه نمی شوند تا اینکه می بینند کمر ناظم آقا به بخاری چسبیده است و بوی سوختگی به این علت است .آری او آنچنان شیفته و عاشق مولایش بود که متوجه این قضیه نشده بود.
عاقبت مرحوم سید محمد ناظم سرخابی در سال 1378 هجری شمسی و در سن 114 سالگی رخت از این دنیای فانی بر بسته و پس از تشییع جنازه ا ی با شکوه در حالیکه بازار گجیل به احترام ایشان تعطیل و دسته جات عزاداری در آن مراسم شرکت نموده بودند پس از اقامه ی نماز در قطعه ی 38 گورستان وادی رحمت تبریز و در ذیل عنایات اربابش حضرت حسین بن علی(ع) برای همیشه آرام گرفتند.
حاج اسماعیل وثاقی تعریف می کنند روز دوم که ناظم آقا رحلت کرده بودند به همراه یکی دو نفر از دوستان به وادی رحمت جهت قرائت فاتحه رفتیم و به علت آنکه هنوز سنگ قبر رانگذاشته بودند نمی توانستیم محل قبر را پیدا کنیم آقایی در آنجا بود سوال کرد دنبال کدام قبر می گردید گفتیم یک آقا سیدی بود که دو روز پیش دفن شده است و دنبال قبر او می گردیم آن شخص بلافاصله گفت اسم آن شخص ناظم آقا هست گفتیم بلی و ما را به سمت قبر ناظم آقا برد و جای آن را به ما نشان داد در همین حین از او پرسیدیم که ناظم آقا را از کجا می شناسد گفت : من یک خواهر مریضی داشتم که فوت شد و او را در کنار قبر ایشان دفن کردیم دیشب خواهرم را در خواب دیدم که خیلی خوشحال و سرحال بود پرسیدم خواهر حالت خوب شده است؟ او در جوابم گفت از دو روز پیش که این سید را در این جا دفن کرده اند این منطقه ی ما حالشان خوب شده و همگی آزاد شده ایم.