زیبُ النساء بیگم
(10 ش 1048-1113ق)
وی دختر اورنگ زیب عالم گیر پادشاه و مادرش دلوش بانو، دختر شاه نوازخان است. زیب حافظ قرآن بود، و در علم نحو و صرف و فقه مهارتی به کمال داشت. خطوط نسخ و شکسته و نستعلیق را خوب می نوشت. گویند بسیاری از شعرا و علما وظیفه خوار او بودند. او شوهر اختیار نکرد با این حال، وی شعر نیکو می سرود و اشعار ذیل از نتایج افکار اوست:
بلبل از گل بگذرد گر در چمن بیند مرا
بت پرستی کی کند گر برهمن بیند مرا
در سخن پنهان شدم مانند بو در برگ گل
هر که دیدم میل دارد در سخن بیند مرا
از تاب و تبم مهر سما را که خبر کرد
وزگریه من ابر بهاری که خبر کرد
بیرون همه سرسبز و درونم همه پرخون
از حالت من برگ حنا را که خبر کرد
ای آبشار نوحه کنان بهر چیستی
چین بر جبین فکنده زاندوه کیستی
دردت چه درد بود که چون من تمام شد
بر روی آب می زدی که می گریستی
وی در سال 1113ه.ق دار فانی را وداع گفت.