رانگو (RANGO)

پنجشنبه، 14 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رانگو (RANGO)

فيلمنامه نويس: جان لوگان ، كارگردان: گور وربينسكي
تهيه كننده: گراهام كينگ
تدوين: كريج وود
موسيقي: هانس زيمر
صداپيشگان: جاني دپ، ايسلا فيشر، ابيگل برسلين، آلفرد مولينا
ژانر: انيميشن/ ماجرايي/ كمدي، محصول 2011 آمريكا، 107 دقيقه
بودجه: 135 ميليون دلار
درآمد فروش ناخالص: 241882963دلار، پخش از پارامونت پيكچرز
خلاصه داستان:
پشت يك اتومبيل كوچك در يك آكواريوم كوچك رانگو، آفتاب پرست خيال باف بي نام، زندگي مي كند. دوستان او چند عروسك بي جان آكواريوم هستند. آفتاب پرست دوست دارد يك بازيگر باشد، اما در همان دنياي ساختگي ذهني اش دوستان خيالي اش به او مي گويند كه براي قهرمان بودن احتياج به يك چالش دارد.
يك روز بر اثر تكان شديد اتومبيل، آكواريوم به بيرون پرت مي شود. آفتاب پرست در وسط خيابان با گوركني رو به رو مي شود كه زخمي شده، رانگو به گوركن كمك مي كند. آفتاب پرست از او مي پرسد كه كجا مي تواند آب پيدا كند و گوركن آدرس شهر درت را به او مي دهد كه يك روز تا آنجا راه است.
آفتاب پرست در بيابان سايه اش را مي گيرد و پيش مي رود و بعد از پشت سر گذاشتن مصائبي با مارمولكي به نام بينز رو به رو مي شود. بينز او را با خود به شهر مي برد و آفتاب پرست سعي مي كند تا با افراد شهر رابطه خوبي برقرار كند، اما به محض ورود به سالن اصلي همه به ديدي ترديد آميز به او نگاه مي كنند و چند نفري از او درباره هويتش مي پرسند و او نيز خودش را با نام رانگو به آنها معرفي مي كند.
رانگو خودش را يك قهرمان جا مي زند و مدعي مي شود كه اين او بوده كه برادران جنكيز را كشته است. در همين لحظه دو قانون شكن، ليزارد و بدبيل، وارد مي شوند. رانگو سعي مي كند با كارهايش آنها را بترساند، اما در عوض ليزارد عصباني مي شود و براي مبارزه او را به وسط شهر مي كشاند.
رانگو در ابتدا گمان مي كند ليزارد و افرادش را ترسانده است، اما ناگهان متوجه حضور شاهيني در بالاي سرش مي شود و پا به فرار مي گذارد. شاهين او را تعقيب مي كند و رانگو به طور اتفاقي باعث سقوط برج آب شهر و مرگ شاهين مي شود. افراد شهر خوشحال مي شوند، اما در اين ميان بعضي معتقدند كه اين باعث بازگشت جك، مار زنگي بي رحم، به شهر مي شود. رانگو كلانتر شهر مي شود.
شهر با بي آبي رو به رو شده است و آب ذخيره تنها براي پنج روز كافي است. از طرفي موش هاي كور آب باقي مانده را مي دزدند. رانگو به همراه دوستانش تونل زيرزميني آنها را پيدا مي كند و سر از بيابان درمي آورند. با اين كه بطري سرداب شهر در دست موش ها پيدا مي شود، اما آنها مدعي هستند كه آنها زماني كه به سرداب رسيدند، آنجا خالي بوده است. مردم باور نمي كنند و موش ها را به دادگاه مي كشانند.
شهردار كه به رانگو مشكوك است، سراغ جيك مي رود و مي فهمد كه تمام داستان هاي رانگو دروغ بوده است.
رانگو كه سرخورده شده است، شهر را ترك مي كند و از اتوبان رد مي شود و به تپه هاي بالاي لاس وگاس مي رسد و دوباره با گوركن رو به رو مي شود و به طور اتفاقي راه آبي را پيدا مي كند كه دريچه اش مسدود شده است. رانگو با نقشه اي به درت برمي گردد.
رانگو با جيك رو به رو مي شود و با او مي جنگد. گوركن به موقع دريچه را باز مي كند و آب به شهر درت مي رسد. رانگو حساب شهردار و دوستان شرورش را مي رسد و قهرمان شهر مي شود.
منبع: نشريه فيلم نگار، شماره 106.



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.