ماجرای دختر خاله قلابی استاد قرائتی!

این آخوندها ما را به راهپیمایى دعوت مى ‏کنند امّا خودشان از ماشین پیاده نمى ‏شوند!. ماشین را پارک کردیم و پیاده با مردم همراه شدیم. شخصى گفت: آقاى قرائتى....
دوشنبه، 15 آذر 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: روابط عمومی راسخون
موارد بیشتر برای شما
ماجرای دختر خاله قلابی استاد قرائتی!

 ویرایش عکس دی ماه 98

این آخوندها ما را به راهپیمایى دعوت مى ‏کنند امّا خودشان از ماشین پیاده نمى ‏شوند!. ماشین را پارک کردیم و پیاده با مردم همراه شدیم. شخصى گفت: آقاى قرائتى....
 
به گزارش راسخون به نقل از خبرگزاری حوزه، قسمت دیگری از سلسله خاطرات حجت الاسلام والمسلمین قرائتی را منتشر می کند.
 
من شرم کردم که تماشاچى باشم
 
توفیقى بود چند عاشورا کربلا بودم. روز عاشورا مردم کربلا عزادارى را زود تمام کرده و به استقبال هیئت طویریج  مى ‏روند.
 
من علماى زیادى را دیدم که پابرهنه در این هیئت شرکت کرده و به سر و سینه مى ‏زدند؛ از جمله شهید محراب آیت‏اللّه مدنى. از ایشان پرسیدم: راز این قصه چیست؟. گفتند: سیدبحرالعلوم که از علماى بزرگ نجف بود، براى زیارت به کربلا آمده بودند. در مسیر راه حرم، به تماشاى هیئت عزاداراى طویریج مى ‏ایستد. ناگهان مردم مى ‏بینند سید بحرالعلوم عبا و عمّامه را به کنارى گذارده و به داخل جمعیّت رفته و یاحسین! یاحسین مى ‏کند.
 
طلبه ‏ها مى ‏روند آقا را از داخل جمعیّت نجات دهند تا زیر دست و پا له نشود؛ امّا اجازه نمى ‏دهند. بعد از عزادارى مى ‏بینند سید در آستانه غش کردن است، علّت این حرکت را مى ‏پرسند؟. سید مى‏گویند: همین که مشغول تماشاى هیئت بودم، حضرت مهدى علیه السلام را دیدم که با پاى برهنه و سرِ بدون عمامه، در میان عزاداران به سر و سینه مى ‏زند؛ من شرم کردم که تماشاچى باشم.
 
امامت تو با طلا مخلوط است!!
 
پس از اینکه کتاب امامت را تألیف کردم، به حرم امام رضا علیه السلام رفتم و از امام خواستم تا مزد و پاداش مرا بدهد. وقتى که از حرم بیرون مى ‏آمدم، درهاى طلایى را بوسیدم امّا درهاى چوبى را حال نداشتم،‏ ببوسم. به خود گفتم: کتاب امامت نوشتى، امّا امامت تو با طلا مخلوط است!!.
 
دخترخالۀ قلابی قرائتى‏!
 
از قم به طرف تهران حرکت مى‏کردیم که نزدیک پلیس راه، وقت اذان و نماز شد، گفتیم: با بچه ‏هاى پاسگاه نماز را بخوانیم و بعد وارد شهر شویم. همزمان با رسیدن ما به پلیس راه و در حین بازدید از مسافران اتوبوسى، به خانمى مشکوک مى ‏شوند، مشخصات او را جویا مى ‏شوند، او خودش را به عنوان دخترخاله آقاى قرائتى معرّفى مى ‏کند. امّا از شانس بد او، ما از راه مى‏رسیم. دروغگو رسوا شد و اظهار شرمندگى و پشیمانى کرد.
 
پیاده راه رفتنِ قرائتى هم حُقّه ‏بازیه!
 
بعد از انقلاب در روزگار ترورها و ناامنى و در یک روزِ راهپیمایى، با ماشین به راهپیمایى رفتیم. در راه دیدم مردم نگاه مى ‏کنند. یکى گفت: این آخوندها ما را به راهپیمایى دعوت مى ‏کنند امّا خودشان از ماشین پیاده نمى ‏شوند!.
 
ماشین را پارک کردیم و پیاده با مردم همراه شدیم. شخصى گفت: آقاى قرائتى غیبت شما را کردم، گفتم: این قرائتى هم حقّه ‏بازه، پیاده راه مى ‏رود تا بگوید من آخوند خوبى هستم!!.
 
نگاه به مزار شهدا، اثرش از سخنرانى من بیشتر است
 
از من دعوت شد در بهشت ‏زهرا براى بزرگداشت شهدا سخنرانى کنم. گفتم: نگاه به مزار شهدا، اثرش از سخنرانى من بیشتر است.
 
سلام شهرتی ثواب ندارد!
 
شخصى از جلوى من گذشت و سلام کرد، من جواب سلام او را دادم. وقتى از کنار من گذشت از کسى پرسید: این همان آقاى قرائتىِ تلویزیون نیست؟. دوستش گفت: چرا. برگشت و این دفعه محکم گفت: سلام علیکم.
 
گفتم: سلام اوّلى ثواب داشت؛ ولی سلام دوّم به خاطر این بود که من در تلویزیون هستم و به خاطر شهرت من بود.
 
چنان شما را بخندانم که نتوانید لب ‏هاى خود را جمع کنید!
 
خداوند شهید مطهرى را رحمت کند. چون مرا مى‏شناخت و برنامه ‏هاى مرا دیده بود، مرا به صدا و سیما فرستاد. به سراغ رئیس وقت صدا و سیما رفتم. وی گفت: تلویزیون جاى آخوند نیست؛ اینجا بازى نیست؛ مسئله هنر است.
 
گفتم: احتمال نمى ‏دهى که من معلّمِ هنرمندى باشم؟.
 
دستور داد مرا به اتاقى بردند که عدّه ‏اى از هنرمندان نشسته بودند. گفتند: حرف حساب تو چیست؟.
 
گفتم: من یک معلّم هستم و مى ‏خواهم درس بدهم. از این لحظه تا دو ساعت مى‏ توانم با حرفِ حقّ شما را چنان بخندانم که نتوانید لب ‏هاى خود را جمع کنید. ساعت گذاشتند و من برنامه بسیار شادى را اجرا کردم و بالاخره ورود من به تلویزیون مورد قبول آنان واقع شد.
 
وقتی که نقاط ضعف و قوّت خود را مى‏ فهمم!
 
شخصى از من پرسید: آقاى قرائتى! آیا خودت هم از تلویزیون برنامه خودت را مى ‏بینى؟. گفتم: بله، خوب هم گوش مى ‏کنم. چون در آن وقت است که نقاط ضعف و قوّت خود را مى‏ فهمم.
 
غصه ای که از بُخل فرهنگى‏ او خوردم!
 
منزل یکى از دوستان مهمان بودم. یادداشت ‏هاى او را مطالعه کردم. مطالب خوبى داشت. از او خواستم از نوشته‏ هایش استفاده کنم و در تلویزیون بگویم. گفت: نمى ‏دهم. هرچه اصرار کردم گفت: راضى نیستم بنویسى. دفتر را پس دادم و از این بُخل فرهنگى غصه خوردم.
/2759/



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
اخبار مرتبط
موارد بیشتر برای شما
اشتباهات رایج در استفاده از هواپز
اشتباهات رایج در استفاده از هواپز
پوستر سلام بر فاطمه به خط رقاع و ثلث
پوستر سلام بر فاطمه به خط رقاع و ثلث
در جواب تعریف دیگران چه بگوییم
در جواب تعریف دیگران چه بگوییم
لایه‌ بردار چقدر روی پوست بماند؟
لایه‌ بردار چقدر روی پوست بماند؟
در جواب تعریف از زیبایی چه بگوییم
در جواب تعریف از زیبایی چه بگوییم
آیین اختتامیه چهل و هشتمین دوره مسابقات معارفی قرآن کریم در قم | بیانات سخنرانان مراسم و اسامی برگزیدگان
آیین اختتامیه چهل و هشتمین دوره مسابقات معارفی قرآن کریم در قم | بیانات سخنرانان مراسم و اسامی برگزیدگان
برگزاری کرسی تلاوت فاطمی و کرسی تلاوت مهدوی همزمان با بخش معارفی چهل و هشتمین دوره مسابقات قرآن کریم در حرم حضرت معصومه و جمکران
برگزاری کرسی تلاوت فاطمی و کرسی تلاوت مهدوی همزمان با بخش معارفی چهل و هشتمین دوره مسابقات قرآن کریم در حرم حضرت معصومه و جمکران
چند نما زیبا از چهل و هشتمین دوره مسابقات قرآن کریم بخش معارف قرآن کریم و صحیفه سجادیه و نهج البلاغه به میزبانی قم
چند نما زیبا از چهل و هشتمین دوره مسابقات قرآن کریم بخش معارف قرآن کریم و صحیفه سجادیه و نهج البلاغه به میزبانی قم
جدول تعهدات بیمه تکمیلی دی ۱۴۰۴: پوشش‌ها و جزئیات کامل را ببینید
جدول تعهدات بیمه تکمیلی دی ۱۴۰۴: پوشش‌ها و جزئیات کامل را ببینید
در جواب تشکر از هدیه چه بگوییم
در جواب تشکر از هدیه چه بگوییم
نگاهی متفاوت به فیلم سینمایی "مجنون"
نگاهی متفاوت به فیلم سینمایی "مجنون"
سیره عبادی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ اسوه بندگی و عرفان عملی
سیره عبادی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ اسوه بندگی و عرفان عملی
بالاخره اسفناج را خام بخوریم یا پخته؟
بالاخره اسفناج را خام بخوریم یا پخته؟
اهل بیت علیهم السلام در مرکز توجه قرآن
اهل بیت علیهم السلام در مرکز توجه قرآن
زن در منظومه فکری رهبر انقلاب؛ از الگوی فاطمی تا اقتدار خانواده شهید و نقد تمدن غرب
زن در منظومه فکری رهبر انقلاب؛ از الگوی فاطمی تا اقتدار خانواده شهید و نقد تمدن غرب