داستانک های راسخون (سری جدید7)

داستانک های انقلاب | داستان کوتاه انقلاب اسلامی

داستان های زیبا درباره انقلاب اسلامی ایران که سایت راسخون برای شما کاربران عزیز به اشتراک گذاشته است:
دوشنبه، 15 فروردين 1401
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: محمد رضا فرزین
موارد بیشتر برای شما
داستانک های انقلاب | داستان کوتاه انقلاب اسلامی

منفور انقلاب

روزهای یکشنبه جلسه‌ شورای امنیت ملّی با حضور مسئولین لشکری و کشوری در نخست‌وزیری تشکیل می‌شد. رئیس جمهور، نخست‌وزیر، وزیر کشور و فرمانده‌ی سپاه و فرمانده‌ی نیروی انتظامی و ژاندارمری، مقامات ارتشی و دیگر سران نیروها در آن جلسه حضور داشتند و من به عنوان وزیر کشور در آن شرکت می‌کردم.

کشمیری هم مدتی بود که توسط آقای بهزاد نبوی و آقای قنبری به عنوان منشی و دبیر جلسه معرفی شده بود. من اطلاع از سابقه‌ ایشان نداشتم، ولی بعدها گفتند که او از توابین است و قبلاً از اعضای منافقین بوده و توبه کرده و بعد هم در گزینش نیروی هوایی مشغول به کار شده و از او تعریف می‌کردند.

او ظاهرِ خیلی آرامی داشت و دبیر جلسه‌ شورای امنیت بود. همیشه در دفتری که همراه داشت چیزهایی می‌نوشت. گاهی از فلاکسی که در آنجا بود برای اعضا چای می‌ریخت. در جریان جلسه هم هیچ حرفی نمی‌زد. ضبط صوتی هم همراه داشت که جلسات را به وسیله‌ آن ضبط می‌کرد. خیلی آرام به نظر می‌رسید و نشان می‌داد که پسر آرام و نجیبی است.
 

در آنجا یک میز مستطیل شکلی بود. آقای رجایی و دکتر باهنر کنار هم می‌نشستند. بنده هم به عنوان وزیر کشور پهلوی ایشان می‌نشستم. کشمیری هم رو به روی دکتر باهنر و آقای رجایی می‌نشست... .1
 

داستانک های انقلاب | داستان کوتاه انقلاب اسلامی

 

برنامه دانشگاه به خاطر جلوگیری از سو استفاده تبلیغاتی منافقین لغو کرد

روز 12 بهمن 1357، قرار بود اتومبیل حامل امام که از فرودگاه مهرآباد به قصد بهشت زهرا در حرکت بود در دانشگاه تهران توقف و رهبر فقید انقلاب در دانشگاه هم سخنرانی کنند. یعنی سه سخنرانی برای امام برنامه ریزی شده بود.

سخنرانی اول به محض ورود و در همان سالن فرودگاه انجام شد. دوم دانشگاه تهران و سوم بهشت زهرا.

 

اما خبر می رسد که نیروهای مجاهدین خلق و فدایی ها کنترل دانشگاه را بر عهده دارند و احتمال حضور آنان در کنار امام و روی جایگاه و استفاده تبلیغاتی در شعار و عکس وجود دارد. که امام در دانشگاه تهران توقف نکرد و به حرکت خود ادامه داد. در آن زمان تلفن همراه نبود و این اطلاع رسانی سریع و منتفی شدن سخنرانی اسباب شگفتی بسیاری شد.


مقلد امام

توهین به رجایی نقل سخنرانی ها بنی صدر شده، این چندمین نفری است که آمده است و می گوید:

تا کی سکوت می کنید بنی صدر کلی نقطه ضعف دارد، به مردم بگویید تا به شما توهین نکند!
 

و این هم چندمین باری بود که رجایی پاسخ می دهد:

می دانی فرق من با بنی صدر کجاست؟
 

من مقلد امام هستم و بنی صدر نه! امام گفتند سکوت کنید

 

داستانک های انقلاب | داستان کوتاه انقلاب اسلامی
 

ممل آمریکایی

حضار کف که زدند برق سیمرغ چشمش را زد، آقای رئیس رفت به سی چهل سال پیش. جلوی سینما رسیده بود که مأموران ساواک دوره‌اش کردند او را دستگیر کردند، کتک زدند. در آخرین لحظه که او را خونین روی زمین می‌کشاندند، روی پلاکارد سر در سینما عکس او را دید که در کنار زنی برهنه فیگور گرفته بود. زنی که شوهرش چند صندلی دورتر نشسته بود.

دیگر جرأت آن روزها را نداشت. مچاله شد توی صندلی، یاد صندلی آپولو افتاد. چقدر دلش کلاه می‌خواست آن را یک وری بگذارد، آقای رئیس.2


 

بدتر از مغول
اسد الله علم در بخشی از آخرین نامه که به شاه از فرانسه در بیمارستانی که برای سرطان بستری بود نوشت آورده:
«کاری که ما با مردم ایران کردیم مغول با این مردم نکرد!

شاه دیگر هیچ شانسی برای ادامه سلطنت ندارد و مسئولیت نابود شدنش هم به گردن کسی جز خود او نیست».

 که شاه در جواب گفته بود «علم مشاعرش را از دست داده ‌است!»3

 


داستان مجسمه هیز
 

داستانک های انقلاب | داستان کوتاه انقلاب اسلامی
 

هر کس که از راه میرسید چیزی بر سر مجسمه می کوبید، یکی سنگ، یکی چوب، یکی گورجه فرنگی گندیده.
 

بعد یکی دوساعت همه خسته شدند تازه پیر زنی از را رسید،همه را کنار زد و با عصا مکم زد توی سر مجسمه و عصایش را به زمین کوبید و چند فحش نثار شاه و پدرش کرد...بعد با نوک عصایش زد به چشم های مجسمه و گفت" ده ساله، ده سال و نه ماهه" دوباره نوک عصایش را زد به چشمش و گفت" ده ساله زل زده به پنجره ما، هی نگاه می کنه"
 

بعد با نوک عصایش اشاره کرد به پنجره  آبی خانه قدیمی و کهنه ای آن گوششه میدان!

 


پروژه ای بنام قطب زاده
در همان نخستین روزهای پیروزی خبرنگار کیهان با صادق قطب زاده که رییس رادیو وتلویزیون شده بود مصاحبه کرد و از او پرسید: آیا شما در این زمینه (رسانه) تخصص دارید که مسوولیت چنین کاری را پذیرفته اید؟ او پاسخ داد: اگر بنا بر واگذاری مسوولیت بر اساس تخصص باشد من باید وزیر «مبارزه با رژیم» می شدم چون تخصص من همین است ولی چنین وزارتخانه ای نداریم!

پرسش دیگر از او درباره سرود «ای ایران» بود و این که چرا از تلویزیون پخش نمی شود؟ قطب زاده گفت: سرود ای ایران فاشیستی است و مربوط به دوره رضاخان! این در حالی بود که این سرود اساسا پس از سقوط رضاخان سروده شد و بر سر زبان ها افتاد!

 

منبع:

1.برگرفته ازخاطرات آیت الله مهدوی کنی/ انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی
2.داستانکی از محمدحسن ابوحمزه/ به مناسبت جشنواره فیلم فجر
3.کتاب خاطرات اسدالله علم



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.