بهمنماه سال گذشته در یادداشتی با عنوان «این لیگ کُشته میدهد» با ذکر نشانههایی نوشتم که پیشبینی خوشایندی نیست اما این سبک و سیاق داغکردن تنور لیگ حتماً باعث مرگ میشود.
همه این هیاهو، جنجال، خون و خونریزی و فحاشی و سنگپرانی برای یک مسابقه ۹۰ دقیقهای میان دو تیم پرافتخار فوتبال ایران بود که در نهایت تنها یک شوت در چارچوب دروازه داشتند! آماری که نشان میدهد باید از اساس به کیفیت این فوتبال شک کرد و با صراحت پرسید ارزش این همه حاشیه تلخ را دارد؟
این مسابقه را به تقلید از لالیگای اسپانیا، الکلاسیکوی فوتبال ایران نام گذاشتهاند اما کیفیت آن - دست کم در خلق موقعیت گل - بیشتر به الپلاستیکو شبیه بود!
کار از پرتاب سنگ و بطری گذشت و سربازان نیروی انتظامی را از روی سکوها به پیست دور زمین پرتاب کردند! حالا فضای مجازی به عرصه جدال تازهای تبدیل شده است. طرفین با انتشار عکسهای خونآلود تلاش دارند اثبات کنند دیگری این کار را کرده وگرنه ما عصاره فضل و فرهنگیم و امکان ندارد حتی فحاشی کنیم!
یکی از بازیکنان سپاهان هم توصیه کرده که قرمزها به اصفهان نروند که خون به پا میشود! این حرف در شرایطی گفته میشود که دو تیم در مرحله نیمهنهایی جامحذفی باید با هم دیدار کنند. مسابقهای که تساوی ندارد و در نهایت یک تیم باید برنده شود. از تبریز هم کسانی میگویند که آماده پذیرایی داغ (!) از هواداران پرسپولیس هستند و...
قصد نصیحت ندارم که گوش همهمان پُر است. عبرت هم نمیگیریم. سرباز احمدی یادمان هست که با ترقه چشمش را کور کردیم؟ کسی از حال و روز خانواده آن جوان خبر دارد که ترک موتور نشسته بود و در تونل هوادار تیم رقیب، پرچمش را کشید و نقش بر زمین شد و جان باخت؟ چشم هوادار استقلال که در فینال جام حذفی کور شد، به روشنایی باز میشود؟
ما از تاریخ هیچ عبرتی نمیگیریم؛ که اگر میگرفتیم برای یک مسابقه میانمایه فوتبال این طور به قصد کُشت به جان هم نمیافتادیم و ۲۵۰ زخمی نمیدادیم.
بر خلاف فضاسازی پر سر و صدای هواداران فوتبال این یک جنگ میان «تهران» و «اصفهان» نیست که اگر بود باید نمودهای دیگر آن را دید اما مردم دو استان با هم مراوده دارند و در سفرها و فرصتهای مختف دوشادوش هم هستند. همه هواداران پرسپولیس و سپاهان هم این رفتارهای پرخاشگرانه را ندارند و بسیاری از آنها اتفاقاً از این وضعیت دلچرکین هستند اما این تعداد اندک مثل پول خُرد هیاهو میکنند و به چشم میآیند. با این همه نمیتوان با توجیه اندک بودن شمار آنها، این درجه از خشم متراکم شده و هر روز در حال گسترش را نادیده گرفت.
«باید کار فرهنگی کرد»، «باید زیر ساختها را تقویت کرد»، «باید بستههای فرهنگی میان هواداران توزیع کرد»، «باید…»، این مجموعه «بایدها» که هرگز عملی نمیشود را کنار بگذارید و سیستم بلیتفروشی را اصلاح کنید.
در کشوری مانند انگلیس که خشونتها بارها از زمین فوتبال به خیابان کشیده شد و فوتبال کَُشته داد، در کنار آن بایدهای فرهنگی، سیستم بلیتفروشی را سامان دادند، صندلی هر هوادار مشخص شد، دوربینهای مداربسته با دقت هواداران را رصد کرد و … تا هر کس تاوان پرخاشگریاش را با زندان، جریمه یا منع از حضور در ورزشگاه بدهد.
هزینه دارد؟ هزینهاش از جان آدمها و آبروی کشور بالاتر است؟ برای دهها و صدها کنگره و سمینار و نشست بیفایده که سر سوزنی در زندگی مردم تغییری ایجاد نمیکند بودجه دارید، برای جان مردم ندارید؟ به ما نشان بدهید که «جان» ما هم برایتان اهمیت دارد و تنها پلکانی برای رسیدن شما به «نان» نیستیم.»
نویسنده: احسان محمدی