چه شد که کلیسای پورتلند تبدیل به حسینیه شد؟

ماجرای پرفرازونشیب کربلا که ۱۳۸۰ سال ازآن می‌گذردبیش ازهرچیز مایه عبرت است.تنها چنددهه پس ازرحلت پیامبر(ص)جامعه چنان دچارانحراف فکری وعملی می‌شودکه باخاندان نبوت چنان می‌کنند که پس ازگذر ۱۴ قرن،هنوز چشم‌ها از یادآوری آن،پرآب شده و سینه ها می سوزد.
چهارشنبه، 20 شهريور 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چه شد که کلیسای پورتلند تبدیل به حسینیه شد؟
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، محمد صرفی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت : ماجرای پرفراز و نشیب کربلا که 1380 سال از آن می‌گذرد بیش از هر چیز مایه عبرت است. چه می‌شود که تنها چند دهه پس از رحلت پیامبر(ص)، جامعه چنان دچار انحراف فکری و عملی می‌شود که با خاندان نبوت چنان می‌کنند که پس از گذر 14 قرن، هنوز چشم‌ها از یادآوری آن، پرآب شده و سینه‌ها می‌سوزد. مشکل امروز برخی با همین درس‌ها و عبرت‌های عاشوراست. اگر عاشورا در سینه‌زنی و ریختن ‌اشک خلاصه شود و پیامی‌ برای امروز نداشته باشد، حرفی ندارند اما اگر مایه عبرت و چراغ‌راه باشد، با هزار و یک لطایف‌الحیل سعی در تحریف و انحراف آن دارند. راه سیدالشهدا(ع) چه بود و پیام آن بزرگ‌مرد ایستاده بر قله آزادگی و استقامت چیست که یزیدیان زمان اینچنین از آن هراس دارند.

در تاریخ آمده است امام حسین(ع) را افراد بسیاری پند دادند که از ایستادن مقابل یزید خودداری کن؛ برخی ظاهراً از روی دلسوزی و سخن برخی دیگر از روی وسوسه‌های نفسانی و شیطانی. یکی از آنان مروان‌بن حکم بود. کسی که از سوی رسول خدا لعن شده و به دستور ایشان همراه با پدرش از مدینه تبعید شد اما بعدها و در زمان خلافت خلیفه سوم، بازگشت و پست و مقام گرفت. مروان پیش از حرکت امام حسین(ع) شبی ایشان را در کوچه‌های مدینه ملاقات کرد و به سازش با یزید فراخواند. امام در پاسخ به او فرمود: «انا‌لله‌و‌انا‌الیه‌راجعون و علی‌الاسلام السلام...وای بر اسلام آنگاه که امت به حکمروایی چون یزید مبتلا شود! براستی از جدم رسول‌الله‌(ص) شنیدم که می‌فرمود خلافت بر آل ابی‌سفیان حرام است... پس آنگاه که معاویه را دیدید که بر منبر من تکیه زده است، شکمش را بدرید اما وااسفا که چون اهل مدینه معاویه را بر منبر جدم دیدند و او را از خلافت بازنداشتند، خداوند آنان را به یزید فاسق مبتلا کرد.»

و مگر امروز پس از 14 قرن داستان جز این است که برخی می‌گویند باید با آمریکا کنار آمد و خیر و صلاح در این است؟ آن آقایی که تا دیروز سفیر جمهوری اسلامی بوده و امروز تحلیلگر و کارشناس رسانه ضدانقلاب می‌شود و می‌گوید؛ «ما با یک ابرقدرت مواجه‌ایم و یک سری از کشورهای قدرتمند دنیا هم با او همسوترند تا با ما. بنابراین باید منطقی فکر کنیم و برویم پای میز مذاکره»، یا نمی‌داند چه می‌گوید و یا دانسته آدرس تسلیم می‌دهد که در هر حال باید پرسید امثال این افراد با چنین تفکراتی چگونه نماینده انقلاب اسلامی در دیگر کشورها می‌شوند؟!

آنان که مأمور دشمن‌اند و پیام تسلیم او را به هر زبانی تکرار می‌کنند که تکلیفشان روشن است و هیچ، اما آنانکه گمان می‌کنند راه خیر و صلاح از مذاکره و تسلیم می‌گذرد کافی است بر سرنوشت مردم کوفه پس از واقعه کربلا نگاهی بیندازند. آنان که زمانی هزاران نامه به امام حسین(ع) نوشتند و ایشان را به سوی خود خواندند و اندکی بعد با تهدید عوام و تطمیع خواص، در عهد خود خیانت کرده و راه دیگری در پیش گرفتند و به سپاه یزید پیوستند، روی آسایش و آرامش دیدند؟ ابن‌زیاد برای آنکه مردم را از همراهی با امام حسین(ع) برحذر دارد در خطبه‌هایش در مسجد کوفه می‌گفت: «یزید دستور داده که سهم شما را از عطایا بیشتر کنم و پولی را برایم فرستاده تا میان شما تقسیم کنم.»

تنها 14 سال پس از واقعه عاشورا «حجاج‌بن یوسف ثقفی» که در خونریزی و بی‌رحمی ‌شهره تاریخ است بر کوفه مسلط و خطبه مشهور امیرالمومنین علی(ع) خطاب به مردم کوفه و پیشگویی ایشان: «به خدا قسم پسرى از قبیله ثقف بر شما مسلّط شود، متکبّر و رویگردان از حق، اموال‌تان را می‌خورد، و پیه شما را از شدت ظلم آب می‌کند»، محقق شد. حجاج در نخستین سخنان خود در مسجد کوفه گفت: «هان ‌ای مردم! نه به کودکانتان رحم می‌کنم و نه به پیرانتان! بیگناهانتان را به جای گناهکار مواخذه خواهم کرد و کافی است به کسی ظنین شوم. تحویل جلادانش خواهم داد، همه اینها از اختیارات من است و هرچه من مصلحت بدانم عین شرع است.» مسعودی در مروج الذهب می‌نویسد حجاج در مدت 20 سال حکومت خویش، 120 هزار نفر را گردن زده و کشته بود و این تعداد غیر از کسانی بودند که در میدان جنگ علیه او دست به شمشیر برده و توسط سپاهیان او کشته ‌شدند. این سرنوشت مردمی بود که چند سال پیش از فرزند رسول خدا روی‌گردانده بودند.

حجاج نه شخصیتی صرفاً تاریخی که نمونه‌ای از ستمگران و خونریزان جهان است که در هر دوره‌ای در جلدی حلول می‌کند. به‌راستی فرق ترامپ و حجاج در چیست؟! مگر همین چندی پیش ترامپ نگفت که می‌تواند جنگ در افغانستان را یک هفته‌ای پایان دهد اما دوست ندارد 10 میلیون نفر را بکشد؟ حجاج و عمالش باید با شمشیر گردن بی‌گناهان را می‌زدند و آنان را می‌کشتند و از این بابت خون انسان‌های کمتری را می‌توانستند بر زمین بریزند اما ترامپ و ‌دار و دسته‌اش با انداختن یک بمب جان ده‌ها تن را می‌گیرند و آمارها می‌گویند که هر 12 دقیقه یک بمب آمریکایی در گوشه‌ای از جهان بر سر کسانی فرود می‌آید و جان‌هایی را می‌گیرد و چند برابر آن زخمی ‌و قطع عضو می‌شوند. وحشی‌گری و سبوعیت همان است، فقط مدرن‌تر، سریع‌تر و خشن‌تر شده است.

در ماجرای کربلا از دو عامل ‌اشرافی‌گری و نفوذ نمی‌توان و نباید غافل شد. با رحلت پیامبر اکرم(ص)، ذائقه خواص جامعه اسلامی اندک اندک با چرب و شیرین دنیا آشنا شده و خو می‌گیرد. آفتی که در سطح خواص نمانده و از قله‌ها به سوی دامنه نیز سرازیر شده و مردم را نیز آلوده می‌کند. آنان که امام حسین(ع) را به شهادت رساندند و آن جنایت عظیم و بی‌مثال را آفریدند، کافر و اجنبی نبودند. نماز می‌خواندند و روزه می‌گرفتند و بسیاری از آنان در گذشته‌ای نه چندان دور پای خطبه‌های پدر بزرگوار ایشان امیرمومنان حضرت علی(ع) می‌نشستند. در منابع مختلف آمده است که حضرت در روز عاشورا بارها لشکریان یزید را نصیحت کردند، اما چه می‌شود که حتی نفس مسیحایی آن حضرت نیز در آنان اثری نگذاشته و جز چند نفر معدود از راه باطل بازنمی‌گردند و بر امام عصر خویش تیغ می‌کشند؟ پاسخ را باید از زبان خود آن حضرت شنید که پس از ناامیدی از هدایت آنان فرمودند: «چون شکم‌هایتان از حرام پر شده است، حرف‌های من در شما اثر نمی‌گذارد.»

اما درباره مسئله نفوذ می‌توان به ماجرای عجیب ‌هانی‌بن عروه‌ اشاره کرد. بزرگ و رئیس قبیله مذحج که مسلم- فرستاده امام حسین(ع)- را در کوفه پناه داد. برخی منابع آورده‌اند که چون به جایی می‌رفت 4 هزار سواره او را همراهی می‌کردند و از چنین جایگاهی برخوردار بود اما روزی که مأموران ابن‌زیاد او را به بازار قصابان کوفه می‌بردند تا گردن بزنند و فریاد کجایند مذحجیان سر می‌داد، حتی یک نفر به یاری او نیامد. چرا؟ عمروبن حجاج زبیدی مذحجی، برادر همسر ‌هانی که با سکه‌های ابن‌زیاد خریداری شده و نقش نفوذی در قبیله را دارد، کاری می‌کند که اهل قبیله سکوت اختیار کنند و شاهد شهادت بزرگ خود باشند!

آنچه گفته شد فقط چند نمونه کوتاه از درس‌ها و عبرت‌های عاشورا بود. عاشورا گنج بی‌پایانی است که هرچه زمان بگذرد ارزش آن بیشتر نمایان می‌شود. یکی از مشکلات و گره‌های اصلی انسان امروز، بحران هویت و معناست. برای انسان امروزی که خسته از بیابان جذابیت‌ها و لذت‌های زودگذر، تشنه گمشده خویش و آن معنای ناب زندگی هستند، چه پاسخی گواراتر از چشمه زلال امام حسین(ع) و یارانش. پس تعجب نکن اگر می‌شنوی که «جان شاک» کشیش آمریکایی که سال گذشته توفیق شرکت در مراسم پیاده‌روی اربعین را داشته، امسال کلیسای خود در شهر پورتلند ایالت اورگان را به حسینیه تبدیل کرده است. مغناطیس حسین(ع) جذبت خواهد کرد، کافی است تشنه باشی. تشنگی راز کربلاست. اگر کشیشی تشنه در پورتلند باشی جذب این مغناطیس می‌شوی و اگر تشنه نباشی در کنار خیمه حسین(ع)، سازش با یزید زمان را زمزمه می‌کنی.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
اخبار مرتبط