نهم آبان ماه گذشته(31 اکتبر 2019) سایت «دویچه وله» نوشت: «دیوید شنکر، معاون مایک پمپئو، وزیر امورخارجه آمریکا در امور خاورمیانه، خواستار اختصاص بخشی از بودجهی سال۲۰۲۰ آمریکا به مقابله با ایران شده است. سخنان دیوید شنکر در برابر نمایندگان کنگرهی آمریکا پیرامون بودجه سال آینده آمریکا، عمدتا مربوط به نقش ایران و نیروهای وابسته به این کشور در یمن، عراق، سوریه و لبنان بود».
اختصاص بودجه برای مقابله با ایران تنها به آمریکا ختم نمیشود و کشورهای بزرگ اروپایی نظیر انگلستان نیز سالانه با صرف هزینههای هنگفت، به پیشبرد اهداف ضدایرانی خود میپردازند. معاون پمپئو نیز به این اشاره کرده:«که آمریکا باید از طریق اقدامات دیپلماتیک و درپیش گرفتن سیاستهای ناظر بر همکاریهای امنیتی و اقتصادی از متحدان اصلی خود در منطقه، پشتیبانی کرده و مانع از گسترش نفوذ ایران و متحدانش در خاورمیانه شود».
دههها و جنگها
زمانی این بودجههای هنگفت صرف کمک به صدام بهعنوان خط مقدم جنگ با ایران میشد. در این رابطه از آمریکا تا کشورهای اروپایی و شوروی و کشورهای مرتجع منطقه مانند عربستان، به صدام کمکهای نقدی و تسلیحاتی میرساندند. در دهه 60 اقدام نظامی علیه ایران صورت گرفت، اما در دهه 70 نظام سلطه پی برد که با اقدام نظامی نمیتواند بر ایران تسلط یابد، لذا به توصیهی پژوهشگاههای خود به سمت «جنگ فرهنگی» گرایش یافت. «تهاجم فرهنگی» در دهه 70، بهدنبال تغییر نگرش و سبک زندگی ایرانیان بود و این روند همچنان تا الان ادامه دارد.در دهه 80 ، همراستا با تهاجم فرهنگی «نبرد امنیتی» نیز شعلهور شد؛ ترور دانشمندان هستهای یکی از این موارد بود. دهه 90، اما شکلی تازه از جنگ علیه ایران مطرح شد: «جنگ اقتصادی»؛ همچنین در دهههای 80 و 90 «موج نفوذ» بهعنوان تابعی از جنگ های امنیتی و اقتصادی بهراه افتاد. به این شکل که افراد وابسته به نظام سلطه یا خود در پستهای مدیریتی جاخوش میکردند و یا به شکل مشاور و یا معاون در کنار آنها قرار میگرفتند. در هر دوحالت نتیجه تقریبا یکسان بود و آن تصمیمهایی بود که در نهایت به ضرر کشور تمام میشد. اگرچه گاهی برخی از این تصمیمها در همان ابتدای مطرح شدنشان به ظاهر تصمیمی بهجا و درست میآمدند؛ اما در بلندمدت آثار سوء این تصمیمها ظاهر می شد.
چرا پس از جنگهای نظامی، فرهنگی و امنیتی در چهل سالگی انقلاب ایران، جنگ اقتصادی مطرح شده است؟ این سوال با پرسش ابتدای این متن نیز در ارتباط است: چرا به رغم همه مشکلات و سختیها و گلایههایی که مردم دارند باز هم در مواقع حساس مانند نهم دی1388 و چهارم آذر1398در تهران (و روزهای قبل از آن در شهرهای دیگر کشورمان) برای دفاع از آرمانها و اهداف انقلاب خود به میدان آمدهاند؟
اولین و آخرین نبرد!
برای رسیدن به پاسخ این سوال ها ابتدا باید به ارتباط دو سؤال مذکور پی ببریم. باید در نظر داشته باشیم که در رویارویی نظامی، دشمن به وضوح میخواست تا با شکست دادن رزمندگان کشورمان به تدریج به سمت پایتخت حرکت کند و همه چیز را در تهران به پایان برساند. در تهاجم فرهنگی دشمن شالوده و بنیان ساختمان نظام را هدف گرفته بود. چرا که انقلاب ایران، انقلابی در بستر فرهنگ بود؛ ولیکن در جنگ اقتصادی، نظام سلطه بهدنبال این بود و تا با ایجاد نارضایتی در مردم، آنها را در مقابل انقلابشان قرار دهد. نکته قابل تأمل اینکه در همان سالهای نخست ظهور اسلام، تحریم اقتصادی و سیاسی در شمار اولین روشهای مقابله با گسترش روز افزون اسلام بود. دشمنان، مسیر اقتصادی را از این منظر برگزیدند که:1) در همان سال های اول تولد انقلاب به جنگ نظامی روی آوردند و به رغم کمکهای تسلیحاتی، اقتصادی، دیپلماتیک و حتی اهدای نیروی انسانی به عنوان سرباز به حزب بعث و صدام، باز طعم تلخ شکست را چشیدند.
2) نبرد فرهنگی نیز برای نظام سلطه دو ایراد اصلی داشت؛ اول: اینکه تغییرات فرهنگی معمولا برنامهای بلندمدت است و تغییر و تحولات در مسیر آن بسیار آهسته رخ میدهد و آنرا با میزان تغییر نه چندان زیاد در نسلهای مختلف باید مورد مطالعه قرار داد. دوم: آنکه در سرزمینی مانند ایران و با وجود فرهنگ شیعی که مبتنی بر اصولی مانند عاشورا، انتظار فرج(انتظار فعال که مستلزم آماده سازی فردی و اجتماعی است و نه انتظار منفعل) مرجعیت(که در چند قرن اخیر مانند چشمان بیدار جامعه در برابر استعمار و استبداد عمل کرده) و ولایت فقیه که سمت و سوی حرکت جامعه را تعیین میکند؛ عملا زهر تزریق شده توسط فرهنگ سلطه جو، تا حدودی خنثی می گردد.
3) در این میان جنگ های امنیتی نیز، هم بهصورت تابعی از دیگر جنگها و مکمل آنها(مانند ترورهایی که در زمان جنگ تحمیلی در دهه60 انجام میشد) و هم بهصورت ضرباتی آنی و مهلک در برخی مقاطع(مانند اغتشاشهای پس از انتخابات 1388و دیماه 1396) دنبال شد و نتیجهی مطلوب را برای دشمنان ایران بههمراه نداشت.
4) در میان این موارد اما جنگ اقتصادی بسیار سریعتر به هدف خود میرسد. با جنگ اقتصادی ممکن است فردی معتقد به اصول و باورهای دینی را که حتی دلبستگی به انقلاب 1357داشته، نسبت به نظام جمهوری اسلامی دل سرد و حتی او را در مقابل نظام قرار دهد. این یعنی بدون نیاز به پروسه طولانی مدت ایجاد تغییرات در فرهنگ و باورها و اعتقادات، افراد را در مقابل نظام کشورشان به صف کرد.
ویژگیهای آخرین نبرد
همچنین دشمنان میتوانند در گسترهای که جنگ اقتصادی برای مانور رسانههای آنها مهیا میکند به توجیه لزوم تقابل با نظام در گونهای از «جنگ امنیتی» (اغتشاش و آشوب) بپردازند. طیف هدف، معمولا در مانور رسانههای نظام سلطه، جوانان هستند و آنها وقتی بخواهند در گسترهی ایجاد شده توسط جنگ اقتصادی به توجیه (یا بهعبارت بهتر مسخ) مخاطبان جوان خود بپردازند، از پمپاژ حس ناامیدی و یأس نسبت به آینده سوءاستفاده میکنند. در چنین حالتی دشمنان به تکاپو میافتند تا به جوانان القا کنند که هیچ کورسوی روشنی در آینده آنها دیده نمیشود. همچنین از بیان اغراق آمیز در مورد مفاسد اقتصادی نیز سود میبرند و به این طریق حس ناامیدی را با خشم ناشی از تبعیض بههم می آمیزند و سپس منتظر جرقهای مینشینند تا جامعه را شعلهور کند. باید در نظر داشت که معمولا (و نه الزاما همیشه) جرقه مورد نظر برای شعله افکندن در جامعه توسط همان خطوط نفوذ، زده میشود. آنها بهعنوان مشاور و معاون و... ضمن ارائه دادههای دستکاری شده، فضا را برای تحلیلهای نادرست باز میکنند. نشستن تحلیل اشتباه در ذهن کارگزاران نظام، برخاستن تصمیم غلط را در پی خواهد داشت و برخاستن تصمیم غلط، جرقه را در بطن بخشهای آماده انفجار جامعه می پراکند.تحلیلها و پیش بینیهای نظام سلطه تا اینجا برمبنای اصول و محاسبات فیزیکی و مادی پیش میرود اما از اینجا به بعد است که حیرت آنها و ویرانی کاخ خیالاتشان را به همراه دارد؛ در تشریح این حیرت و واماندگی باید به اختصار گفت: آنها پس از تحمیل انواع جنگها و تقابلها به جامعه ایرانی و ایجاد شرایط سخت و سپس ارائه تصویری اغراق آمیز از شرایط سخت اکنونِ جامعه به تزریق حس ناامیدی نسبت به آینده میپردازند تا از ترکیب آنها به خشم برسند. سپس با جرقهای که از سمت سوءتدبیر یا خط نفوذ بر جامعه میافکنند کار را تمام شده فرض می کنند. چنانکه برخی از مقامات دولت فعلی آمریکا نظیر «جان بولتن» و همچنین رژیم آل سعود تاریخ هایی نزدیک را برای پایان نظام ایران اعلام کرده بودند. بله، تمام محاسبات آنها اشتباه است.
بارها از زبان تحلیلگران غربی شنیده و یا در رسانه های آنها خواندهایم که جامعهی ایرانی را جامعهای غیرقابل پیشبینی عنوان کردهاند. علت این ویژگی جامعهی ایرانی(رفتارهای سیاسی و اجتماعی غیرقابل پیش بینی) با سوال ابتدای این متن در ارتباط است. در حقیقت دلیل حیرت و تعجب کارشناسان، تحلیل گران و دولتمردان غربی، واکنشی است که از ایرانیان در برابر شعله افروزی های نظام سلطه در جامعهی ایرانی میبینند. برای مصادیق این واکنش ها در بُعد سیاسی می توان از 9 دیماه 1388 و هفته آغازین آذرماه 1398 نام برد و در بعد اجتماعی و فرهنگی از «راه پیمایی عظیم اربعین».
حیرت ذهن ماتریالیستی و نگاه اومانیستی
نظام سلطه نتیجه تحمیل فشارهای بسیار شدید اقتصادی و گاهی تحمیل اراده و خواسته خود از کانال نفوذ به جامعهی ایرانی را حداقل رویگردانی جامعه از حاکمیت و حداکثر تقابل گروههایی از جامعه با نظام میپندارد. همچنین در بعد فرهنگی، پس از تکاپوی بلندمدت آنها که شامل هجمه به اعتقادات، مسخ هویت دینی جامعه و دگرگونی سبک زندگی ایرانی-اسلامی است. آنها توقع برپایی کنگرهی عظیم حسینی(ع) را در ایام اربعین نداشتند. اینجاست که ذهن ماتریالیستی و نگاه اومانیستی تحلیلگران غربی متحیر میشود. با اینحال حتما برای خود ما نیز این سوال مطرح است که دلیل این واکنشهای حیرتآور جامعهی ایرانی چیست؟ویژگیهای خاص جامعه شیعی ایرانی و باورها و اعتقادات آنها چیزی است که ذهن مادی گرای تحلیلگر غربی از شناخت دقیق آنها عاجز است. در این میان آنها درکی از «امدادهای غیبی» خداوند نیز ندارند. او که فرموده است: «اگر خدا را یارى کنید، شما را یارى مىکند و گامهایتان را استوار مىسازد.»(سوره محمد(ص)،آیه7) همچنین در آیه دیگری از مصحف شریف، به امداد خداوند برای نصرت یافتن مسلمانان اشاره صریح دارد«شما آنان را نکشتهاید بلکه خداوند کشته است و چون تیر انداختى، به حقیقت تو نبودى که تیر مىانداختى بلکه خداوند بود که مىانداخت، تا مؤمنان را بدینوسیله به آزمونى نیک بیازماید، که خداوند شنواى داناست».(سوره انفال،آیه17)
مورد دیگری که برای تحلیلگران غربی چندان قابل فهم نیست به ساختار حکومت جمهوری اسلامی ایران باز میگردد. به تعبیری ساختار حکومت ایران را می توان به دو بخش تقسیم کرد؛ اول: بخشی که با چارچوب های رایج در نظام های جهان همخوانی دارد و به تبع آنچه «دموکراسی» خوانده شده میآید؛ مانند رئیس مجلس، نماینده، رئیس جمهور و... دوم: بخشی است که از مذهب ما شیعیان نشأت میگیرد. این بخش «ولایت فقیه» نامیده میشود که در عصر غیبت کبرا و در طول قرنهای متمادی توسط برخی مراجع و علمای بزرگ شیعیان تبیین شده است.
ساختار حکومت ایران
به عقیدهی شیعیان، پس از پیامبراکرم(ص) امامان هر کدام در دوره خود بر تمام عالم و آدم ولایت دارند. این ولایت، ولایت خداوند بر جهان هستی است که هم او آن را به رسول الله(ص) و سپس به امامان معصوم(ع) تفویض کرده و در دوره غیبت کبرا این ولایت به فقیه جامع الشرایط میرسد. ولی فقیه کسی است که بیشترین شباهت را در میان جامعه از لحاظ گفتار، رفتار، سبک زندگی و ویژگیهای شخصی به امامان معصوم(ع) دارد. او از جهت ویژگیهای شخصیت حقیقی خود (مانند ساده زیستی و تقوا) و نیز ویژگیهای شخصیت حقوقی خود (مانند در نظر گرفتن مصالح جامعه ایرانی و شرایط امت اسلامی و عدالت و...) الگوی کاملی از سنت نبوی و سیره علوی دارد که به آن تمسک میجوید. همین موضوعات است که باعث شده نگاه مردم به رهبرانقلاب، ورای دیگر مسئولان باشد و حتی بیرون مرزهای ایران نیز در میان قلوب بسیاری از دیگر مسلمانان(اعم از شیعه یا سنی) جایگاه ویژهای یابد و بر این اساس بیعت جامعه نیز با او بیعتی محکم است.در حقیقت یکی از دلایل اصلی حضور مردم به رغم گلایه ها و حتی اعتراضها و انتقادهای آنان به وضع موجود و عملکرد ضعیف دولتمردان، به همین موضوع یعنی پیوند آنها با امر ولی و ولایت و سلسله مراتب آن باز میگردد.
نکته مهم دیگر به موضوع «انتظار فرج» مربوط است. امید منتظران به ظهور منجی(عج) هم زهر یأس و ناامیدی که دشمنان در جامعه تزریق میکنند را خنثی میکند و هم اینکه انتظار فعال بر این محور شکل میگیرد که باید زمینه را برای ظهور حضرت مهیا کرد و این تنها با تشکیل یک حکومت شیعی و سپس حفظ و قدرتمند کردن آن حاصل میشود. با انقلاب 1357 بخش نخست آن یعنی تشکیل یک حکومت شیعی بهدست آمد و در ادامه، منتظران منجی(ع) بر حفظ این حکومت به رغم همه دشمنیهای خارجی و ضعف عملکرد برخی از مدیران داخلی تأکید دارند. بدون شک مواردی دیگری را هم از این منظر و هم از نظرگاههای دیگر برای این موضوع می توان برشمرد.
علی قربان نژاد