کار به برخی اساتید حوزه علمیه و دانشگاه و بسیاری از کنشگران اجتماعی و نظریه پردازان نسل جدید هم کشید و آنان را به واکنش وادار کرد که بسیاری از ایشان بسیار تند برخورد کردند. اینجا دو مسئله وجود داشت که به داغ شدن موضوع انجامید؛
اول: پاسخ آقای پناهیان و دفاعیات طرفداران؛
دوم: موضوع حمایت سرمایه داران از برخی منبریها و مداحهای معروف؛
مورد اول
برای مورد اول میتوانیم توجیهاتی بیاوریم از قبیل آنکه پناهیان نه جرمی شرعی و قانونی مرتکب شده و نه جرمی عرفی. زیرا نه میتوانیم شیخ را از دوستی با مطلبی کاشانی نهی کنیم و نه کاشانی را از دوستی با پناهیان؛ افراد در زندگی و امورات شخصی خود میتوانند فعالیتهای اقتصادی شرعی و قانونی داشته باشند و هیچ کسی حق ندارد آنها را محدود کند و مانعی برایشان ایجاد کند، تا وقتی که این فعالیت به چهره حقوقی یا معنوی آنها خدشهای وارد نکرده و ارزش معنوی و جایگاه فرد را زیر سوال نبرده است و تا وقتی این فعالیت به فخر فروشی و اشرافیگری منتهی نشده، قابل دخالت نیست؛ این نکته را باید بدانیم و بفهمیم.مشکل اما از سوی شیخ پناهیان آنجا بود که او خود را با رهبری و امام و دیگر علما جمع کرد. او با استنباط اینکه، وقتی مطلبی کاشانی میتواند دوست و مرید و بانی مراسمات مرحوم آیت الله حق شناس باشد، خب طبیعتا برای من هم میتواند باشد و اگر ایرادی باشد باید به آیت الله حق شناس هم وارد شود، به منتقدان خود پاسخ داد. در حالیکه بین بانی شدن برای امور اسلامی مورد نظر یک روحانی با بانی شدن برای امور شخصی مورد نظر یک روحانی تفاوت وجود دارد. این تطبیق غیرعالمانه واکنشها را تندتر کرد، تاجاییکه توضیحات کامل ولو با الفاظ نادرست و استدلال غیراصولی نتوانست منتقدان را قانع کند.
کمک گرفتن از یک سرمایهدار برای بلند کردن باری که روی زمین مانده، حتی اگر هدیه هم باشد ایرادی ندارد. چه رسد به کمکی که سودی برای فرد نداشته و فقط دردسرش و داغش بهجای مانده است. شاید وضع مالی ما با تمام این قسط و قرضهایی که داریم، بهتر از ایشان باشد، خدا میداند. بنابراین در این مورد سکوت میکنیم. پس همانطور که گفتیم آنچه آتش نقد را شعلهور کرد، توجیه مورد استفاده توسط شیخ بود. در ادامه همین مورد اول واکنش طیف طرفدار و پامنبری پناهیان بود که ضربه نهایی را بر پیکر پاسخهای آقای پناهیان وارد کرد.
اینکه عدهای آمدند در بدترین شکل ممکن از او دفاع کردند و با این دفاع بد بیشتر او را تخریب کردند، قابل بحث است. آنها به جای شفاف کردن حقیقت موضوع، آمدند سرمایه سالاری و سرمایهدار پروری و اجیرشدگی در مقابل پول و ثروت را توجیه کردند. آنها گفتمانی جدید ایجاد کردند و از بالا شهری بودن شهید بهشتی و شهید مطهری و حتی امام راحل(ره) گفتند. پای ائمه(علیهم السلام) را وسط کشیدند و برداشتهای ناقص از زندگی اهل بیت(علیهم السلام) ارائه کردند. فهم اشتباه از حقایق تاریخی آن هم با گذشت کمتر از سی سال میتواند ما را به قهقرا بکشاند. چه رسد به فهم مسائل هزارو سیصد چهارصد سال قبل! طرفداران رفته رفته نظرات پناهیان که مبتنی بر کار و زحمت و سپس پولدار شدن بود را به مفت خوری، زالو صفتی و اَنگلیسم تبدیل کردند.
اینکه افرادی بیایند و به خاطر اسلام به یک روحانی کمک کنند تا او با فراغ حال به پژوهش و تحقیق اقدام کند و اثری مانند «المیزان» را در اختیار مکتب قرار دهند، با آنکه افرادی بیایند و به خاطر مثلا اسلام دنبال پولدارها بیوفتند و جیب خود را پر کنند دو اتفاق متفاوت است و شاید بسیاری از مؤمنین و مؤمنات تفاوت این دو را تشخیص ندهند. پس در دفاع از یک تفکر باید مراقب باشیم آن را دچار آفت نکنیم. یعنی نظر پناهیان هم با این روش استدلال طرفداران منافات دارد که شایسته است ایشان شفاف سازی بیشتری کند.
فوت کوزه گری
نابلدی در کشف،طرح و دفاع از حقیقت منجر میشود به نشر و طرح کذب و حتی توجیه کذب. متاسفانه عدم تخصص و عدم تفکر بر روی مسائل، آسیب زیادی به ما وارد میکند. مثلا فردی بگوید ظاهر بین نباشید؛ ائمه هم پول داشتند و کار میکردند و... اما مورد مصرف پول را نگوید ضربه به اهلبیت(ع) زده است. علی(ع) کدام چاه و زراعت را سرمایه خود و حاصل تلاش خود دید؟! جز آنکه توانی از خدا گرفت و در راه خدا خرج کرد، تا با روحیه رفاه طلبی بدون قاعده مبارزه کند.آیا سفره علی(علیه السلام) رنگین بود که ما بیاییم مانند او باشیم؟ تازه بر فرض که شرایط زمانه ما با آن موقع یکی باشد. یا اینکه میگویند زیور زندگی یکی از ائمه(ع) به خاطر توان مالی زنش بود، اما نگویند آن امام(ع) فرموده بود زنم در استفاده از داراییاش اختیار دارد و نگویند این بیان یعنی روش امام(ع) در حبس مال در زندگی دنیایی چنین روشی نیست و این روش همسر اوست و خود باید جوابگوی آن باشد. چیزی که در منش علما هم دیده شده و میشود. پس وقتی هزاران هزار انفاق و دستور به انفاق را قلم بگیرند و با یکی دو داستان بخواهند توجیه کننده رفتار دیگران باشند عدم فهم دین اتفاق افتاده است.مطمئنا قصد گویندگان و طرفداران این نیست، اما اگر مطلبی را ناقص طرح کنیم ناقص برداشت میشود و تبدیل میشود به انحراف در دین. مدافعان پناهیان میگویند امام خمینی(ره) در بالای شهر زندگی میکرد، اما خوی اشرافی نداشت. همانند شهید بهشتی و شهید مطهری و... اما به عکسی از حسینیه جماران آن روز استناد نمیکنند، پس راه را اشتباه رفتهاند. اگر آن کسی که خانه خود را به امام(ره) هدیه کرد و بعدها با اصرار امام پولش را گرفت در پایین ترین نقطه شهر خانه داشت و هدیه میداد برای امام(ره) هیچ فرقی نداشت.
میگویند رضا کیانیان گفته: روزی به خانه شهید بهشتی در پل رومی رفتم. برایم جالب بود که در اتاق پذیرایی مبل داشت و بوی ادکلن میآمد. خطاب به شهید بهشتی گفتم: شما چطور انقلابیای هستید که مبل و یخچالی مدل بالا و پر از گوشت و... دارید و این طور زندگی میکنید؟ او خندید و گفت: «رضا جان تئوریهای انقلاب اینطور نیست که تو فهمیدهای. تو نمیتوانی زیبایی و رفاه را نفهمی و بعد از انقلاب رفاه را به وجود آوری. باید تمرین کنیم که زندگی خوب چطوری است تا بتوانیم زندگی خوبی به مردم بدهیم.»
مشکلی در این نقل قول و استدلال وجود ندارد. اما فرق شهید بهشتی با دیگران در طول این سالها این بود که آنها مزه خوب زندگی کردن در خانههای مصادرهای و مناطق خوش آب و هوای کشور، همراه با تفریح خود و فرزندان، البته با امکانات و بودجه بیتالمال را تنهایی چشیدند و نتوانستند آن را به بسیاری از مردم کشور در مناطق محروم بچشانند. بله مبنا این است که به یک مسئول امکانات بیشتری دهیم تا بهتر بتواند خدمت کند، نه آنکه امکانات و پول بیشتر دهیم تا بیشتر به کار نیاید، بدرد نخورد و خسارت بزند.
فوت کوزهگری استدلالات اینجاست که بسیاری از طرفداران تفکر سرمایهداری آن را نمیدانند و نتوانستند توان خود را به محرومیت زدایی اختصاص دهند. طرفدارانی که پای منبر شیخ پناهیان میروند و گوش نمیکنند یا در این مورد چیزی به آنها گفته نمیشود تا بدانند عدالت و مساوات از تکتک ما شروع میشود تا جامعه را دربربگیرد. پس آمدهاند توجیهاتی غیرلزوم کردند. شاید نمیدانند که اگر سیر باشی و همسایه یا خویش و قومت گرسنه باشد مسلمان نیستی. به همین جهت است که برخی از آنان نئوفئودالهای انقلابی در سایز کوچک هستند.
نگارنده هم به پولدار شدن معتقد است و میخواهد رفاه داشته باشد و امکانات خوبی برای زندگی فراهم کند، با این تفاوت که در کنار خود «خیلی گرسنه»ای نبیند. میخواهد سواره باشد ولی کسی را پیاده نبیند. میخواد ثروتمند باشد ولی فقیری نبیند... آیا اصلا میشود اینطور باشد؟ بعید میدانم... پس جامعه باید متعادل باشد و به قول شهید بهشتی خیلی سیرها و خیلی گرسنهها با هم دیده نشوند.