در شبکه نمایش خانگی علاوه بر سریال دل، نگارش مانکن هم به عهده بابک کایدان بوده، اما از سابقه میثم کایدان اطلاعاتی در دست نیست. منوچهر هادی با کارگردان سریال «خداحافظ بچه» در تلویزیون مطرح شد. او چند فیلم سینمایی از جمله «آینه بغل»، «کارگر ساده نیازمندیم»، «من سالوادور» نیستم و «دنیای پرامید» را در کارنامه دارد. به جز سریال خداحافظ بچه، چند سریال دیگر هم برای تلویزیون ساخته که از آن جمله میتوان به «دلداداگان»، «آمین» و «خوب بد زشت» اشاره کرد.
هادی سه سریال برای شبکه نمایش خانگی ساخته از جمله «عاشقانه 1 و 2» و سریال «دل». تهیهکننده سریال دل، جواد فرحانی است که سابقه درخشانی در تلویزیون دارد. «شبی با عبدی»، «هزارداستان»، «شکرستان»، «خندوانه»، «سریال شب عید» و فیلم «خوابم میاد» از جمله آثاری است که فرحانی تهیهکنندگی کردهاست. فرحانی پیش از تهیهکنندگی سریال دل بهعنوان مجری طرح در شبکه نمایشخانگی فعالیت کرده بود.
همراه با فیلم
توقع مخاطبان یک فیلم و یا سریال این است که حداقلترین ملاحظات حرفه ای یک اثر هنری را ببیند و به خاطر علائق و جذابیت ها و کششی که داستنا دارد آن را دنبال کند. این سریال هیچکدام از حداقلهای لازم برای تولید را نمیتوان دید؛ نه داستان پرکششی هست، نه اوج و فرودهای منطقی و دقیق و نه حتی موقعیتهای باور پذیر. مطمئنا نویسندگان تصویری در ذهن داشتهاند که به دنبال آن بودند و مفهومی را طراحی کرده که میخواستند آن را به نمایش بگذارند، اما این تصاویر، ذهنیتها و مفاهیم باید با یکدیگر تجانس داشته باشند و به اصطلاح چفت باشند.مفهومی برخواسته از دل جامعه که برای جامعه دغدغهای دارد، باید در همان جامعه هم پایبستی داشته باشد. همانطور که نمیتوان قطعات چند خودرو را به یکدیگر وصل کرد تا یک خودروی جدید ساخت، نمیتوان قطعات مختلف فرهنگی و آداب و سنن و رفتارهای مختلف را بدون ارتباط با هم به یکدیگر وصل و سبک جدیدی از زندگی ساخته و پرداخته کرد. طبقات مختلف جامعه هرکدام خصوصیاتی دارند که با دیگر طبقات متفاوت است و خلط این خصوصیات بزرگترین اشتباه است. اگر فردی در جامعه باشد که نه به طبقه خود و نه با جایگاه خود و نه به مناسبات رفتاری خود نخورد به او می گویند، استثناء که تعمیم آن به یک عده و به کل جامعه کار خطایی است.
مثلا یک فردی که جزو طبقه متمولان است، همه رفتارهایش به همان نسبت تنظیم میشود. از خوردو خوراکش گرفته رفتارش، تا لباسهایش و رفقایش تا اخلاقش و... اگر کسی باشد که در این چهارچوب نباشد، میشود یک فرد خاص و متفاوت که این فرد را نمیتوان همه جامعه دانست. سریال دل به خاطر این آشفتگی در شخصیت پردازی از همراه کردن مخاطب با خود ناتوان بود. نه توانست اثر فرهنگی بگذارد و نه توانست همزاد پنداری در مخاطب ایجاد کند. اینکه مخاطب قسمت به قسمت یک سریال را دنبال کند و دائما منتظر اوج آن و نکته آن و حتی سیر داستانی آن باشد و آخر سر هم آن را نیابد، یعنی رخ دادن یک فاجعه در سریال و حتی هنر سینمایی ما؛
ادای آدم های متمدن را درآوردن هنر میخواهد، هدایت جامعه به سمت برخی رفتارهای درست و نهی کردن از رفتارهای نادرست هم هنر میخواهد. مخاطب نباید پس از اتمام سریال از خود بپرسد: آیا این سریال ما را احمق فرض کرده است و فکر میکند ما در این جامعه زندگی نمیکنیم و اطرافمان را نمیبینیم و آیا ما آنقدر کودن هستیم که این سریال با شعارزدگی میخواهد در خصوص رفتاری به ما تذکر بدهد و مثلا عشق را به ما بشناساند؟ و آیا راه بهتری برای پرداختن به مفهوم عشق وجود نداشت؟ و بدتر آنکه مخاطب هیچ نکته مثبتی برای الگوگیری در یک سریال چهل قسمتی پیدا نکند و هیچ سخن تازه ای نیابد.
نویسنده سریال نمایش خانگی دل در گفتوگو با فارس پیرامون فیلمنامه سریال، در پاسخ به این سوال که «چرا قصه سریال به سمت عشقهای مثلثی و غیرمتعارف رفت؟»، تعبیر «نوعهای مختلفی از عشق» را استفاده کرده و گفته است: «قصه دل، قصهای بود در ستایش عشق و ما انواع و اقسام عشقها را در این سریال بررسی کردیم تا سره را از ناسره تشخیص دهیم. یک عشق راستینی بین رستا و آرش وجود دارد و مابقی عشقها، نوعهای مختلفی از عشق هستند و حتی برخی از آنها نام عشق روی آنها گذاشته میشود! عشقهای یکطرفه، عشقهای جنونآمیز، عشقهای ملاکانه (فاراب به مرسده)، عشق ممنوع و بینتیجه بین اتابک و مرسده، عشقهایی که از روی هوس است و... اما در میان همه این عشقها، عشقی راستین و واقعی است که بین آرش و رستا وجود دارد و نشانه آن هم گذشت است.» او در ادامه «تجاوز» را بستری برای طرح مساله «عشق» دانسته و میگوید: «بستر تجاوز بستری بود که ما بتوانیم این عشق را در فراز و نشیب این ماجرا به تصویر بکشیم. اینها در تفکرات ما بود، حالا اینکه در سریال منتقل نشده، من از مردم عذرخواهی میکنم.»
ضعفهای متعدد سریال باعث شد یک جریان عذرخواهانه ای به راه بیوفتد و برخی از عوامل و بازیگران این فیلم اظهار پشیمانی کنند. البته بسیاری از اظهارات عذر بدتر از گناه است. به طور مثال خبر نداشتن از سیر کامل داستان و به مرور فیلنامه را خواندن، برای بازیگران آماتور قابل قبول است؛ نه کسانی که استخوان خورد کرده سینما هستند و در ردیف داوران جشنواره قرار دارند.
هفته گذشته «سعید راد» در این باره خاطرنشان کرد: «من تفکرهای دیگری داشتم و سعی کردم پیاده کنم اما دیدم اصلا فضا جوری نیست که من میخواهم. اینها زود میخواستند بگیرند و تمام کنند و 20 قسمت را بکنند 30 قسمت، 30 قسمت را بکنند 40 قسمت و اگر یک مقدار جا داشت میکردند 50 قسمت، چون مردم برایشان مهم نیستند. اینها دارند بیزینس میکنند. من اشتباه کردم و سعی میکنم دیگر نکنم. قشنگ نیست من که 70 فیلم پشتم هست، اینطور به شعور مخاطب توهین کنم».
خارج از فضای فیلم
گیشهای بودن سریال دل دلیل سقوطش از جایگاه شرافت بود... اینکه به قصد زدن جیب مخاطب و سرازیر کردن پولها به حساب بازیگرانی که قیمت کارشان مانند بسیاری از کالاهای امروز حباب دارد مایه تاسف و تاثر است. آنچه در این روزها بیشتر دلسوز دارد، جیب مبارک برخی افرد است که متاسفانه در میان ایشان فعالان عرصه فرهنگ کشور هم دیده میشود. جالب آنکه همین افراد از گرانیها، افسار گسیختگی اقتصادی و فرهنگی گله دارند.«کایدان» درباره دلیل افزایش تعداد قسمتهای سریال دل گفته است: «باید بگویم این ۱۲ قسمت اضافه تنها به خاطر بحث بیزینسی به کار اضافه شد، از سویی کار به دلیل مسائل مالی باید سریع جمع میشد و طبیعتا کارگردانی هم نمیتوانست کارگردانی خرد شده با دکوپاژ خرد و پلانهای خرد باشد». او اینطور ادامه داد که: «بخشی از این ماجرا به خاطر جبران مشکلات مالی ناشی از رقم بالای قرارداد بازیگران سریال بود و سازندگان برای اینکه این بودجه را جبران کنند ۱۲ قسمت اضافه کردند و هر قسمت را با رقم بالایی به فیلیمو فروختند».
حال سوال اصلی آن است که متولی این نابسامانیها کیست؟ و آیا کسی نسبت به بلایی که بر سر فرهنگ ما با این نوع فیلمها و سریالها آمده حساسیتی دارد؟ آیا نهادهای نظارتی و بازخواست کننده، فقط برای اختلاسها و فسادهای اقتصادی مسئولیت دارند؟ آیا برای وزارت ارشاد که در سالهای پس از انقلاب نشان داده از حداقلترین حساسیتهای اخلاقی و عرفی خالی است، نباید فکری شود؟