انسانها برای به دست آوردن آزادی باید حق را بشناسند حتی اگر به ضررشان بود و منافعشان را تامین نکرد. اینکه فکر کنیم آزادی یعنی آنچه که مطلوب من است و آنچه که منافع من را تامین میکند، عین اسارت است. اسارت در خواستههای خود و منافع خود. اینجاست که اختلافات و در پی آن جنایات متعدد به وجود میآید. مسلما هر اختلاف و جنایتی پس از تزاحم منافع ایجاد میشود و این تزاحم برای خودکامگان و خودخوهان قابل تحمل نیست. اینکه حق چیست و به چه طریق میتوان به آن دست یافت؛ بحثی جداگانه را میطلبد، اما کوتاهترین مسیر آن اقناع فردی بر اساس فطرت است. انسانها باید با مراجعه به فطرتشان خود را قانع کنند که برای رسیدن به آسایش و آرامش، منافع انسانی و جمعی را درنظر بگیرند. این اقناع نه ربطی به مرزها و قبیلهها و نژادها دارد و نه ربطی به دین، مذهب و آیین؛ خداوند فطرت همه انسانها را پاکیزه و پاسخ دهنده آفریده است و انسانی وجود ندارد که بتواند فطرت خود و وجدان خود را فریب دهد.
تفاوت برداشت از آزادی بیان تخلف است
اتفاقات اخیر انتخابات ایالات متحده باعث شد باری دیگر در مورد آزادی بیان و آزادی در جهتگیری و حتی انسانیت برخی افراد و مجموعهها، از خود سوال کنیم کسانی که مدعی حمایت از آزادی بیان هستند، چرا با این مقوله مهم اینطور خودخواهانه برخورد میکنند. کوچکترین سوال از سیستم آلودهشان با بایکوت خبری مواجه میشود، اما بزرگترین تهمتها و حمله به مقدسات و تمامیت مرزی، ملی و قانونی کشورها را آزاد می دانند و حتی بدترین رفتارهای غیرانسانی مانند قتل، کشتار، خیانت، تجاوز و... را به صورت خبر و فیلم در دسترس همگان قرار میدهند. حتی رسانهها برای انتشار این بیاخلاقیها از یکدیگر سبقت میگیرند.اگر این رفتارها حمله به آزادی و تخریب کردن آن نام نگیرد؛ پس چه نامی میتوان بر آن گذاشت؟ متاسفانه دنیای رسانه و اطلاع رسانی در اختیار تفکری خاص است که توسط منبعی خاص و بودجههای کلان هدایت میشود که مردم را در این سیر فکری به جهات مورد نظر خود هدایت میکنند. در انتخابات امریکا اخباری از سانسورها و تفاوت گذاشتن میان موافقان و مخالفان دیدیم که گاهی در کشور خودمان هم آن را میبینیم. هرچند تفاوتهایی فاحش میان این دو است، اما هرگاه در روش برخورد با موافقان و مخالفان تفاوتی غیرمنصفانه و غیرعادلانه را احساس کردیم، باید واکنش نشان دهیم و روش پیش گرفته شده را نقد کنیم. دلیل حساسیت به این رفتار عادی نشدن آن برای خودمان است. وقتی عادت کنیم عقل خود را دربست به رسانهها بسپاریم، اجازه دادیم هر کسی با هر جهت و گرایشی ما را استثمار خود کند و هر راهی که میخواهد جلوی پای ما بگذارد.
امریکا و کشورهای اروپایی که خود را مهد آزادی بیان میدانند و نسبت به کشور ما مدام آزادی بیان بدون ضابطه و قاعده را طلب میکنند، اما در واکنش به اظهارات ترامپ، معاونان و مشاورانش مبنی بر وجود تقلب گسترده و سازماندهی شده در انتخابات امریکا، صدای آنان را در سخنرانیها و مصاحبهها قطع کردند و اجازه شنیدن حرفهایشان را ندادند. همچنین در توییتر تمام سخنان مربوط به تقلب در انتخابات حذف شد، ولی عکس سر بریده ترامپ و صحنههای خشن مربوط به ترامپ و هوادارانش باقی ماند. ترانپ با اسنادی جلو آمده و مقداری از آن را منتشر کرده که بر فرض چندهزار رای با نام اموات رای ارسال شده، رسانه ها سکوت کردند، اما در سال 88 هیچ سندی مبنی بر تقلب ارائه نشد و همین رسانه ها رپورتاژ تقلب داشتند و قس علی هذا؛
رسانهها و آزادی بیان درنده
ترامپ فردی لجوج، عنود و پست است و در چهارسال اخیر بادی کاشت و طوفانی درو کرد، سیاست او نابودش کرد و رفتار رسانهها با او پژواک صدای خودش است. اما آنچه سیاست رسانههای امریکایی و اروپایی است، ترویج هرچه بیشتر خشونت و تفسیر دلخواه از آزادی بیان میباشد. همه کارشناسان مسائل سیاسی در کشور ما بر این اعتقاد هستند که ترامپ از رسانههای امریکا شکست خورد و کودتای رسانهای او را از کاخ سفید بیرون کرد. اگر به چهارسال قبل مراجعه کنیم همین رسانهها را در به قدرت رسیدن ترامپ موثر میبینیم. ابتدا به ساکن شاید تصور کنیم این رسانهها هستند که رئیس جمهور و خط سیاسی کشورهای جهان را تعیین میکنند، ولی وقتی دقت میکنیم برنامهای گسترده توسط مافیای رسانهای، افراد و نهادهای صاحب نفوذ، بودجههایی با اعداد و ارقام سرسامآور و عنان از کف رفته دولتها و مردم را در هزارتوی این رسانهها میبینیم.روزگاری رسانهها در اختیار دولتها بودند و فکرها و خواستهها را هرطور که میخواستند به ملتها القا میکردند، اما اکنون هر قدرت فکری، مادی یا ایدئولوژیکی که به روشهای مختلف پولی برای خود دستوپا کرده است، میتواند نتیجه بازی را به نفع خود تغییر دهد. بهطور مثال کافی است یک باند مافیایی مدیرعامل «توییتر» یا یک پلتفورم قوی را با خود همراه کند، آنگاه میبینیم به راحتی میتواند معادلات جهانی را بههم بریزد و وضعیت را به نفع یا به ضرر یک فرد یا یک کشور تغییر دهد.
اگر جهتی منفی و غیرانسانی داشته باشد که تجربه نشان داده دارد، میتواند فرهنگ کشورها را به لجن بکشد، سنتها و آداب اقوام مختلف را به ورطه نابودی ببرد، ذهنها را آماده پذیرش اتفاقات هولناک کند، انسانها را به جان یکدیگر بیاندازد، انسانیت و دغدغه نسبت به سرنوشت ملتها را از بیاهمیت سازد، جنگهای خانمان سوز راه بیاندازد، کشتاری وسیع را سبب شود، ملتی را فقیر کند و مردمش را به بند بکشد و آنها را مستعمره خود قرار دهد و شرارت هایی دیگر...؛ آیا کسی هست که این اتفاقات را دور از ذهن ببینید؟! جالب آنکه همه این اتفاقات تحت لوای آزادی بیان صورت میپذیرد. آزادی بیانی درنده و بدخو که میتواند انسانیت را ببلعد و نابودش کند. تکلیف ما با این رسانهها چیست؟
اهل رسانهای ناآگاه مورد نیاز است!
احتمالا فعالان رسانهای که در این رسانهها مشغولند خیال می کنند در حال آرام کردن فضا هستند، اما وقتی معیار حق و باطل را عوض کنند خود اولین قربانی هستند و کارکردی جز اطلاعات از افراد و جریان های خاص و دستاوردی جز گسترش خشونت و خباثت ندارد. فعالیت های رسانه ای در انتخابات امریکا از نظر انصاف و انسانیت نمره صفر را از آن خود کردند و تجاربی انبوه را برای ما به یادگار گذاشت. معیارهای متفاوت رسانهها در مورد مسئلهای مانند آزادی بیان آنها را رسوا کرد و همه مردم ما فهمیدند پمپاژ خبری رسانههای غربی و سعودی فقط برای برچیدن کلمه «حق» از دنیا است. آنها با هرچیزی که میتواند انسان را در مسیر درست قرار دهد مبارزه میکنند و برای اینکار از دروغ، خیانت، خباثت و دشمنی به راحتی استفاده میکند. مردم ما به چشم خود دیدند که استدلالهای این رسانهها در مشکلات کشور ما چگونه است و در مورد کشور خودشان چگونه؛اکنون وقت آن است که تحرکات این رسانهها مورد دقت قرارگرفته و حاصل این تحقیقات به طور شفاف و علمی به دست مردم برسد. گرچه ما در داخل کشور هم به جهاتی دچار مشکل هستیم و از عدم شفافیت رسانهای داخل و سلیقهای عمل کردن رسانههای داخلی صدمههای زیادی خوردیم و ترجیح میدهیم از برخی رسانهها فاصله بگیریم، اما با اتکای به افراد صالح و رسانههای آگاه میتوانیم از باتلاق رسانهای غرب نجات پیدا کنیم و حق را بیابیم. دروغهای رسانههای غربی و عربی که به هیچ عنوان از ملاکهای عقلی، علمی و اخلاقی برخوردار نیستند، برای ما قابل تشخیص بوده و خط آنها مشخص است. پس با کمی دقت و تامل می تواند مسیر درست را پیدا کنیم.