قرار نبود توسعه در زمان رضاشاه منجربه مردمسالاری شود
مریم عاقلی: «تقدم تکنوکراسی بر دموکراسی» عنوان مقالهای است که چندی پیش محمد قوچانی آن را در شماره اول نشریه «آگاهی نو» تقریر کرد و در این مقاله تفصیلی به آسیبشناسی جریان اصلاحات پرداخت؛ او که معتقد است «دموکراسی» نمیتواند هدف اصلاحات باشد و ضرورت دارد «توسعه» بهمثابه دال اصلی گفتمان اصلاحات، راهبرد اصلی این جریان باشد، در هفت فصل ایده توسعهگرایی خود را صورتبندی کرده است؛ ما برای بررسی و نقد ایده محوری این مقاله که همان توسعه آمرانه یا توسعه اقتدارگرایانه است، به عمق این موضوع ورود و سعی کردیم ریشههای تلاش برای این توسعه را که علیالقاعده به حکومت رضاشاه بازمیگردد، مورد بازخوانی قرار دهیم. برای همین منظور بهسراغ خسرو معتضد مورخ و تاریخپژوه رفتهایم که کتاب «رضاشاه؛ سقوط و پس از سقوط» یکی از تقریرات او است. از او درباره اصالت توسعه، رویکردهای توسعه در زمان رضاشاه و نسبت آن با امنیت و مردمسالاری پرسشهایی را مطرح کردهایم که مشروح آن در ادامه آمده است.به مناسبت سوم اسفند، مقوله توسعه در زمان دوران رضاخان را مورد بررسی قرار دادیم. درخصوص اصالت توسعه و ویژگیهای توسعه زمان رضاشاه امروز بحثهای متفاوتی مطرح است. توسعه برونزا یا درونزا بودن همچنان مساله است. نظر شما درمورد این مساله چیست؟
رضاشاه وقتی بر سر کار میآید، یک امتیاز مهم دارد که آنهم درآمد نفتی است. در دوران بعد از 1287 که نفت ما به مرحله بهرهبرداری رسید، سهم ایران از درآمد این صنعت کمتر از 16 درصد بود.
جنگ جهانی اول در سال 1293 شروع و بعد از اختلالاتی در صدور نفت ایران ایجاد شد. اعراب طرفدار عثمانی لولههای نفت را سوراخ میکردند، همچنین یک کشتی آلمانی به نام اکباتانا در شطالعرب خود را غرق کرد و نهایتا باعث شد درآمدهای حاصل از نفت کاهش یافته و پولی به ما پرداخت نشود. چرا؟ چون میگفتند شما باید نگهبان جریان نفت باشید. تا 1920 به ما پولی بابت نفت نمیدادند که تقریبا سال 1299 شمسی میشد.
در آن زمان فردی انگلیسی و بسیار مکار بهنام آرمیتاژ اسمیت به ایران آمد و این جریان را برعهده گرفت. او پول چندانی به ما نمیداد. از سال 1921 به بعد کمکم اختلافات حل شد و پول کمی بابت بهای نفت استخراجی به ما میدادند. این پول دردسترس سلاطین قاجار نبود و اگر هم به آنها میرسید، صرف عیاشی میکردند، برای مثال در سفرهای اروپا خرج میشد، یا هزینه درمان بیماری آنها میشد و... و اساسا خیلی اهمیتی به این درآمد کشور نمیدادند. بعد از مشروطه اما شرایط مملکت عوض شد. یکی از شانسهای رضاشاه در اوایل سلطنت حضور دکتر میلیسپو در ایران بود. او دکتری ادبیات داشت، ولی در کارهای بانکی و مالی وارد بود و بودجه مملکت را برنامهریزی کرد و تخصیصها را سامان داد.
اطرافیان رضاشاه در ابتدا، آدمحسابی بودند
البته رضاشاه در اوایل، احتیاجی به پول جمع کردن نداشت، اما این حس بد بعدها در او ایجاد شد، لذا در این دوران ابتدایی مقدار زیادی از این درآمد نفت خرج اصلاحات و توسعه شد. این برنامهریزی دکتر میلیسپو در آن زمان خیلی خوب بود. در اوایل اطراف رضاشاه آدمهای حسابی بودند، همانند علیاکبر داور که بهمدت 11 سال در سوئیس درس حقوق و اقتصاد خوانده بود، فروغی که شخصیت مالی برجستهای بود، تیمورتاش که وزیر دربار و دانشمند بود، حاج مخبرالسلطنه هدایت که نخستوزیر بود و به مدت 6 سال در آلمان تحصیل کرده بود. تیم رضاشاه در ابتدا بسیار عالی بود. برنامههایی را تدوین کردند که مردم ایران آرزو داشتند، مثلا مساله احداث راهآهن از زمان امیرکبیر خیلی مورد علاقه ایرانیها بود. احداث راهآهن پروژه بزرگی بود.البته اینکه حالا میگویند این پروژه آنطور که باید جنبه اقتصادی نداشت، درست است؛ یعنی پروژه باید شهرهای بزرگی همچون اصفهان، تبریز، مشهد، اهواز و... را به هم متصل میکرد که خب این اتفاق نیفتاد. البته به اهواز رفت و اگر به بندرعباس میرسید خیلی به نفع ایران بود، یعنی اگر میتوانستند از کویر عبور کنند و ازطریق کرمان به بندرعباس برسند، موفقیت بزرگی حاصل میشد (البته الان راهآهن ما به بندرعباس رسیده است) اما خب این اتفاق نیفتاد.
همین مساله هم باعث شده بود کشتیها 2 هزار کیلومتر در دریای عمان و خلیجفارس بهسمت خرمشهر حرکت کرده و وارد شطالعرب شوند؛ جاییکه زیر چکش انگلستان و ارتش عراق بود. آنها روی این منطقه و روی این رودخانه تسلط بالایی داشتند و این خود مساله مهمی بود. نکته بعدی این بود که بندر خرمشهر یک بندر عمدتا نفتی بود، کشتیهای نفتکش باید الزاما به آنجا میآمدند، اما لزومی نداشت کشتیهای تجاری بیایند، لذا دقت کنید اگر راهآهن به بندرعباس یا چابهار میرفت، چه اتفاق مهمی رخ میداد. اینها همه اشکالاتی بود که بهدلیل نداشتن مهندس راهآهن، نداشتن پرسنل فنی و چنین مسائلی اتفاق افتاد.
یعنی ما مشکل نیروی انسانی داشتیم؟
قاجاریه یک خیانت به مردم کردند که اجازه ندادند دارالفنون مشابه دارالفنون توکیو باشد. دارالفنون توکیو 16 سال پس از دارالفنون تهران افتتاح شد، ولی کشور ژاپن کشور صنعتی شد. همین بود که ما مشکل نیروی انسانی داشتیم. البته مشکل جمعیت کم ایران هم بود، چراکه در آن زمان ایران با آن وسعت کلا 12 میلیون نفر جمعیت داشت و تا پایان دوره رضاشاه 15 میلیون شد. اما خب نهایتا چالش ایران فقدان حضور متخصص بود، ولی بازهم کارهای خوبی شد؛ مثلا شرکت نفت انگلیس و ایران 60 هزار کارگر داشت که بیشتر از عشایر لر و اعراب ایرانی بودند که بعدها همگی کارگر ماهر و بهنوعی متخصص شدند.
انگلیسیها اجازه نمیدادند ما دانشکده نفت داشته باشیم
نقش عوامل خارجی در این مسیر چقدر جدی بود؟در این مسیر موانع زیادی بود؛ از جمله همین مساله که گفتید. مثلا انگلیسیها اجازه نمیدادند ما دانشکده نفت داشته باشیم. از 1312 مدرسه متوسطه در ایران درست شد و این بود که در زمان مصدق 35 نفر مهندس بیشتر در کشور نداشتیم، درحالیکه تاسیسات نفتی حدود 400 مهندس و 4 هزار متخصص و تکنسین نیاز داشت. اینها بهعنوان توسعه در ایران بود. عده زیادی از جوانان ایرانی در زمان اواخر قاجاریه به اروپا رفتند. در دوره رضاشاه از 1307 تا 1314 عده زیادی از جوانان ایرانی به اروپا میرفتند. هر سال 100 نفر به اروپا میرفتند و کمکم برگشتند و بهدرد مملکت خوردند. افتتاح دانشگاه تهران خیلی مهم بود. دانشکده فنی، دانشکده علوم، دانشکده پزشکی و... ابزار توسعه بود. یکسری از کارهای مهمی که انجام شد، همیشه مایه خجالت بود که قند و شکر ما از روسیه یا انگلستان وارد میشد. قند و شکر روسیه در ایران خیلی مرغوب بود بهخاطر اینکه از راه خشکی میآمد. قند و شکری که از راه هندوستان میآمد که مستمری بریتانیا بود، چون مدتها در آب بود، مردم دوست نداشتند. در راه این اقدام شد، تعدادی کارخانه قند و شکر افتتاح شد. کارخانه سیمان افتتاح شد که اینها ضرورت مملکت بود.
فقدان سازمان برنامه در ایران معضل بزرگی بود
این توسعه بیشتر سختافزاری بود. این توسعه سختافزاری چقدر هدفمند بوده است؟
متاسفانه چون سازمان برنامه در کشور نبود، چالشهای زیادی داشتیم. ابتهاج مغز اقتصادی مهم ایران بود. ابتهاج فرد باسوادی بود و بانکداری را در مکتب انگلیسیها آموخته بود و رئیس بانک ملی ایران شد. بانک ملی ایران بسیار جلوه داشت، موسسهای بود که از دست آلمانها گرفتند و به ابتهاج دادند. آلمانیها ابتدا بانکدار بودند و بانک ایران را اداره میکردند. 72 آلمانی در بانک ایران بودند. ابتهاج میگوید در زمان رضاشاه سازمان برنامه نداشتیم، لذا یکباره تصمیم میگرفتیم فلان کارخانه را احداث کنیم. خاطرات معتصمالسلطنه فرخ در سالهای 50-40 منتشر شده است. خب در این کتاب چه چیزی نوشته شده؟ در خود این کتاب نوشته باوجود اینکه وی اساسا مهندس نبوده، اما در این کشور وزیر صنایع بوده است.محمدعلی مجدفطن السلطنه کتابی به نام «گذشت زمان» نوشته است. این کتاب نایاب است و قرار است موسسه مطالعات چاپ کند. او هم فرد باسوادی بود و در این کتاب توضیح میدهد که «در اوج مشکلات به کشور آلمان سفر کردم و درجریان این سفر از کارخانههایی چون ذوبآهن بازدید کردم. آهن آن زمان دست نازیها بود و ما با اینها قرارداد میبستیم، اما خب خیلی به ما کلک میزدند.» او توضیح میدهد که «همه این صنایع دست سپاه حزب نازی بود، آنها همه کارخانهها و شرکتها را مصادره کرده بودند.»
روایت ناامیدکننده کاردار سفارت فرانسه از توسعه بیبرنامه در ایران
شخصی بهنام هانری پیر بلانشه در ایران کاردار سفارت فرانسه بود. او در سال 1317 گزارشی از وضعیت کارخانههای ایران به وزارت خارجه فرانسه فرستاده است که بعدها و دقیقتر بگویم در همین سالهای اخیر از آرشیوی در فرانسه بهدست آمده است. نام فردی را داریم بهنام عطا آیتی که فرد باسوادی است. او در پاریس مجلهای به نام مطالعات ایران منتشر میکرد. او این گزارش را ترجمه کرده است. در این گزارش میگوید: «اغلب کارخانهها در ایران ضررده هستند، اغلب این کارخانهها در جاهای مناسب نیستند، اغلب کارخانهها به راه خود رها شدند.»مقاله هانری پیر بلانشه برای شناخت توسعه در آن زمان بسیار کمککننده است. این مقاله در مجله مطالعات ایران در سال 82 چاپ شده است. گزارش کامل است، چون فرانسه به ایران نظر اقتصادی نداشته و بیشتر نظر باستانشناسی داشته است، لذا این گزارش از این نظر اهمیت دارد. درواقع باید گفت این گزارش متن بسیار ناامیدکنندهای است.
در بخش دیگری از این گزارش توضیح میدهد: «کارخانههایی که ساختند خوب نیست، ضرر میکند، بیشتر اسمی کار میکنند. این کارخانهها نتوانستهاند جلوی واردات را بگیرد.»البته قانون خوبی در زمان رضاشاه گذاشته شد به نام قانون «تحدید» بهمعنی محدود کردن واردات خارجی. در آن قانون گفته شده بود که هر چیزی در ایران تولید میشود نباید از خارج وارد کنید. به هیچعنوان نمیتوانستید وارد کنید، مثلا چون سوزن در ایران تولید میشد، نمیتوانستید سوزن خیاطی از خارج وارد کنید، البته چون تولید ایران کم بود نمیتوانستند جلوی واردات را بگیرند و البته قاچاق هم در ایران تعمیم یافت.
در جنوب ایران کشتیسازان و لنجسازان بندر لنگه چون طناب و بادبانی که لازم بود از خارج وارد و در داخل هم تولید نمیشد، بالاجبار به آن سوی خلیجفارس مهاجرت میکردند. دقت کنید، صنعت لنجسازی یک صنعت ایرانی بوده است. در اواخر صفویه که پرتغالیها را از هرمز راندند، برخی اجازه گرفتند در بندر کنگ کارگاه کشتیسازی درست کنند و تا اواخر نادرشاه این کارگاهها بود. بعدا و در ایام پهلوی، در این صنعت چون دسترسی به طناب نداشتند و در زمان رضاشاه ورود طناب و بادبان قدغن شده بود، اینها به آن سوی خلیجفارس رفتند. منبع من کتاب خاطرات حاج عزالممالک اردلان است که عاقلی منتشر کرده است. آنجا نوشته من دیدم کشتیسازان همه به آن سوی خلیجفارس رفتند. صنعت لنجسازی از ایران منتقل میشود، ولی سختگیری میکردند، یعنی شما نمیتوانستید آب معدنی وارد کنید، چون ایران آب معدنی خوبی داشت. نمیتوانستید شراب وارد کنید، چون میگفتند تولید شراب در ایران وجود دارد. خیلی از اقلام اینچنین بودند و هر سال گمرک اعلام میکرد نباید اینها را وارد کنید. چیزهایی که در ایران تولید میشود، اگر کم هم بود نباید وارد شود و اینطور بود که مشکل برای صنایع ایران ایجاد میکرد. مثلا کارخانه ذوبآهن را در کرج باعجله درست کردند، درحالیکه آب کرج برای کارخانه ذوبآهن کافی نبود و بعدها که روسها در سال 42 آمدند آن را بهحاشیه زایندهرود بردند. به همان شهرک صنعتی ذوبآهن بردند که درکنار زایندهرود آب به اندازه کافی بود.
مشکل عمدهای که ابتهاج روی آن دست میگذارد، نبود سازمان برنامه است، یعنی سازمان برنامه و بودجه را در سال 1327 تاسیس کردند تا تکلیف این نابسامانیها را معین کند. سازمان برنامه موظف به انجام مطالعات کارشناسی است، باید مطالعات زمینشناسی و بافت زمین و... انجام شود. ساخت سد کرج هفت، هشتسال طول کشید، چون ایرانیها مبتدی بودند. شرکتهای آمریکایی که میآمدند به نامهای لیلمتاب و کلپ بودند و مطالعات زیادی میکردند و پول زیادی هم میگرفتند.
دولت بازرگان صنعت ایران را نابود کرد
در دفاع از توسعه در دوران رضاخان گفته میشود که در جامعه اول باید میزانی از امنیت و قانون حکمفرما باشد و سپس بهسمت توسعه برویم. بهنظر شما اساسا چنین فضایی در زمان پهلوی اول دیده میشد، یعنی این امنیت قانونی که زمینهساز توسعه بود، وجود داشت؟هیچگاه از این نظر امنیت برای توسعه وجود نداشته است، کمااینکه رضاشاه کارخانه معینالتجار بوشهر را گرفت که در مازندران درست کرده بود. کارخانه چوببری بود. در جریان یکی از سفرهای رضاشاه، یک مهندسی که در آلمان درس خوانده بود و بعد در این کارخانه مشغول بهکار شده بود، دستور داد آژیرها را بهصدا درآورند. بعد خواست ادای نازیها را دربیاورد، لذا به رضاشاه سلام نازی داد. رضاشاه بدش آمد و گفت او را رد کنند. این فرد با گارد سلطنتی درگیر شد و کتککاری کرد. او را زندانی کردند و به حد مرگ زدند و کارخانه را مصادره کردند، لذا امنیت هیچگاه نبوده است.
یکی از اشتباهات دولت بازرگان این بود که صنعت ایران را از بین برد. صنعت ایرانی بدهی داشت، ممکن است من همبدهی داشته باشم، شما ممکن است وام گرفته باشید، نباید آن را مصادره کرد. 52 شرکت بزرگ در ایران داشتیم. کنسر به مجموعه شرکتهایی میگویند که با هم مجموعهای صنعتی را جلو میبرند.
مثلا یک شرکت پپسی یا کوکا درست میکرد. این شرکت برای فعالیت به چندین و چند مجموعه دیگر نیاز دارد. این شرکت باید شیشه درست میکرد برای اینکه بتواند کوکا را به مردم برساند. برای رساندن کوکا، باید آن در جعبه گذاشت پس کارخانه نجاری درست میکرد. برای رساندن کوکا به شهرستانها باید خودرو میداشت پس یک سرویس کامیون هم در اختیار این کارخانه میگذاشت. برای اینکه مغازهداران تشویق شوند کوکا را توزیع کنند به اینها تابلو میدادند که شرکت نئونسازی آن را درست میکرد. خودبهخود کارآفرینی و شرکتها اضافه میشد. در این فرآیند مجموعه شرکتها احداث میشود.
بنابراین بازرگان که امروز خیلیها به او اعتقاد دارند و از وی و اقداماتش دفاع میکنند به علت عدم آگاهی کامل و برای اینکه به آن انگ آمریکایی بودن نزنند 52 کارخانه بزرگ ایران را ملی کرد. بعد بانکها را ملی کرد، بعد بیمه را ملی کرد. همه اینها سربار دولت شدند. دولت چقدر میتواند حقوق بدهد؟ چرا الان جوانان کار پیدا نمیکنند؟ سابقا کارخانه توشیبا در ایران شعبه میزد و خودش کارگر استخدام میکرد. کارگر نیمهماهر را تبدیل به تمامماهر میکرد. در مجله اشپیگل در 1974 مصاحبهای با رئیس کارخانه توشیبا یا کارخانه فیلیپس هلند در ایران است که شعبه میزدند. خب چه شد؟ گفتند مونتاژ جنایت و خیانت است. عدهای بچههای کمونیست و تودهای این مسائل را بیان کردند. گفتند این ثروتها طاغوتی است. آقای آزمایش کجا میلیاردر بود یا محسن خلیلی که بوتانگاز را درست کرد، آدمهای علاقهمندی بودند که در کشور خود کار میکردند. اموال اینها را شامل سه قسمت کردند؛ بند الف، بند ب و بند ج! بند ج را مصادره کردند. هزارانهزاران کارگر سربار دولت شدند. مگر هرچه تودهایها و کمونیستها میگویند باید اجرا کرد؟ چطور ترکیه الان از نظر اقتصاد این میزان قوی است؟ چون کاهوی مصرف روسیه را ترکیه تامین میکند، شلغم مصرف روسیه را ترکیه تامین میکند، حبوبات، سبزیجات و ترهبار روسیه را ترکیه تامین میکند. اینها نشاندهنده اهمیت صادرات و تجارت است.
زمان صفویه گوسفند به عثمانی صادر میکردیم، چون در مرز ایران و عثمانی در قفقاز، ایروان، پول نقد یعنی سکه طلا یا نقره میگرفتیم و گوسفند را تحویل میدادیم. چوپانهای عثمانی گوسفند زنده را میگرفتند و تا رومانی میبردند. رومانی جزء مستملکات عثمانی بود. گوسفند ایرانی را پای پیاده از اروپا رد میکردند و مردم اروپا گوسفند ایرانی میخوردند. این هنر است. اردوغان الان هنر میکند.
چرا توسعه آمرانه یا بهروایتی اقتدارگرایی توسعه دوران رضاشاه نتوانست منجر به حکومت مردم و ارتقای آنها و نهایتا دموکراسی شود؟
رضاشاه اصلا به دموکراسی و مردمسالاری اعتقاد نداشت. علیرغم اینکه برخی میگویند کرور کرور رعیت تبدیل به شهروند شد، اما سر و شکلی از دموکراسی و مردمسالاری ندیدیم.
توضیح دیگری هم باید بیان کنم. زمان رضاشاه و بعد از او 75 درصد مردم ایران در دهات زندگی میکردند. سیستم ارباب و رعیتی در این مملکت بود. 150 مالک بزرگ داشتیم. اطلاعات تاریخی برخی آقایان، مانند زیباکلام است. کجا کرور کرور رعیت تبدیل به شهروند شد؟ نقشه جغرافیایی ایران را ببینید شهرها بسیار کوچک و کم بوده است. بزرگترین شهرهای ایران ازجمله تبریز 200 هزار نفر جمعیت داشته است، اصفهان 300-200 هزار نفر جمعیت داشت، تهران در اواخر رضاشاه 520 هزار نفر جمعیت داشت. شهرسازی ایران از زمان سال 1335 شروع شد برای اینکه جمعیت کمکم زیاد شد و جمعیت ایران در 1335 به 18 میلیون و 800 هزار نفر رسید، جمعیت تهران به 5/1میلیون نفر رسید. میگفتند در تهران چندهزار اتومبیل است و از شهر شلوغ یاد میکردند. اما همچنان تمام سیستم ما ارباب و رعیتی بود. 150 مالک بزرگ داشتیم مانند خانواده فرمانفرما یا همین خانواده پهلوی. خانواده پهلوی پنجهزار ملک در این مملکت داشت، یعنی حتی قصبه داشت.
در زمان رضاشاه جمعیت ایران دهاتینشین بود، از سال 1335 شهرسازی شروع شد. بهمحض اینکه کارخانهها شروع بهکار کردند. بعد از 28مرداد کمکم صاحب کارخانه شدیم، کارخانههای غیردولتی مانند ویتانا آمد. بیسکویتسازی، نوشابه و... بعد از سال 33 وارد ایران شد. الان بالای هزار شهر داریم که بیشترشان در دوره جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است.
قرار نبود توسعه رضاشاهی منجر به مردمسالاری شود
از حیث تضاربآرا بحثهای اینچنینی مطرح و دنبال میشود، به هرحال بهعنوان جمعبندی بفرمایید چرا توسعه زمان رضاشاه منجربه دموکراسی و مردمسالاری نشد؟اصلا قرار نبود این توسعه منجربه مردمسالاری شود. مگر هیتلر میگفت میخواهم مردمسالاری برپا کنم؟ بعد از جنگ جهانی اول، دیکتاتوریها موردتوجه بود؛ چراکه روسیه فروپاشید و از درون روسیه، لتونی، استونی، لیتوانی، لهستان و فنلاند بیرون آمدند و در دیگر قسمتهای مختلف دنیا نیز چنین شد. ازسوی دیگر امپراتوری عثمانی منقرض و پادشاهی عراق یا دولت مستعمری سوریه که مستعمره فرانسه بود بهوجود آمد؛ همچنین حکومت لبنان، دولت اردن و عربستان به ریاست عبدالعزیز آلسعود شکل گرفت. در اتحادیه جماهیر شوروی نیز حالت اولیه حکومت دستهجمعی از بین رفته و تبدیل به دیکتاتوری استالین شد؛ در ترکیه نیز آتاتورک که رئیسجمهور روشنفکری بود، حزب خلق را تشکیل داد و مطبوعات بزرگ و رادیو را راهاندازی کرد، لذا در همه دنیا دیکتاتوری بوده و هیچجا صحبت از دموکراسی نبود.
دموکراسی در انگلستان و فرانسه بود که البته دموکراسی فرانسه بهدلیل فاسد بودن نابود شد و هیتلر توانست فرانسه را بگیرد. بلژیک نیز حکومت سلطنتی داشت اما هلند میگفت ما دارای دموکراسی هستیم. اما سوئد و نروژ نیز به همین منوال بود؛ بنابراین در همه دنیا حکومت دیکتاتوری بود. در کجای دنیا دموکراسی بود که رضاشاه بگوید من میخواهم دموکراسی ایجاد کنم؟ در آن زمان دیکتاتوری مستحسن بود؛ یعنی وقتی اسم آتاتورک میآمد، از او تعریف میکردند و مورد تحسین بود.
کسی که میخواهد درباره رضاشاه صحبت کند باید کتاب رستاخیز ایران را خوانده باشد
کتاب رستاخیز ایران را فتحالله اسفندیاری 15 سال بعد از رضاشاه چاپ کرد، لذا کسی که میخواهد درباره رضاشاه مطالعه کند، باید این کتاب را بخواند. تمام مطبوعات خارجی و خبرنگاران با رضاشاه مصاحبه کردند. لذا در آن زمان صحبت دموکراسی نبود، بلکه صحبت از اراده آهنین بود. همانطور که در دریاسالار هورتی در مجارستان یا آنتونسکو در رومانی یا فرانکو در اسپانیا اقدام میکرد و همه آنها سلطنتی بودند. بنابراین قرار نبود دموکراسی شود، بلکه قرار بود مملکت ساخته شود، لذا این سوال مطرح است چطور کرور کرور دهاتی شهروند شدند؟ ما اصلا شهری نداشتیم و همه دهات بود. در خاطرات یک خانم انگلیسی هم آمده است که میگوید ما وقتی به گیلان آمدیم تعجب کردیم که 80 درصد روستاییان پابرهنه بودند و دو زنبیل روی دوش میانداختند و پابرهنه میرفتند. این خبرنگار انگلیسی میخواست برای رشته حشرهشناسی و گیاهشناسی به ایران بیاید.رضاشاه در جزیره موریس گفت اطرافیانم مرا گول زدند/ چاپلوسها دور رضاشاه را پر کرده بودند
او در سال 1314 به ایران آمد و میگوید دهاتی و روستاییها در ایران پابرهنه هستند؛ شما حتی اگر فیلمهای ورود متفقین به ایران را نگاه کنید، متوجه میشوید مردم با پای برهنه ایستادهاند. بنابراین کجا صحبت از دموکراسی بود؟ صحبت از پیشرفت بود، اما برای این پیشرفت جنگی رفتار میکردند. درحال حاضر نیز برخی میگویند باید مثل رضاشاه عمل کرد. حتی یک زمانی گفته شد که یکی از شهرداران تهران شبیه رضاشاه است که بنده گفتم شما به رضاشاه توهین میکنید و کرباسچی را دست میاندازید، چراکه رضاشاه قد بلند و بدن بسیار نیرومندی داشت، اما آن شهردار اسبق کوتاهقد و ضعیف بود.به آنها گفتم چطور او را با رضاشاه مقایسه میکنید؟ گفتند او رضاشاهی عمل میکند، اما گفتم بد کاری میکند؛ چراکه او خوب نبود. رضاشاه بسیار اشتباه و کارهایی میکرد که بعدا پشیمان میشد. او در جزیره موریس گفت اطرافیان مرا گول زدند. روزنامه اطلاعات درباره روزهای سوم اسفند وقتی رضاشاه میآمد، مینوشت: «خورشید جرات نمیکند از زیر ابرها بیرون آید.» که همه این تعاریف چاپلوسی بود و متاسفانه همیشه در این کشور یک بیماری و میکروبی به نام چاپلوسی وجود دارد.
«مجله مطالعات ایرانی» ترجمه عطا آیتی، بسیار عالی است و در آن توضیح میدهد چرا اصلاحات توسعه در ایران به ثمر نرسید، درحالیکه ما از کارخانه کنسروسازی تا مسلسلسازی داشتیم و ایران سلاحهای خوبی تولید میکرد که روسها نیز آن را میبردند. وقتی روسها ایران را گرفتند، هم کنسرو و هم اسلحه و مسلسلهای ما را بردند، درحالیکه هشتهزار مسلسل و 100 هزار تفنگ برنو تولید شده بود و آنها را از چکاسلواکی و سوئد گرفته بودیم، اما باوجود این، هواپیماهای ما بسیار مزخرف بود؛ چراکه هواپیمایی که انگلیسیها در کارخانه شهباز درست میکردند، مثل همیشه آنها ایران را در آن دوره فریب داده بودند و هواپیماهای آنها مفت هم نمیارزید؛ چراکه ما حتی یک جنگ هوایی نیز با این طیارهها نکردیم و آنها قابلیت مقابله با هواپیماهای جدید انگلیسی و شوروی را نیز نداشت.
تحلیل مختصات توسعه آمرانه در گفت وگوی با مسعود رضایی
توسعه در دوران رضاشاه در حوزه نرم افزار و سخت افزار وارداتی بود
توسعه در دوران رضاشاه چه در حوزه نرم افزار و چه در حوزه سخت افزار، وارداتی بود و کشور ما از لحاظ سطح علمی اگرچه نسبت به گذشته و زمان صفویه و حتی اوایل دوران قاجار پیشرفت هایی داشت اما در طول دوران بعد از صفویه مسائلی پیش آمد که سبب شد قدری از قافله علم عقب بمانیم. در مقالهای که چندی پیش با عنوان «تقدم تکنوکراسی بر دموکراسی» توسط محمد قوچانی منتشر شد، او مباحثی را پیرامون این موضوع با بررسی مختصات توسعه آمرانه مطرح کرد که برخی آن را ناظر به حکومت رضاشاه ارزیابی کردند، برای بررسی فضای اقتدارگرایی توسعه و نسبت آن با مردمسالاری و امنیت و قانون در دوره حکومت پهلوی اول به سراغ مسعود رضایی، مورخ و پژوهشگر تاریخ معاصر رفتهایم که در ادامه مشروح آن از نظر میگذرد.
ارزیابی شما درخصوص اصالت توسعه چیست و ویژگیهای توسعه در حکومت رضاشاه به چه شکل بود و این توسعه ناظر به داخل بود یا به شکل برونزا دنبال میشد؟
بحث توسعه از دو بخش تشکیل میشود، یک بخش آن نرمافزاری و بخش دیگر سختافزاری است؛ بخش نرمافزاری آن مربوط به فرهنگ توسعه و علم و دانش در حوزه مسائل توسعهای است، یعنی مردم باید از انگیزه، آگاهی و فرهنگ لازم برای توسعه برخوردار و درعینحال خودشان صاحب علم و دانش باشند یا بتوانند آن علم و دانش را ارتقا دهند. بنابراین مشخص است که بخش سختافزاری مربوط به تاسیسات، کارخانهها و نظامات و مظهر توسعه است و بخش نرمافزاری نیز بحث قوانین و ضوابط و زمینههای قانونی است.توسعه در دوران رضاشاه در حوزه نرمافزار و سختافزار، وارداتی بود
توسعه در دوران رضاشاه چه در حوزه نرمافزار و چه در حوزه سختافزار، وارداتی بود و کشور ما از لحاظ سطح علمی اگرچه نسبت به گذشته و زمان صفویه و حتی اوایل دوران قاجار پیشرفتهایی داشت اما در طول دوران بعد از صفویه مسائلی پیش آمد که سبب شد قدری از قافله علم عقب بمانیم و در حوزه مسائل تکنولوژیک به معنای سختافزاری هم توانمندیهای خاصی نداشته باشیم؛ بنابراین این یک تصویر کلی از دوران رضاشاه است.در این دوره با وجود تاسیس دانشگاه تهران در سال 1313 و اعزام تعدادی از دانشجویان به خارج از کشور ما شاهد یک تحول قابلملاحظه در عرصههای داخلی و اتکا به حوزه توسعه داخلی نیستیم و همچنان همان شرکتها و موسسات خارجی هستند که در ایران اقدام به تاسیس کارخانهها میکنند و وسایل، ابزار و امکانات نیز عمدتا وارداتی است. البته در انتهای این دوره به جنگجهانی دوم رسیدیم و اوضاع کشور مجدد تحتتاثیر جنگ قرار گرفت و مسائل دیگر که به پهلوی دوم مربوط میشود، رخ داد.
به بحث نرمافزاری توسعه و لزوم آگاهی و سواد مردم و احساس نیازشان در امر توسعه اشاره داشتید، در مقاله اخیر اصطلاحی استفاده شده مبنیبر اینکه «کرور کرور رعیت تبدیل به شهروند شدند» این امر چه نسبتی بین اقتدارگرایی توسعه با دموکراسی واقعی داشت؟
دموکراسی اساسا در دوره رضاخان یک امر گمشده و لگدمالشده است؛ موافقان و مخالفان رضاشاه اگر در یک موضوع با یکدیگر توافق داشته باشند، همین امر است؛ چراکه دوران رضاخان دوران دیکتاتوری سیاه بوده است. بنابراین اساسا صحبت کردن از دموکراسی و مردمسالاری در دوره رضاشاه یک امر خلاف واقع است که بهصورت کاملا مشهود است.
اما در رابطه با تعریف شهروندی نیز درمورد اینکه عنوان شده روستاییان به شهروند تبدیل شدند، باید تعریف ایشان را از شهروند شنید، شاید در تعریف ایشان شهروند ویژگیهای خاصی دارد که بر مردم آن دوران میتوان اطلاق کرد. اما سوال اصلی اینجاست چگونه میتوان روستاییان دوره رضاشاه را اینگونه توصیف کرد که تبدیل به شهروند شدند؟
این توصیه آمرانه یا اقتداگرایی توسعه در زمان رضاشاه ناظر به چه موضوعاتی بود و توسعه در آن دوره اساسا چه هدفی را دنبال میکرد؟
توسعه آمرانه عمدتا مربوط به دولتهای مستقل و باتدبیر است؛ یعنی یک دولت باید اولا مستقل باشد که بتواند کشور و ملت خود را در جهت منافع ملی پیش ببرد و ثانیا از آگاهی و تدبیر بالایی برخوردار باشد و اگر با این ویژگیها یک آمریتی در حوزه توسعه داشت، میتوان شاهد پیشرفتهایی بود.
رضاشاه زمینخوار سیریناپذیر بود و هرکه صاحب آبادی و محصول بود خوف غصب اموالش از سوی رضاشاه را داشت
این درحالی است که در دوره رضاشاه مساله این بود که یک دولت وابسته داشتیم که دارای تدبیر لازم نبود، من در این زمینه دو نکته را بیان میکنم؛ بخش اعظم اقتصاد ما در دوره رضاشاه مبتنیبر کشاورزی است و صنعت نیز سهم بالایی در مجموعه اقتصاد ما در آن زمان نداشت؛ مساله دیگری که مورد توافق موافقان و مخالفان رضاشاه است، این است که کشاورزی سهم بالایی در مجموعه اقتصاد ما داشت و این را باید مطالعه کرد که آیا رضاشاه در جهت توسعه و ارتقای وضعیت کشاورزی در کشور ما قدم برداشت یا خیر؛ در اینباره همه متوفق هستند که او یک زمینخوار سیریناپذیر بود و هر آنچه زمینهای خوب در شمال کشور و دیگر جاها بود را تصاحب و تملک میکرد. اگر کسی وضع زمین خوب، آبادی و محصول داشت حتما خوف این را هم داشت که از طرف رضاشاه غصب خواهد شد و او سند این زمینها را به نام خود میزند! آیا این یک اقدام در جهت توسعه کشاورزی است؟ البته بنده نمیگویم این اقدام رضاشاه منجر به تعطیلی کامل کشاورزی در کشور شد اما حتما این رفتار یک اقدام توسعهای نبود و حتی ضدتوسعهای بود.اگر یک دولت مستقل وجود داشت، ما میتوانستیم درباره منابع کشور بهتر عمل کنیم کمااینکه ما یک کشور دارای منابع نفتی بودیم و میتوانستیم از فروش نفت در آن زمان سرمایه خوبی برای توسعه کشور فراهم کنیم ولی رضاشاه بهدلیل وابستگی اینگونه نبود، او به اسم القای قرارداد دارسی درنهایت قراردادی را که معروف به قرارداد نفتی 1312 بود با انگلیسیها منعقد کرد که بهمراتب بدتر از قرارداد دارسی محسوب میشود و منافع انگلستان را بیش از پیش تامین میکرد و منافع ملت ایران را در اختیار آنها قرار میداد، این اقدام در جهت ضدتوسعه است.
منابع مالی به اسم ارتقای ارتش به حسابهای شخصی رضاشاه واریز میشد
رضاشاه بخش زیادی از منابع کشور را در جهت آنچه به تعبیر وی ارتش ملی ایران بود، صرف کرد که البته بخش زیادی از منابع مالی کشور به اسم هزینهکردن برای ارتقای ارتش برداشته شد ولی در آن مسیر به مصرف نمیرسید و به حسابهای شخصی رضاشاه واریز میشد.حدود 16 سال رضاشاه پادشاه ایران بود و گفته میشود منابع مالی بسیار زیادی را صرف ارتش کرد اما این ارتش نتوانست از ملت ایران در برابر تجاوز بیگانه حتی به اندازه یک روز دفاع کند؛ درحالیکه یک ارتش مجهز میتواند خود یکی از عوامل توسعه باشد، به این صورت که امنیت یک ملت را از تجاوز بیگانگان حفظ کند اما وقتی کشور ما مورد تجاوز قرار گرفت و ویرانیهای زیادی در آن به وجود آمد، ارتش هم هیچ کاری انجام نداد. البته برخی هم ساخت دانشگاه تهران یا خط راهآهن را بهعنوان یکی از مصادیق توسعه مطلوب دوره رضاشاه میدانند.
باید درباره دانشگاه این سوال را مطرح کرد که درست است در آن زمان دانشگاه تهران تاسیس و تعدادی از دانشجویان ما به خارج کشور اعزام شدند اما دستاورد عینی این دانشگاه و این اعزام دانشجویان به خارج کشور برای توسعه صنعتی و کشاورزی و اقتصادی ما چقدر بود؟ آیا در آن زمان توانستیم از محصولات این دانشگاه به لحاظ علمی و نیروی انسانی و مهارتها برای توسعه کشور استفاده کنیم یا همچنان در زمینههای مختلف دارای وابستگیهای بسیار شدید به لحاظ نرمافزاری و سختافزاری به بیگانه بودیم و عمده کارهایی که انجام میشد توسط آنها بوده است؟
دانشگاه تهران در چارچوب تفکر رضاشاهی جایگاهی در توسعه کشور پیدا نکرد
بنابراین به صرف تشکیل یک دانشگاه معجزهای در ایران رخ نداد، درحالیکه یک دانشگاه در مسیر توسعه باید از یک توانمندیهایی برخوردار باشد و در چارچوب آن نظام به لحاظ فکری، فرهنگی و روشی برای کسب استقلال حرکت کند. اما همین دانشگاه که در دوره پهلوی اول و دوم چندان نقشی در توسعه کشورمان نداشت بلافاصله بعد از انقلاب تبدیل به موتور محرکه توسعه شد؛ چراکه فرهنگ و منش کشور تغییر کرده و یک رویکرد مستقلی ایجاد شده بود. بنابراین آن دانشگاه در آن چارچوب تفکر و رویکرد رضاشاهی جایگاهی در توسعه کشور پیدا نکرد.درباره راهآهن نیز بحثهای زیادی مطرح شده است و راهآهن را یکی از مظاهر توسعه دوره رضاشاهی عنوان میکنند ولی در این زمینه نیز نکاتی مطرح شده که آیا این مسیر راهآهن که شمالی-جنوبی بود، حقیقتا یک مسیر منطبق بر نیازهای اقتصادی و توسعهای ایران بود یا اینکه صرفا کاربرد نظامی و امنیتی داشت؟
مسیر شرقی-غربی راهآهن نقش توسعهای داشت، نه مسیری که رضاشاه دنبال کرد
برخی صاحبنظران و مهمترین آنها دکتر محمد مصدق معتقد است این راهآهن در زمان تاسیس خود به هیچوجه کارکرد توسعهای و اقتصادی برای ایران نداشت و از دیدگاه او و برخی دیگر آن راهآهنی که میتوانست این نقش توسعهای را ایفا کند باید مسیر شرقی- غربی میداشت. دکتر مصدق به صراحت در کتاب خاطرات خود این نکته را بیان میکند که ساخت این راهآهن فقط هزینه بسیار زیادی را بر مردم ایران تحمیل کرد و هیچ فایده اقتصادی در آن زمان برای ایران نداشت، لذا تعبیر ایشان این است که آنچه کردند فقط خیانت بود و خیانت. دکتر مصدق فردی است که از حدود 13-12 سالگی در امور دولتی وارد شده و اتفاقا در مناصب اقتصادی که آن زمان از آن با عنوان استیفا تعبیر میشد، حضور داشته و بهعنوان یکی از مستوفیان در دولت قاجاری از سنین نوجوانی کار کرده است، بنابراین در طول چند دهه فعالیت در حوزههای اقتصادی و سیاسی و استانداری و مناصب دولتی تجربه بسیار بالا و شناخت زیادی از مسائل اقتصادی کشور داشت، ازاینرو یک فرد ناوارد به مسائل اقتصادی نبود.وقتی شخصی مانند مصدق اعلام میکند ساخت این راهآهن با این مسیر و با آن هزینه فقط خیانت به مردم ایران بود، حرف قابلتاملی است، بنابراین باید قدری تاریخ را دقیقتر خواند و از ظواهر مسائل تاریخی به عمق آن راه یافت و سپس درباره دوران مختلف و شخصیتهای مختلف قضاوت کرد.
تهیهکننده مستند «ثبت با سند برابر نیست»: اقدامات رضاخان را تیتروار بررسی نکنیم
کاظمی گفت: در این چند سالی که در این حوزه درحال پژوهش هستم در مورد رضاخان همیشه یک نگاه تیتروار وجود داشته است اینکه مثلا رضاخان راهآهن را ساخته است، یا در مورد اجبار مردم برای پوشش یکدست پوشیدن، یا ساختن دانشگاه تهران. همه اینها تیتروار است. وقتی تیتروار این مسائل مطرح میشود، مانند شبکههای ماهوارهای، موضوع چیز دیگری میشود.عاطفه جعفری، روزنامهنگار: شب گذشته مستند «ثبت با سند برابر نیست» از شبکه مستند پخش شد. این مجموعه مستند هشت قسمتی قرار است اسناد منتشر نشدهای از املاک رضا پهلوی را رونمایی کند. املاکی که در بسیاری از اتفاقات تاریخی عصر خود نقشی تعیینکننده داشته است. این مستند به کارگردانی مهدی شامحمدی و تهیهکنندگی وحید کاظمی ساخته شده است. وحید کاظمی، تهیهکننده مستند «ثبت با سند برابر نیست»، چند سالی است که درحال پژوهش در مورد دوران پهلوی اول است و همین مساله باعث شده که اطلاعات خوبی در مورد این دوره تاریخی داشته باشد، به بهانه آغاز پخش این مستند، با او گفتوگو کردیم.
وحید کاظمی درباره ایده ساخت این مجموعه مستند ۸ قسمتی به «فرهیختگان» گفت: «۴ سال پیش مجموعهای را مربوط به دوره رضاخانی کار کردیم. یک گروه تحقیقاتی نزدیک به ۲ سال، تمام اسناد مربوط به دوران پهلوی اول را مورد بررسی قرار دادند که درنتیجه، نکاتی تأمل برانگیزی توجه ما را جلب کرد. مجموعه مستند «ثبت با سند برابر نیست»، بیرون آمده از نتایج همان تحقیق و پژوهش است. چند نکته در دوران پهلوی اول وجود دارد که تاکنون در رسانهها کمتر بیان شده یا به هر دلیلی بهعنوان بخشی از تاریخ بازگو نشده است و مردم از آن اطلاع زیادی ندارند. یکی از این نکات، املاکی است که به نام رضا پهلوی ثبت شده است. در دفتری به نام «املاک اختصاصی»، اموال و املاکی ثبت شده است که نشان میدهد چه املاک و داراییهایی در تصرف رضاخان بوده است. این دفتر اکنون در موسسه مطالعات تاریخ معاصر نگهداری میشود. در آن بیش از ۴۴ هزار سند ثبتی مربوط به رضا پهلوی ذکر شده است که بعدا به قیمت یک شاخه نبات به پسر او یعنی محمدرضا پهلوی منتقل شده است.»
کاظمی در توضیح بیشتر درباره اسنادی که در این مستند وجود دارد، میگوید: «نکته قابل توجهی که در این اسناد وجود دارد این است که وقتی از سند ثبتی حرف میزنیم، منظورمان سند آپارتمان نیست بلکه سند شهر و قریه (روستا) است. برای مثال نوشته شده است که قریه «عالیهکلا» یا «ولیکدان» متعلق به رضا پهلوی است یا سند کل منطقه یوسفآباد تهران یا کل شهر قائمشهر که نامش را شاهی گذاشته بود به نام رضا پهلوی خورده است و... . موضوع قابل توجه، ارتباط بین این اسناد با برخی از اتفاقات مهم کشور است. برای مثال، در حین احداث راهآهن در کشور میبینیم که تمام املاک و زمینهای مرغوبی که در محدوده ریل قطار بوده به نام رضاشاه شده است. مثلا خرده مالکین این مناطق را تحت فشار قرار میدادند تا زمینها را با قیمت ناچیز تقدیم رضا پهلوی کنند. این ماجرا مربوط به قبل از کودتا و یا شاهشدن رضاخان است. این رویه سالها ادامه داشت. تقریبا کل مازندران، گیلان، گرگان، شمال خراسان، بخش بزرگی از تهران و رودهن تا دماوند و ساوجبلاغ بخشی از املاک ثبتشده رضاخان است.»
تهیهکننده مستند «ثبت با سند برابر نیست» درباره محتوای تصویری این مستند گفت: «در این مجموعه بازسازی نداریم و تصاویر آرشیوی بههمراه نریشن و مصاحبه با پژوهشگران تاریخ را داریم. علاوهبراین، سراغ نوادگان کسانی رفتیم که در دوران تظلمخواهی توانسته بودند املاک خود را پس بگیرند. باید بدانید که در دوران پهلوی دوم، عدهای از رضاخان شکایت کردند و گفتند که او زمینهای ما را بهزور گرفته است. دادگستری وقت بخش کوچکی از این زمینها را به آنان برگرداند، بنابه تصویب قانون املاک واگذاری در مجلس شورای ملی قرار بر این بود تا املاک به صاحبان اصلی آن بازگردد اما بخش بزرگی در تملک بنیاد پهلوی باقی ماند. با نوادگان این افراد نیز گفتوگوهایی داشتیم.»
کاظمی در پاسخ به ادعایی که این روزها در مورد شیوه حکومتداری رضاخان مطرح میشود مبنیبر اینکه خوی دیکتاتوری رضاشاه لازمه تغییر در ایران بوده است، میگوید: «امروزه، عدهای از طرفداران رضاخان میگویند که او مستبد بود اما مستبد مفید بود و جامعه آن دوران نیازمند چنین استبدادی بود تا کشور پیشرفت کند و ایران بهسوی تجدد گام بردارد. واقعا من چنین مسالهای را متوجه نمیشوم، وقتی با این افراد وارد مباحثه میشوید، میگویند رضاخان مستبد بوده است اما استبداد مفید! استبداد مفید را متوجه نمیشوم. استبداد، استبداد است دیگر. در همین مناظرهای که چند وقت پیش از شبکه مستند پخش شد. شما میبینید که در بخشی از مناظره گفته میشود که حتی در دربار رضاخان هم داریم که میگویند او دیکتاتور بوده است. در همان لحظه اگر دقت کنید آقای زیباکلام بحث را عوض میکند و بهسمت چیز دیگری میبرد. رضاخان حتی به کسانی که او را به حکومت رساندند هم رحم نمیکند، خب این خوی دیکتاتوری چرا باید مفید باشد.»
او در ادامه گفتوگو به مسائل تیترواری اشاره میکند که برخی از رسانههای آن طرف آبی در مورد رضاخان مطرح میکنند و میگوید: «مساله جدی عدمدرست بیان کردن اتفاقاتی است که در آن زمان رخ داده است. در این چند سالی که در این حوزه درحال پژوهش هستم در مورد رضاخان همیشه یک نگاه تیتروار وجود داشته است اینکه مثلا رضاخان راهآهن را ساخته است، یا در مورد اجبار مردم برای پوشش یکدست پوشیدن، یا ساختن دانشگاه تهران. همه اینها تیتروار است. وقتی تیتروار این مسائل مطرح میشود، مانند شبکههای ماهوارهای، خب موضوع چیز دیگری میشود. مثلا میگویند او اولین دانشگاه ایران را ساخته است. درحالی که ما قبل از اینکه تجمیع دانشگاهها با حمایت آقای داور انجام بشود هم دانشگاه داشتیم.
اساتید دانشگاه داشتیم. اینطور نبود که با آمدن شخص رضاخان، ما بهسمت ساختن دانشگاهها برویم و همه تغییرات با آمدن او انجام شود. تجمیعشدن همه اینها با اقدام شخص فرهیختهای به اسم آقای داور صورت گرفت اما قبل از آن هم بود. ببینید در مورد راهآهن هم میگویند، رضاشاه راهآهن را در ایران پایهگذاری کرد و ساخت؛ اما نمیگویند که همه املاکی که دور و بر راهآهن بود جزء املاک پهلوی محسوب میشد و مالکیتش با بنیاد پهلوی بود. مصادره آن هم با همین بنیاد بود. در همین مستندی که ساختیم به این مساله ورود کردیم که رضاخان شیفته زمینخواری بود. او نگهبان خانه عبدالحسین فرمانفرمائیان بود که بزرگترین مالک ایران بود و وقتی اینها را دید بعد از به قدرت رسیدن شروع به زمینخواری کرد. اینها مسائل مهمی است که هیچوقت به آن توجه نمیشود.»
کاظمی در مورد اسطورهسازی از رضاخان میگوید: «ببینید من با دست گذاشتن و ساختن مستند از این موضوع حساس، باید همیشه درحال بحث باشم، حتی با نزدیکانم. شخصیتی که از رضاخان تعریف کردند که انگار هیچ کسی قبل از او نبوده است که این کارها را انجام بدهد مثلا میگویند او سازنده ارتش نوین ایران بوده است یا مثلا میگویند سازنده راهآهن است انگار خودش بیل زده است و راهآهن را ساخته. درحالی که اهداف دیگری پشت همه این ساخت و سازها وجود دارد. وقتی نگاه میکنید میبینید که او یک نظم و یک عملگرایی داشته است اما کارهایی کرده که خیلی هم درست نبوده، اما این تیترهایی که مدام از او گفته شده باعث گمراهی میشود. ما در این مجموعه مستند نشان میدهیم که این استبداد به هیچوجه سودمند نیست و استبداد، استبداد است. درحقیقت مستبد مفید بیمعنی است.»
منبع: فرهیختگان