سیامک باقری چوکامی و حسن حاجی شاهولدی، نویسندگان کتاب «مکتب ولایی، جستاری بر نظام معرفتی و عملی شهید سلیمانی»، که انتشارات «زمزم هدایت» آن را منتشر کرده، به اصل حیاتی و مهمی که سراسر زندگی شهید سلیمانی به آن گره خورده است، اشاره میکنند و کتابت و قرائت درستی از زندگی شهید را برای تمامی احزاب و گروهها مخابره میکنند و آن پذیرش قلبی و آگاهانه مقوله ولایت فقیه از سوی آحاد جامعه است. موضوعی که شهید سلیمانی بارها و بارها در بیانات و مکتوبات خود بر آن تأکید و اهتمام داشته و آن را ماهیت و هویت واقعی جامعه اجتماعی ایران میدانستند؛ به گونهای که معتقد بودند رستگاری و پیروزی حقیقی مسلمانان در هر دسته و حزبی که باشند، زمانی برآورده خواهد شد که به یک اتفاق نظر و وحدت کلمه در پذیرش ولایت فقیه برسند.
در واقع توجه به این اندیشه که از دل و جان شهید میجوشید، خواننده را به این مسیر رهنمون میکند که جریانهای مکتبی و تأثیرگذار اگر راهی برای نمایش حقیقت اسلام داشته باشند، تنها همین مسیر و اندیشه است. راهی که سردار دلها آن را«رنگ خدا» نامگذاری کرد و قدم گذاشتن در این مسیر و رسیدن به قلههای رفیع معنویت و دست یافتن به تمدن نوین جهانی اسلام را در تبعیت مردم از ولایت فقیه میدانست؛ از همین رو در برشی از کتاب از متن وصیتنامه شهید میخوانیم: «برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند رهبری است؛ رهبری متصل و منصوب شرعی و فقهی معصوم. خوب میدانید منزّهترین عالِم دین که جهان را تکان داد اسلام را احیا کرد، یعنی خمینی بزرگ و پاک ما، ولایت فقیه را تنها نسخه نجاتبخش این امت قرار داد؛ لذا چه شما که بهعنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما که بهعنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید، بدانید [باید] بهدور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نکنید. خیمه، خیمه رسولالله(صلی الله علیه و آله) است. اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، آتش زدن و ویران کردن این خیمه است، دور آن بچرخید. والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیتالله الحرام و مدینه حرم رسولالله و نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمیماند؛ قرآن آسیب میبیند.»
در واقع این کتاب سعی دارد تصویری روشن، دقیق و یکپارچه از یک زندگی هدفمند، ولایی و انقلابی ترسیم کند که همه ابعاد و شئون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی را در بر بگیرد، تصویری که خلوص و یکدستگی خاصی در آن حاکم است و به مبارزه تمام قد با خاستگاه جنبشهای دینیـ سیاسی متعددی برمیخیزد که بانیان آن با انگیزههای گوناگون میکوشند با وجیه نشان دادن جلوه جدایی دین از سیاست، نمدی برای کلاه قدرت سیاسی خود به دست آورند.
هویت ملی در نگاه حاج قاسم
یک کشور را تنها مرزهای خاکی آن شکل نمیدهند؛ بلکه مبانی ذهنی، اندیشهای و عقیدتی، مرزهای مهم دیگر هر کشوری است که میتواند آینده هر ملتی را رقم بزند. اندک تغییر در مبانی اصلی آن میتواند اهداف و برنامههای آن کشور را فرسنگها جابهجا کند. نمونه بارز این مطلب مرزبندیهای ترسیم شده در دو سده اخیر است که از دل حیلههای سیاسی غربیها و سناریوی وایرنگر آنان شکل گرفت. آنها با تشکیل گروهکها و مذاهب نوپدید در منطقه موجب دامن زدن به اختلافات مذهبی، فرهنگی و اجتماعی شدند که از دل همین جرقههای به ظاهر کوچک، اما حسابشده، تعریف جدید و متفاوتی از موازین هویتی بیرون زد. غربیها در پس این سیاست آلودهای که در پیش گرفته بودند، رسیدند به آن مقصودی که میخواستند؛ یعنی از بین رفتن وحدت و یکپارچگی منطقه و تشکیل جورچین دیگری به قاعده و خواست خود آنها، یعنی خاور دور، میانه و نزدیک.این مطالب اشاره به این دارد که نفس هویت چه پیش یا پس از تغییر و تحریف، برای سازندگی یا تخریب مرزهای جغرافیایی یا مرزهای ملیـ مذهبی در هر نقطهای، راحتترین گزینه است؛ چرا که مؤلفهها و پارامترهایی دارد که مسیر و چراغ هدایت یک کشور از طریق آن تبیین و روشن میشود. از همینرو است که دشمنان قسم خورده ایران و منطقه، چندین دهه است با استفاده از تاکتیکهای عملیات روانی در شبکهها و رسانههای خود به شدت به آن میتازند و در رسانههای خود با ساخت برنامههای مختلف در قالب تحقیر و ناتوانی کشورها، به ویژه کشورهای مسلمان، سعی در سمپاشی اذهان عمومی دارند.
نظام اسلامی ما همان هویت ملی ماست که در موازین شرعی و اسلامی ریشه دارد. نظامی که دو حق ضروری و حیاتی بر گردن همه افراد دارد؛ از طرفی باید برای حفاظت و صیانت از آن تمام قد ایستادگی کرد و از طرفی هم باید سعی در گسترش و تبیین دقیق این چنین هویتی در اذهان و اندیشههای ایدئولوژیک مردم داشت. این دو وظیفه در مقابل نظام اسلامی از چنان اعتباری برخوردار است که نویسنده کتاب «مکتب ولایی» در خصوص آن و از زبان «سردار دلها» چنین مینویسد: «هنر مکتب حاج قاسم این بود که حکمت عملی و نظری مکتب امام خمینی(رحمةالله علیه) را وارد متن و میدان جهاد و سیاست کرد.
او توانست آرمان زمین مانده امام(رحمةالله علیه) در زمینههای مختلف از جمله تشکیل هستههای مقاومت در جهان را احیا کند و صدور انقلاب را تبیین، بازتولید ودر عمل پیدا کند.» یک نمونه از درسآموزی آن شهید از مکتب امام(رحمةالله علیه) واجب دانستن حفظ نظام اسلامی است، که ایشان میفرمودند: «امروز دفاع از نظام اسلامی مساوی است با دفاع از اسلام؛ چرا امام(رحمةالله علیه) فرمودند حفظ نظام از اوجب واجبات است و هیچ واجبی به پای دفاع از نظام نمیرسد؟ آن را از نماز واجبتر دانست. نماز اگر قضا شد امکان قضای مجدد آن وجود دارد؛ ولی اگر نظام صدمه ببیند، نماز آسیب میبیند، دین آسیب میبیند.»
حاج قاسم و اصلاح امت اسلامی
حاصل رسالت فکری و اندیشهای شهید حاج قاسم سلیمانی چیزی جز «اصلاح» نبود. اصلاح واژه عظیم و ریشهداری است که در طول تاریخ کمتر کسی به آن دست یازیده است. اصلاح همانند ایمان، توحید، خیر و هدایت از جمله زوجهای متضاد قرآنی به شمار میآید که برای تحقق و جامه عمل پوشیدنش به طرد و نفی طرف دیگر نیاز دارد؛ یعنی همانطور که ایمان در جایی ظهور پیدا میکند که کفری وجود نداشته باشد، اصلاح هم در جایی تحقق پیدا میکند که فسادی وجود نداشته باشد. طلب اصلاح جامعه یک روحیه و رویکرد اسلامی است و هر مسلمانی از آن جهت که مسلمان است، طالب اصلاح یا لااقل طرفدار آن است؛ زیرا طالب اصلاح بودن در قرآن به عنوان یکی از شئون پیامبران مطرح است و هم به عنوان یکی از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر در تعلیمات اجتماعی اسلام.معنای مدنظر ما از اصلاح، تنها شعاع اجتماعی آن است و ابعاد دیگر آن، یعنی اصلاح فرد و خانواده موضوع بحث ما نیست. با این نگاه تعریف ما از اصلاح، تغییر و دگرگونی در ساختار یک اجتماع و جامعه است. آنچه از مسئله اصلاح برمیآید، این است که فرد مصلح از آن رو که در جهت شکستن ساختار بتشکنی میکند و در پدیدآوردن مسئلهای نو و بدیع انقلاب میکند، از درجه اعتباربالاتری نسبت به دیگر افراد جامعه برخوردار است. در بین خود مصلحان نیز به فراخور اقدامات و دخالتی که در اصلاح جامعه دارند، ارزش و جایگاه آنها نسبت به یکدیگر متفاوت است.
فرهنگ اصلاح در بین اهلبیت(علیهم السلام) چنان ضروری و حیاتی است که امام علی(علیه السلام) در نهجالبلاغه خود را به عنوان یک مصلح معرفی میکند و امام حسین(علیه السلام) در حماسه انقلابی خود دلیل حرکتش را اصلاح امت بر میشمارد و دیگر ائمه معصوم(علیه السلام) که هیچیک از فعالیت اصلاحی خود دست نمیکشیدند، هرکدام پیشقراولان این فرهنگ مقدس و مبارک هستند. با این همه، آنچه در قرن حاضر روشن است پس از ائمه معصوم(علیهم السلام) کمتر فردی مانند امام خمینی(رحمةالله علیه) در راستای اصلاح امت، ایستادگی و مقاومت از خود نشان داده است. گواه این مطلب شاگردان مکتب ایشان است که خود استادان و مکتبآفرینان نهضت شدند. افرادی که افقی بالاتر از بعد خدمت در خود دیدند، ساختارها و باورهای پوشالی دشمن را از هم گسستند و به بیداری فطرت و امت اسلامی دست زدند.
به یقین یکی از این افراد که جانانه در این سیر و سلوک قدم برداشت و تا آخرین لحظه شانه خالی نکرد، سردار دلها، «حاج قاسم سلیمانی» بود؛ مردی که از او در کتاب «مکتب ولایی» این چنین یاد میشود: «کار دیگر حاجقاسم بیدارسازی فطرتها و برانگیختن جوانان مؤمن جهان اسلام برای مقابله با نقشههای آمریکا و رژیم صهیونیستی در منطقه است. اینکه او نیروهای سوری، عراقی، لبنانی، افغانستانی و ایرانی را در کنار هم برای دفاع از سوریه جمع کرد تا در برابر داعش بجنگند، نشان از توفیق وی در بیداریسازی امت اسلامی و دمیدن خون تازه در رگهای آن دارد. سخن حجتالاسلام سیدحامد جزایری، فرمانده تیپ18 حشدالشعبی، درباره نقش شهید سلیمانی در بیداری ملت عراق شنیدنی است: اگر حاج قاسم نبود، کسی نمیتوانست شجاعتهای مردم عراق را ظاهر کند، مردم عراق شجاع بودند و هستند، ولی یک فرمانده قوی، که بیاید و جلو بایستد و آنها را هدایت کند، نداشتند. حاجی کارخانه ساخت مردان سلحشور عراق بود.»