خب یکی از اساسیترین مشکلات کشورها اجرای قوانین به صورت نصفه نیمه هست؛ اجرای هر قانونی در کشور ما به زمان و مکان خاصی بستگی داره و بهعبارتی خیلی عشقیه، اگر مامور قانون بود و میلش کشید اجرا کنه قانون رو، قانون وجود داره وگرنه که هیچی... قوانین مربوط به رانندگی، تولیدات خرد و کلان، مالیات، مسائل اخلاقی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی، مسائل اداری و حاکمیتی، رسمی غیررسمی، قوانین حمایتی و... البته ناگفته نماند که هر کدوم از ما وقتی میشیم مجری قانون همینطور که گفتم عمل میکنیم، یعنی هر وقت که عشقمون بکشه قانون رو برای خودمون و دیگران سخت و آسون میکنیم، یعنی خودمون باعث تزلزل، تنزل، رشد، قوام، دوام یا فساد قوانین هستیم؛
دقیقا مثل قوانین دینیمون که سهل گیرانه اجراش میکنیم!!!
حالا قوانینی هست که وقتی شل گرفته میشه آسیبهای دیگهای هم به همراهش میاد، مثلا سختگیری که در مورد پلاک خودرو یا همون شماره شهربانی خودرو هست در موتور سیکلت نیست، موتوری میزنه میره و شما نمیتونی پیداش کنی مگر خودش وایسه یا دوربین بگیرتش یا... بعد این عدم اجرای قانون هم میشه یک رشته بلند از اتفاقات گوناگون و بدتر اینکه میشه یک عادت!!! این دو تا خیلی بده، زندگی رو سخت میکنه، جلوی رشد و رفاه و آسایش شما رو میگیره و مجبورت میکنه خودتم بیوفتی تو این خط...
ظاهرا بنای انقلابیون در ایران این بود که مردم با قوانین الهی زندگی کنند و نیاز نباشه چوب قانون مدنی و جزایی رو بالای سرشون حس کنن تا پا رو فراتر از حق و حقوقشون نذارن و ترس از قانون اونها رو از تجاوز به حقوق دیگرون دور نگه دارن؛ اما این نشد و نمیتوانست هم بشود!!! یادمه یکی از معلمهای دبیرستانمون میگفت در عربستان تابلوهایی هست که مردم رو با ترس از جهنم و شوق بهشت به رعایت حقوق و قوانین کشورشون امر میکنه، علیٰ ما نُقل؛
یعنی مردم باید از خدا بترسن تا حقوق رو رعایت کنن و خودشون رو کنترل کنن، مردم ما با این تکیهگاه تا حالا جلو اومدن ولی خب طبیعتا جاهایی هم خدا رو در نظر نمیگیرن و کارایی انجام میدن که نباید... غربیها چون خدا پیغمبر نمیشناسن و بناشون اینه که نشناسن با قوانین سفت و سخت مردم رو کنترل میکنن که بیشتر اوقات موفق هستن چون اگر ثانیهای مردمشون حس کنن کسی نگاهشون نمیکنه یا نمیتونه مچشونو بگیره میشن ته خلافکار و تبهکار و...
هر کسی که از خدا دور شد همه کاری انجام داد، چرا؟ چون قانون خدا و قانون کشور باید اونو از تخلف دور کنه، وقتی این دو تا ضعیف شد هر اتفاقی خواهد افتاد؛ ما دلمونو خوش کردیم به دین مردم، حالا که بعضیا بیدینی میکنن میبینیم قوانینمون برای کنترل اونها کافی نیست، به دلیل اینکه قانون کشور رو شل گرفتیم حالا هم نمیتونیم یدفه سخت و سفتش کنیم و اصلا این کار فنی نیست؛
اینکه شما گاهی میری تو خیابون حس میکنی مردم دارن از روی هم رد میشن، عصبانین، پرخاشگرن، به هیچ قانونی پایبند نیستن به این دلیله... شما فکر میکنی از گرونیه اما فقط این نیست، بعضیا انگار لذت میبرن که خلاف قواعد و اصول حاکم بر زندگی قانونی و عرفی جامعه و روندهای معمول عمل کنن؛
تو همین مثالی که بالا گفتیم وقتی یه جوون طوری به موتورش گاز میده که تمام محل رو از خواب بیدار میکنه، یا عربده میکشه روی موتور یا تو محل و به نوعی میخواد بگه من آزادم هر کار بکنم و کسی حق نداره چیزی بگه فقط از مشکلات زندگی نیست، مشکلات روانی اون شخص هم هست و دلیل اصلیش اینه که میبینه کسی چیزی بهش نمیگه و میتونه هر کار بکنه، به عبارتی نوعی هیجان در بی قانونی وجود داره که برای بعضیها لذت بخشه؛
ولی اگر از نگاه مردم، یا گزارش مردم یا دوربین یا مامور و تنبیه بترسه خودشو جمع میکنه، کنترل میکنه و سعی میکنه آسه بره آسه بیاد... الانم که اوضاع خرابه، مردم اصلا محل مامور و ضابط قانونی نمیذارن به خاطر اتفاقات سال گذشته و از هیبت ضربه خورده پلیس سوءاستفاده میکنن؛
بنابراین: 1- قانون خدا که اجرا نمیشه و جایگزینش هم ضعیفه؛ 2- قانون در کشور ما بی ارزش شده؛ 3- ضابط قانون بی انگیزه و شخصیت شده؛ 3- مردم فکر میکنن در بی قانونی حال بهتری دارن! 4- ارزشها تغییر کرده و داره به سمت ناکجا آباد میره؛ حالا چه باید کرد؟ به نظرم ما باید اجرای قانون رو دوست داشته باشیم، علاقه مندی به اجرای قانون به نفع همه آدماست... چه قانون الهی چه قانون مدنی و جزایی کشور و...؛
حالا برویم سراغ بررسی لذت شکستن قانون
برای بعضی افراد، بیقانونی و شکستن قواعد قانونی میتواند لذتبخش باشد. این مسئله به عوامل مختلفی بستگی دارد:تجربه هیجان و آزادی:
1. برخی افراد به دنبال تجربه هیجان و آزادی از محدودیتها هستند.
شکستن قوانین میتواند به آنها احساس آزادی و تجربهی هیجانی بدهد.
2. مقاومت در برابر نظام:
برخی افراد به عنوان اعتراض به نظام و قوانین، قصد شکستن قواعد را دارند.
این افراد ممکن است از این عمل به عنوان یک راه برای مقاومت در برابر نظام استفاده کنند.
3. جذابیت ممنوعیت:
برخی افراد به دنبال انجام کارهای ممنوعه هستند چون این کارها جذابیت خاصی برای آنها دارد.
احساس ممنوعیت میتواند برای آنها جذاب باشد.
به هر حال، این موضوع پیچیده است و تأثیرات آن بر افراد متفاوت است. برخی افراد ممکن است از شکستن قوانین لذت ببرند، در حالی که دیگران و حتی خودشان ممکن است از پیامدهای منفی آن رنج ببرند.
شکستن قوانین، همیشه به عنوان یک مسئله منفی در نظر گرفته نمیشود. در واقع، این موضوع پیچیدهتر از آن است. برای توضیح بیشتر، به نکات زیر توجه کنید:
1. موقعیت و شرایط:برخی مواقع، شکستن قوانین میتواند منفی باشد، مثلاً در مواردی که به ایجاد آسیب جدی به دیگران یا جامعه منجر شود.
اما در برخی موارد، شکستن قوانین ممکن است به نفع فرد یا جامعه باشد، مثلاً در مواردی که قوانین ناعادلانه یا ضد حقوق انسانی باشند.
2. تغییر و تحول:
شکستن قوانین میتواند به تغییر و تحول در جامعه منجر شود.
برخی اصلاحات و تغییرات در تاریخ انسانیت به دلیل شکستن قوانین و تحقق ایدههای نوآورانه رخ دادهاند.
3. مسئولیتپذیری:
اگر شکستن قوانین با مسئولیتپذیری و احترام به حقوق دیگران همراه باشد، ممکن است منفی نباشد.
مسئولیتپذیری به معنای پذیرش پیامدهای عملهای خود و تلاش برای جبران آنها است.
بنابراین، نمیتوان به طور کلی ادعا کرد که شکستن قوانین همیشه منفی است. این موضوع بستگی به شرایط و موقعیتهای مختلف دارد.