ویرایش عکس آذر ماه 98
رئیس سازمان سمت "مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها" و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی میگوید: زمانی که به قم رفتم و کلاسمهایم با علامه طباطبایی آغاز شد، ازدواج کردم، اما در قم همه زندگیم علامه طباطبایی بود.
یکی از معدود چهرههای فرهیخته حوزه و دانشگاه است که در هر دو نهاد علمی و فرهنگی درس خوانده و تدریس کرده، شاگرد تربیت کرده و خود در تمامی عرصهها موفق و اثرگذار بوده است، در ملایر متولد شده و بروجرد و قم تحصیل کرده و به تهران آمده است.
وی در کنار تربیت طلبههای فاضل، دانشجویانی دانشپژوه نیز آموزش داده است و معتقد است که تربیت شاگرد بسیار در نقش اثرگذارش در اجتماع مهم است، رابطهاش با علامه طباطبایی بیش از استاد و شاگردی بوده و با استاد دینانی هم دوره بوده است و هم تاریخ تولد او را میداند!
حجتالاسلام احمدی حضور دراز مدتی در شورای عالی انقلاب فرهنگی داشته و از شخصیتهای مختلف فرهنگی و علمی کشور خاطرات فراوانی دارد، از جمله اینکه او میگوید: نخستین پولی را که برای تأسیس انتشارات سمت در نظر گرفته شد، یک میلیون کمک امام خمینی(ره) بود و از درخواست ایشان تا دریافت پول خاطرهای است که وی تعریف میکند.
از جمله آثار ارزشمند حجتالاسلام احمدی میتوان به «تأملات در فلسفه اولی(ترجمه)»، «نقد تفکر فلسفی غرب»، «تأسیس مابعدالطبیعه اخلاق»، «بنلایههای شناخت»، و «پادزهر در نفی انکار نزول وحی» و ... اشاره کرد، وی یکی از کارهای اثرگذار در تاریخ زندگیاش را تأسیس سازمان انتشارات سمت دانست.
حجتالاسلام احمدی مقالاتی نیز درباره فلسفه کانت، علم و دین، سنت و مدرنیته، قرائت دین، عقل رابطه با دین و عرفان و ... کار کرده است، وی دوستان و آشنایانی چون شیخ محمود شبستری نیز داشته است.
وی معتقد است که رهبر معظم انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای یکی از فرهنگیترین شخصیتهایی هستند که وی تاکنون در طول زندگی خویش دیده، وی تلاش بسیاری برای اعتلای علوم انسانی در کشور انجام داده از شورای عالی انقلاب فرهنگ گرفته تا سازمان تحقیق و مطالعه کتب علوم انسانی (سمت) در دوران جوانی تا کنون.
حجتالاسلام احمدی میگوید که لحظهای وقتش را به جز مطالعه نمیگذراند، حتی در ایام تعطیلات و در منزل باز هم مطالعه میکند و شبانه روز بیش از چهار یا پنج ساعت نمیخوابد و بیشتر وقتش را به مطالعه میگذراند.
حجتالاسلام احمدی که نویسنده کتاب «معارف» عمومی دانشگاهی است، برای بازنشسته شدن در سازمان سمت آمادگی دارد اما میگوید این مسئولیت بزرگی است و تا زمانی که فرد مناسب برای اینجا را پیدا نکنم، از فعالیت کنار نمیکشم.
صبح یکی از روزهای شهریور ماه به سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی رفتیم و زمان زیادی را برای اینکه بتوانیم در ساعت قرار گذاشته شده با استاد گفتوگو کنیم گذراندیم، در تمام این مدت به کتابخانه ایشان سر زدم و کتابهایشان را تورق کردم، پس از ساعاتی ایشان ما را به حضور پذیرفتند، اما با همان سن و سال و پیشکسوتی که داشتند بابت تأخیرشان بسیار عذر خواستند و مرا شرمنده خود کردند، ایشان با لبخند و صبر و حوصله بسیار به سؤالاتم پاسخ گفتند.
بخش اول گپوگفت فارس با حجتالاسلام احمد احمدی را در ادامه میخوانیم :
خانوادهام کشاورز بودند اما من برای تحصیل به بروجرد و قم رفتم
*استاد در ابتدا لطفاً درباره تولد، محل زندگی و نحوه آغاز تحصیلاتتان توضیح دهید؟
-من در سال 1312 هجری شمسی در یکی از روستاهای ملایر به دنیا آمدم که پس از فراگیری دروس مقدماتی در همان ملایر به حوزه علمیه بروجرد رفتم و پنج سال آنجا دروس دینی خواندم و دوباره به محل تولدم برگشتم، پدر و برادرانم کشاورزی میکردند، من هم به آنها کمک میکردم، اما پس از آن به قم بازگشتم.
*چه شد که به حوزه رفتید؟
-انگیزه مذهبی مرا به این سمت کشاند.
از سال 62 در هوای خاکستری در تهران زندگی میکنم
*پس تا چه سطحی در حوزه تحصیل کردید؟
- سال 36 من طلبه شدم، وقتی به حوزه علمیه قم رفتم، دروس تفسیر و فلسفه اسلامی را در سطوح عالی (اسفار و شفاء) و در محضر استاد علامه طباطبایی خواندم و فقه و اصول را محضر آیات عظام بروجردی، مشکینی، محقق داماد، نجفی مرعشی و بروجردی و امام خمینی(ره) خواندم، بنابراین من تا سال 62 قم بودم و پس از آن مجبور شدم که به تهران بیایم و عضو شورای انقلاب فرهنگی شدم و تاکنون نیز در این خراب آباد با هوای خاکستری زندگی میکنیم.
* چه زمانی در دانشگاه تحصیل کردید؟
-من همزمان با حوزه، در رشته فلسفه غرب نیز در دانشگاه تهران دکترا گرفتم، در سال 52 عضو هیئت علمی دانشگاه تهران شدم و چند دهه است که در حوزه فلسفه تطبیقی در مقطع دکتری در دانشگاه تدریس میکنم.
پیش از انقلاب دانشگاه علوم انسانی چیزی به اطلاعات افراد اضافه نمیکرد
*استاد من شنیدم که شما به دعوت یحیی مهدوی پیش از انقلاب برای تدریس به دانشگاه تهران دعوت شدید و این دعوت را هم به درخواست شهید مطهری پذیرفتید. این طور است؟
-خب! من لیسانسم را همان طور که گفتم دانشکده الهیات دانشگاه تهران گرفتم، البته آنچه که ما از حوزه آموختیم، آن زمان از دانشگاه نمیتوانستی یاد بگیری و حوزه بسیار فراتر بود، خلاصه مرحوم آیتالله بروجردی، آقای مرعشی و اینها هم دانشگاه آمده بودند و ما هم با زحمت فراوان یک لیسانسی در دانشکده الهیات گرفتیم و چیز زیادی یاد نگرفتیم! بنابراین به رشته فلسفه غرب رفتم و تا دکتری خواندم، خدا رحمت کند، یحیی مهدوی خیلی به من لطف داشتند، به ظاهر نمیخورد که ایشان با این لباس روحانیت خیلی ارتباط خوبی داشته باشند، اما نگاه او تنها به علم و رفتار افراد بود، من هم همیشه آدم منظمی بودم، برخلاف امروز که شما را اینجا معطل کردم!
بنابراین در کلاسهای درس هم غیر از نظم و درس خواندن از من چیزی ندیدند، بنابراین برای من کلاس گذاشتند و وقتی که فوق را گرفتم و دکتری میخواندم، مخصوصاً وارد مسائل حوزه شدم، برایم کلاس گذاشتند و من هم درسهای متون فلسفه به زبان انگلیسی و فلسفه اسلامی را خوب از عهدهاش بر میآمدم، بنابراین مهدوی برای افرادی که به نظرش با استعداد بودند، کلاس میگذاشت، اگر خوشش میآمد، آنها را به کار دعوت میکرد، بنابراین با لباس روحانیت و یا از فرنگ برگشتهها مشکلی نداشت.
خاطرهای از یحیی مهدوی
بگذریم خدا ایشان را بیامرزد به زبان فارسی بسیار تعصب داشت، گاهی میگفت این زبان فارسی را دو دسته خراب کردند، یکی این فرنگ رفتهها و دیگری آخوندها اما امثال سعدی، بیهقی و مرحوم مطهری نگهبان زبان ما بودند، من هم که فارسی خوب میخواندم، بنابراین من چند ترمی درس دادم و زمانی که قم بودم، ایشان مرا به دانشگاه تهران دعوتم کردند، با من تماس گرفتند و گفتند که میخواهند من عضو گروهشان شوم، من هم دودل بودم و گفتم که نمیدانم باید فکر کنم، آخر دانشگاه آن دوره سال 52 یا 53 آن هم دانشکده علوم انسانی، مرا واقعاً مردد میکرد، من از مرحوم آیتالله مطهری مشورت گرفتم، حتی آیتالله شریعتمداری و مرحوم بهشتی و در انتها هم حاج احمد آقا خمینی درخواست دادم که نظر امام را که آن زمان عراق بودند، بپرسند ایشان خود پاسخ داد که حاج آقا میگویند که شماها بروید حضورتان در دانشگاه لازم است.
باز هم من مقداری تردید داشتم، من هم در کل عمرم دو بار استخاره کردم که یک بارش اینجا بود خلاصه به گروه فلسفه دانشگاه تهران پیوستیم که خدا را شکر اثرش تا کنون مشخص است و با دانشجویان و ارتباط با اساتید توانستم به برنامهریزی که میخواهم در دانشگاه تربیت مدرس انجام دهم، برسم.
تا ساعت دوازده شب برای بازگشایی دانشگاهها کار میکردیم
*شما حدود شصت سال است که در حوزه فرهنگی فعال هستید، لطفا ًشرحی از کارهایتان مخصوصاً چگونگی حضورتان در شورای عالی انقلاب فرهنگی و سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی (سمت) ارائه دهید؟
-یک مقدمهای بگویم که من از سال 39 یا 40 که مرحوم بروجردی به رحمت خدا رفتند، مقلد مرحوم امام خمینی(ره) بودم و مدتی هم پای درس ایشان حضور داشتم، پس از انقلاب و حتی در حین شکلگیری انقلاب با ایشان ارتباط داشتم و این طبیعی است که در شکلگیری انقلاب نقش داشته باشم و بنابراین از 5 دی ماه سال 60 به فرمان حضرت امام(ره) در ستاد انقلاب فرهنگی حضور پیدا کردم.
آن دوره دانشگاهها تعطیل شده بود، امام هم دستور داده بود که دانشگاهها با قوت باز شود، ما هم بر این اساس تلاش زیادی میکردیم که در حد مطلوب دانشگاهها را راهاندازی کنیم، بنابراین تا ساعت یازده و دوازده شب تلاش میکردیم تا دانشگاه باز شود و گاهی ده تا پانزده برنامه را روزانه تدوین میکردیم، تایپ و تحویل و آماده سازی آنها انجام میشد.
به تدریج ستاد انقلاب فرهنگی کارهای دانشگاهیش را به وزارت علوم واگذار کرد و به شورای انقلاب فرهنگی تبدیل شد، دورهای که مقام معظم رهبری رئیس جمهور بودند و ایشان پیشنهاد این کار را دادند، بنابراین ما هم کارهای وزارت علوم و برنامهریزی فرهنگی و هم ستاد شورای انقلاب فرهنگی را انجام میدادیم، از سال 63 ستاد تبدیل به شورا شد و البته تلاش برای اینکه دانشگاه مرکزی برای تربیت افراد انقلابی باشد از سال 60 صورت گرفت.
برای تربیت اساتید علوم انسانی زبده در برابر مخالفتها مقاومت کردیم
*در این راستا چه گامهایی در دانشگاهها برداشته شد؟
-در این زمینه دانشگاه تربیت مدرس به عنوان مدرسه تربیتی تأسیس شد و من نیز مسئول دانشکده علوم انسانی شدم و در حقیقت مسئول دانشگاه هم بودم، از بیرون دانشگاه با فعالیتهای ما مخالفت میکردند که این کار شنا کردن خلاف جریان آب است و نمیتوان به سرانجام رساند، اما ما مقاومت کردیم و به تربیت اساتید پرداختیم و سه یا چهار دانشکده هم تأسیس شد.
موافق کار در سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی نبودم، دوبار هم استعفا دادم
*استاد مسؤلیت سنگینی داشتید...
-بله من رئیس دانشکدهای بودم که بزرگترین و حساسترین دانشکده بود و حدود 700 تا 800 دانشجوی فوق لیسانس تا چهار سال تربیت کردیم، اما بعد دیگر آنجا را رها کردم، اما در یک دورهای همزمان با اینکه مسئولیت دانشگاهی داشتم، در سازمان سمت خود هم نیمه دوم سال 64 وظیفه ریاست را بر عهده گرفتم، البته مایل به این کار نبودم، حتی دو بار هم استعفا دادم.
*چرا؟
-من اعتقادم این بود که مرکزی برای کتابهای درسی دانشگاهی و مبنایی علوم انسانی کار دشواری است، حتی در ابتدا کارها خیلی روشن نبود و فقط یک چشماندازی از آن داشتم، من هم از سال 64 این کار را شروع کردم، در حالی که تا سال 74 هم در دانشگاه تربیت مدرس مسئولیت داشتم، نام این سازمان را هم سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها گذاشتم و سمت را از حروف این عنوان گرفتم.
کاسب نبودم تلاش داشتم خدمتی به دانشگاهها کنم
*وظیفه ابتدایی در این سازمان چه بود؟
-از همان ابتدا به ما گفتند که شما کتاب تهیه کنید و چاپ و انتشار آن را به بخش خصوصی یا جای دیگری بدهید، البته از یک نظر حق بود، چون واقعاً همه این کارها با هم سنگین بود، ولی من اعتقادم این بود که ما کتاب را تولید و دست بخش خصوصی بدهیم، معلوم نیست که چه اتفاقی با این امانت ما بیافتد، ما که کاسب نبودیم و میخواستیم برای دانشگاهها خدمتی کنیم تا کتاب با قیمت مناسب، بیغلط و به موقع در سراسر کشور به دست دانشجو برسد، همین باعث شد تا بخش نشر و پخش را هم بر عهده بگیریم، الان البته به دنبال این هستیم که این بخش را جدا کنیم که البته باز هم وابسته به ما باشد تا دیگر خیلی درگیر جزئیات نباشیم.
این جزئیات از قرارداد کتاب با مؤلف و مترجم و ارائه نمونه کار و تعیین سرفصلهای دانشگاهی تا ارزیابی و تبدیل به کتاب، ویرایش و حروف چینی است که همه اینها پروسه طولانی بود، ما در این روند تلاش داریم تا زبان فارسی بدون غلط را به دانشجو که بیشترین ارتباطش با کتاب است، ارائه کنیم.
بنابراین بیشتر وقت من در این سالها معطوف کار سازمان سمت بود، اکنون حدود 1700 کتاب در این سازمان منتشر شده و 300 تا 400 عنوان نیز در مراحل مختلف چاپ، قرارداد، ترجمه، تألیف و ویرایش قرار دارد که این تعداد به 2 هزار نیز خواهد رسید، بیش از 34 هزار نسخه هم به دانشگاهها با نصف بهاء یا کمتر از آن به دانشجویان ارائه شده است.
از سال 65 مدرسه طلبهها را تأسیس کردم
*استاد شنیدم که یک مدرسه هم برای حضور طلبهها به دانشگاه تأسیس کرده بودید. درست است؟
-بله! من در سال 65 یک مدرسهای راهاندازی کردم، آمدیم و یک امتحانی از طلبهها گرفتیم، حدود 120 -130 طلبه در این مدرسه تحصیل کردند، از آن دوران تا اکنون هم این مدرسه دایر است، من خودم شخصاً هفت ـ هشت سال مسئولیت این مدرسه را بر عهده داشتم و آنجا فلسفه هم درس میدادم، تعداد بسیاری از این طلبهها از این مدارس به دانشگاه در رشتههای علوم قرآنی، کلام، فلسفه، فلسفه تطبیقی و ... راه یافتند و تاکنون حدسم این است که حدود 600 نفری اینجا تحصیل کردند.
*پس یعنی این مدرسه یک مرحله مقدماتی ورود به دانشگاه است؟
-نه طلبههایی که تحصیل کردهاند و در حد مثلاً درس خارج و سطح حوزه را خواندند، در این مدرسه امتحان میدهند و میتوانند تا فوق لیسانس و دکتری دانشگاهی بخوانند و مشغول به کار شوند، این مرکز بعدها زیر نظر دانشگاه قم قرار گرفت، منتها اول مستقل بود.
از سال 32 لباس روحانیت پوشیدم
*به سالهای 60 و 61 که درس حوزه خواندید باز گردیم، از چه سالی معمم شدید و آیا دوران تدریس در دانشگاه هم معمم بودید؟
-البته من از سال 32 لباس روحانیت پوشیدم و از همان زمان هم معمم بودم، با همین لباس هم به دانشگاه رفتم، البته من از این نوع روحانیت منبری و خطبهخوانی نبودم، یک ده روز و بیست روزی یک جا لباس نپوشیدم، ولی دیگر یادم نمیآید که بیلباس روحانیت بوده باشم.
*حتی زمانی که خارج از کشور رفتید؟
-بله! البته من سفر خارجی مانند کشورهای اروپایی و آمریکا رفتم، اما زندگی نکردم، سفر برای کارهای دانشگاهی و تحقیقی داشتم.
پس از ارتباطم با علامه طباطبایی و تشکیل کلاسهایمان ازدواج کردم
*در چه دوره زندگیتان بود که ازدواج کردید؟
-زمانی که قم آمدم و پس از ارتباطم با علامه طباطبایی و تشکیل شدن کلاسهایمان متأهل شدم.
*یعنی چند سالگی ازدواج کردید؟
-24 یا 25 سالم بود.
*از همان قم همسرتان را انتخاب کردید؟
-خیر! از ملایر، همسرم همشهریمان بودند.
*استاد فرزندانتان چه کار می کنند؟ همه مستقل شدهاند؟
-بله! آنها هم پر زدند و رفتند همه ازدواج کردند.
8فرزند دارم که همه سروسامان گرفتهاند
*چند فرزند دارید؟
-هشت فرزند
*خدا نگهشان دارد. فرزندان هم راه شما را رفته اند؟
-تقریباً! همه دانشگاهی هستند، دو تا از دخترانم استاد دانشگاه هستند، یکی در حال تمام کردن دکتری است، بقیه هم همین طور یکی از پسرانم پاسدار و در حال بازنشستگی است، دانشگاه هم تدریس میکند، خدا را شکر همه سروسامان گرفتهاند.
در قم همه زندگیم علامه طباطبایی بود
*خدا را شکر...استاد در صحبتهایتان به علامه طباطبایی اشاره کردید، از اساتیدی که آن زمان داشتید به جز ایشان چه کسانی را به خاطر میآورید؟
-یادم میآید که خدمت مرحوم فیضی فقه خواندم و آقا شیخ علی محمد بروجردی از شاگردان مرحوم کافی نیز از اساتیدم بودند.
*از علامه طباطبایی و کلاسهای درستان برایمان بگویید؟
-این اساتیدی که گفتم مربوط به حضورم در بروجرد میشد، من در قم همه چیزم علامه طباطبایی بود، از روزی که آمدم از درس تفسیر و فلسفه ایشان بهرهمند شدم تا سال 55 یعنی حدود بیست سال اسفار، شفا و تفسیر را خدمت ایشان خواندم، بنابراین در طی این سالها حدود چهارده یا پانزده سال من و آیتالله جوادی آملی، محمد گیلانی، آقا شیخ یحیی انصاری و آیتالله حسن زاده آملی جلسات شبانه علامه طباطبایی حضور داشتیم، این جلسات هر یک هفته در میان پنج شنبه و جمعه و یک هفته تنها پنج شنبهها بود که بسیار برای ما خاطره انگیز شد.
علامه تجسم عرفان تا اخلاق و ولایتمداری اهل بیت(ع) بود
*چه خاطراتی از علامه به خاطر میآورید ؟
-علامه خود یک عالمی بود، ارتباط با ایشان تجسم عرفان، تفسیر، فلسفه اسلامی و غربی، ادب، ولایت اهل بیت(ع)، عشق، اخلاق و خلاصه هم چیز بود، همه اینها در این پیکر نحیف اما مقاوم جمع شده بود، من البته چندین بار سخنرانیهایی درباره ایشان حتی در تلویزیون داشتم، بعضی از آنها البته پخش و برخی در سالگردهایشان پخش شد، فقط باید یک نفر میبود و با ایشان انس میگرفت تا میفهمید که چه شخصیتی بودند، او واقعاً مرد خدا و یک عالم ربابی خود ساخته بود.
بنابراین طبیعی بود که در این مدت ما هم ارتباطمان از استاد و شاگردی بیشتر شود، جلسات شبانهمان سیار و گاهی منزل ما و گاهی منزل ایشان بود، علامه هم یک اتاق سه در چهاری داشتند و ما همان جا جمع میشدیم.
استاد دینانی هم دوره من بود/اطرافیانم از تکاپو و فعالیتم تعجب میکردند
*استاد خودتان هم شاگردان زیادی پرورش دادید و با بسیاری بزرگان کنونی ما به طور مثال استاد دینانی هم دوره بودید، به نظر شما نقش استاد در تربیت شاگردانش چه اندازه با اهمیت است؟
-درست است! آقای دینانی هم دوره من بود، من متولد 1312 و ایشان 1313 است، البته که نقش استاد بسیار با اهمیت و مؤثر است، در یک دوره من صدها دانش آموز سال آخر دبیرستان تربیت کردم، بعد در دانشگاه و حوزه هم درس میدادم، در دانشگاه قم سال 58 یک وقت میشد که گاهی 200 یا 300 نفر در کلاس حضور داشتند، این طلبهها دوره میدیدند و به دبیرستانهایی میرفتند که در آن انواع منافق، چپی و فرقه حضور داشتند، در دانشگاه تهران و تربیت مدرس هم همین طور، گاهی در هفته 14 ساعت تدریس در کنار اداره دانشکده داشتم، برخی کارم را که میدیدند، مخصوصاً اینکه در شورای عالی انقلاب فرهنگی هم بودم، از این همه تکاپویم و رفت و آمدهایم تعجب میکردند، به هر حال ما هم با این شاگردان از ادبیات فارسی گرفته تا کلام و فلسفه به تدریس، راهنمایی، مشاوره و داوری عمر را گذراندیم.
شبانه روز بیش از 5 ساعت نمیخوابم
*استاد در دوران تحصیل چقدر روزانه مطالعه میکردید، حالا چه زمانی که حوزه بودید یا وقتهایی که دانشگاه حضور داشتید؟
-اصولاً من آدمی بودم و هستم که نمیتوانستم هیچ وقت بیکار باشم و معتقدم که عمر امانت است و نباید بیهوده هدر داد، بر همین اساس در دوران طلبگی تا دانشگاه حدود چهار یا پنج ساعت استراحت میکردم و آن هم البته متفاوت بود، مثلاً زمانی که ملایر بودم و هوا خوب بود پنج ساعت میخوابیدم و نوزده ساعت را خوب فعالیت میکردم، اما در تهران البته تابستان و زمستان نیز باز با هم متفاوت است، اینجا مثلاً شبها چهار ساعت میخوابم یک ساعت هم بعد از نماز صبح، ولی اگر خیلی خسته باشم، شاید یک مقدار بیشتر بخوابم.
*پس استاد در منزل روز تعطیل چه کار می کنید؟
-هیچ فقط کار میکنم.
*تفریح، مسافرت چطور؟
-گاهی سفر پیش بیاید شهرستان میروم.
*ملایر؟
-خب! خیلی کم، دو سه سال یک بار شاید.
خیلی دوست دارم جانشینی برای سازمان سمت پیدا کنم و بازنشسته شوم
*استاد فکر میکنم که بازنشسته شده باشید، درست است؟
-خیر! من به خاطر سازمان سمت هنوز بازنشسته نشدم، بالاخره اینجا مسئولیت دارم، البته خیلی دوست دارم که بازنشسته شوم، الان هم اگر کسی را پیدا کنم که خیالم را بابت کارهای اینجا راحت کند، خودم میروم، البته بازهم از اینجا دور نخواهم شد.
*پس در فکرش هستید...
-بله! ولی باید از مدیریت اینجا مطمئن شوم، چرا که اینجا مثل فرزند من است.
*برنامه خاصی برای آینده دارید؟
-اگر فرصتی پیدا کنم، دوست دارم بر برخی مسایل چون حوزه عرفان اسلامی و اهل بیت(ع) کار کنم و برخی کارها و آثارم را بسط دهم.
*پس به عرفان علاقهمند هستید، در این حوزه کار هم کردید؟
-یک کارهایی کردم، البته اینکه چیزی نوشته باشم، خیر! ولی به هر حال سالها ما خدمت علامه طباطبایی بودیم و آشنایی با حوزه عرفان داریم.
/2759/