0
مسیر جاری :
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 23 عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 23

الهی یک چند بیاد تو نازیدم، اینم بس که صحبت تو ارزیدم.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 22 عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 22

الهی در سر گریسنی دارم دراز، ندانم از حسرت گریم یا از ناز، گریستن از حسرت بهر یتیم و گریستن شمع بهر ناز، از ناز گریستن چون بود این قصه ایست دراز.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 21 عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 21

الهی کار آن دارد که با تو کاری دارد، یار آن دارد که چون تو یاری دارد، او که در هر دو جهان ترا دارد هر گز کی تو را بگذارد.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 20 عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 20

الهی ای دور نظر وای نیکو حضر و ای نیکو کار نیک منظر، ای دلیل هر برگشته، و ای راهنمای هر سر گشته،ای چاره ساز هر بیچاره و ای آرندهٔ هر آواره، ای جامع هر پراکنده و ای رافع هر افتاده دست ما گیر ای بخشنده بخشاینده.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 19 عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 19

الهی خود را از همه بتو وابستم، اگر بداری ترا پرستم و اگر نداری خود پرستم نومید مساز بگیر دستم.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 18 عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 18

الهی دستم گیر که دست آویز ندارم، و عذرم بپذیر که پای گریز ندارم.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 17 عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 17

الهی از پیش خطر و از پس راهم نیست، دستم گیر که جز تو پناهم نیست.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 16 عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 16

الهی تو دوستان را بدشمنان می نمایی، درویشان را غم و اندوه دهی، بیمار کنی و خود بیمارستان کنی، درمانده کنی و خود درمان کنی، از خاک آدم کنی و بادی چندان احسان کنی، سعداتش بر سر دیوان کنی و بفردوس او را میهمان...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 15 عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 15

الهی ای سزای کرم و ای نوازندهٔ عالم، نه بآخر شادیست نه با یاد تو غم، خصمی و شفیعی و گواهی و حَکَم.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 14 عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 14

الهی از بنده با حکم ازل چه برآید و بر آنچه ندارد چه باید. کوشش بنده چیست ؟ کار خواست تو دارد، بجهد خویش نجات خویش کی تواند ؟