مسیر جاری :
متن کامل سوره انسان با خط درشت + صوت و ترجمه
نگاهی به دستاوردهای خون پاک شهدا در پرتو بیانات رهبری
بهترین خوشنویسان معاصر ایران
هزینه راه اندازی کلینیک کاشت مو چه قدر است؟
تفریحات شبانه در وان ترکیه
ماههای حرام: فلسفه، تاریخچه و احکام
متن کامل حدیث کسا با خط درشت + صوت و ترجمه
چه کار کنیم در سن بلوغ جوش نزنیم؟
چگونه در سفر کربلا بیشترین بهره مندی را ببریم؟
بهترین خوشنویسان تاریخ ایران
نحوه خواندن نماز والدین
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
مهم ترین خواص هویج سیاه
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان گیلان
برآمد بسي روزگاران بدوي
که خسرو سوي سيستان کرد روي برآمد بسي روزگاران بدوي
کند موبدان را بدانجا گوا که آنجا کند زندواستا روا
پذيره شدش پهلوان سپاه چو آنجا رسيد آن گرانمايه شاه
چو آگاه شد شاه کامد پسر
کلاه کيان برنهاده به سر چو آگاه شد شاه کامد پسر
همه زندو استا به نزديک خويش مهان و کهان را همه خواند پيش
پس آن خسرو تيغزن را بخواند همه موبدان را به کرسي نشاند
بدان روزگار اندر اسفنديار
به دشت اندرون بد ز بهر شکار بدان روزگار اندر اسفنديار
که جاماسپ را کرد خسرو گسي از آن دشت آواز کردش کسي
بپيچيد و خنديدن اندر گرفت چو آن بانگ بشنيد آمد شگفت
يکي روز بنشست کي شهريار
به رامش بخورد او مي خوشگوار يکي روز بنشست کي شهريار
گوي نامجو آزموده به رزم يکي سرکشي بود نامش گرزم
ندانم چهشان بود آغاز کار به دل کين همي داشت ز اسفنديار
کي نامبردار زان روزگار
نشست از بر گاه آن شهريار کي نامبردار زان روزگار
بزرگان و شاهان مهتر نژاد گزينان لشکرش را بار داد
به دست اندرون گرزهي گاوسار ز پيش اندر آمد گو اسفنديار
کي نامبردار فرخنده شاه
سوي گاه بازآمد از رزمگاه کي نامبردار فرخنده شاه
سوي کشور نامور کش سپاه به بستور گفتا که فردا پگاه
بزد کوس و لشکر بنه بر نهاد بيامد سپهبد هم از بامداد
چو ترکان بديدند کار جاسپ رفت
همي آيد از هر سوي تيغ تفت چو ترکان بديدند کار جاسپ رفت
به پيش گو اسفنديار آمدند همه سرکشانشان پياده شدند
قباي نبردي برون آختند کمانهاي چاچي بينداختند
چو باز آوريد آن گرانمايه کين
بر اسپ زريري برافگند زين چو باز آوريد آن گرانمايه کين
به سه بهره کرد آن کياني سپاه خراميد تازان به آوردگاه
پس آن سپهدار فرخ نژاد از آن سه يکي را به بستور داد
بدو داد پس شاه بهزاد را
سيه جوشن و خود پولاد را بدو داد پس شاه بهزاد را
سيه رنگ بهزاد را بر نشست پس شاه کشته ميان را ببست
نشسته بر آن خوب رنگ سياه خراميد تا رزمگاه سپاه
چو اسفنديار آن گو تهمتن
خداوند اورنگ با سهم و تن چو اسفنديار آن گو تهمتن
به زاري به پيش اندر افگند سر از آن کوه بشنيد بانگ پدر
ز پيش پدر سرفگنده نگون خراميد و نيزه به چنگ اندرون