0
مسیر جاری :
پس آگاهي آمد به اسفنديار دقیقی

پس آگاهي آمد به اسفنديار

که کشته شد آن شاه نيزه گزار پس آگاهي آمد به اسفنديار کنون کين او خواست خواهد همي پدرت از غم او بکاهد همي بخواهد نهد پيش دشمنش روي همي گويد آن کس کجا کين اوي
دو هفته برآمد برين کارزار دقیقی

دو هفته برآمد برين کارزار

که هزمان همي تيره‌تر گشت کار دو هفته برآمد برين کارزار سمندي بزرگ اندر آورده زير به پيش اندر آمد نبرده زرير چو اندر گيا آتش و تيز باد به لشکرگه دشمن اندر فتاد
بيامد سر سروران سپاه دقیقی

بيامد سر سروران سپاه

پس تهم جاماسپ دستور شاه بيامد سر سروران سپاه بماننده‌ي پور دستان سام نبرده سواري گراميش نام يکي گامزن باره‌ي بي‌گزند يکي چرمه‌يي برنشسته سمند
چو اندر گذشت آن شب و بود روز دقیقی

چو اندر گذشت آن شب و بود روز

بتابيد خورشيد گيهان فروز چو اندر گذشت آن شب و بود روز همي ديد زان کوه گشتاسپ شاه به زين برنشستند هر دو سپاه کجا برنشستند گردان به زين چو از کوه ديد آن شه بافرين
چو گشتاسپ را داد لهراسپ تخت دقیقی

چو گشتاسپ را داد لهراسپ تخت

فرود آمد از تخت و بربست رخت چو گشتاسپ را داد لهراسپ تخت که يزدان پرستان بدان روزگار به بلخ گزين شد بر آن نوبهار که مر مکه را تا زيان اين زمان مر آن جاي را داشتندي چنان
چنان ديد گوينده يک شب به خواب دقیقی

چنان ديد گوينده يک شب به خواب

که يک جام مي داشتي چون گلاب چنان ديد گوينده يک شب به خواب بر آن جام مي داستانها زدي دقيقي ز جائي پديد آمدي مخور جز بر آيين کاووس کي به فردوسي آواز دادي که مي