مسیر جاری :
چهاردیواری ولایت (امنیت) از منظر حضرت زهرا (س)
روش و آداب ختم یا لطیف
روش و آداب ختم یا ذوالجلال و الاکرام + متن و صوت
بهترین زمان برای پرواز به شیراز؛ راهنمای سفر
میثاق نامه حضرت زهرا (س) و امتحان قبل از خلفت
بررسی دکوراسیون اتاقهای هتل پارسیان استقلال
بصیرت و تبیین به روایت حضرت زهرا (س)
پارچه بافت چیست و چه ویژگی هایی دارد؟
چشم انداز جذاب پایتخت از هتل ارم تهران
پیـدایش خط اوسـتایی
محل ولادت امام علی علیه السلام کجاست؟
نحوه خواندن نماز والدین
داستان انار خواستن حضرت زهرا(س) از امام علی(ع)
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
چهار زن برگزیده عالم
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
یاد مادر از زبان فرزندان حضرت زهرا (سلام الله علیها)
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
ماندهای تا برود عشق به اوج ملکوت
ماندهای تا بکشی بار مصیبتها را تا که آتش زنی از داغ، دل دریا را ماندهای تا برود عشق به اوج ملکوت تا نگیرد نگه آینه را زنگ سکوت
لحظهی باران
دیگر غروب ، قصه به پایان رسیده بود آرامش نخست به طوفان رسیده بود «خون می گذشت از سر ایوان کربلا»
لب تشنگان خیمه خورشید
شوری به اشک میدهد آوای یاحسین(ع) امشب شب دعا، شب پرواز تا حسین(ع) امشب که میهمان گل و نور میکند لب تشنگان خیمه خورشید را حسین(ع)
لای لای مادری در باد
و پیچید و گذشت از آسمانها اختری در باد رها شد هق هق گهواره بی اصغری در باد و در بغض غریب شانههای آسمان میریخت صدای لای لای دلنشین مادری در باد
گنجشکهای هراسان
مردم! دلم را ندیدید دیروز این دور و برها؟گم کردهام قلب خود را انگار ای همسفرها دیروز دیدم که قلبم این دور و بر میخرامید امروز اما ندیدم او را این دور و برها
گلوی معطر در باد
ستاره میشود و میوزد سری در باد چنانکه، پیکر در خون شناوری در باد نوای رودکی و سوز چنگ میآید به مویههای غم انگیز دیگری در باد
گلوگاه
باز در آوار تن نخلها شمر به آغوش گلو رفته بود! کوفه به تنهایی خود میگریست نیزه به خورشید فرورفته بود
گلهای سرخ
کاش میگشتم فدای دست تو تا نمیدیدم عزای دست تو خیمههای ظهر عاشورا ، هنوز تکیه دارد بر عصای دست تو
گلستان پیمبر
میتپد در نبض خورشید اضطراب میخروشد العطش از نای آب باد میتازد خروشان رعدگون میبرد صحرا به صحرا بوی خون
گل خورشید
سبز شد سری بر نی، رو به روی چشمانش جان گرفته شعری تر، در گلوی چشمانش شیههای کشید و تاخت، روی شانههای دشت ذوالجناح خونین از، جستجوی چشمانش