اگر از نظر تاریخی بخواهیم بررسی کنیم، کسی‌که جریان کربلا را به راه انداخت، شخصیتی است به نام «حر بن یزید ریاحی»؛‌ وقتی عمر بن سعد ملعون در روز عاشورا دستور حمله را داد، حر به عمر رو کرد و گفت: تو واقعا...

آقایی به نام «برقعی» بود که هر دفعه به منزل حاج‌آقا جعفر مجتهدی می‌رفت و نیم ساعتی روضه می‌خواند؛‌یک دفعه بعد از اینکه روضه تمام شد،‌ فورا آماده شد برای رفتن؛ آقای مجتهدی به ایشان فرمود، بشین آقاجان، بعد...

استاد بندانی نیشابوری نقل می‌کند: چند وقت پیش زندان لنگرود قم دو جلسه برای زندانیان منبر رفتم، بعد از چند ماه یک نفر به بنده مراجعه کرد و گفت: من دزدم ... . روزی که شما منبر داشتید با یکی از دوستان...

در کامل الزیارات نقل شده که امام حسین(علیه‌السلام) تمام گریه‌کنندگانش را می بیند، همان لحظه، حتی اگر یه نفر توی خیابون بگوید: السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ... و حضرت نیز به او دعا می‌کند و از خداوند...

حال که ای هم‌سفر! بی‌تو سفر می‌کنم/ زادِ ره خویش را، خون جگر می‌کنم تیره کنم صبح را، شعله زنم شام را/ زآن ‌که شب خویش را، بی‌تو سحر می‌کنم بی‌کفن و چاک‌چاک، پیکر تو نقش خاک / چاک به دل می‌زنم، خاک به...

جوونااا ! یه کم اذیتتون کنم؟ ... راستی ! شما چرا اربعین نرفتید کربلا؟! جاتون خالی بود... خیلی قشنگ بود ... دلتون بسوزه ... می دونید ما اربعین کجا رفتیم ... ؟

عطیه عوفی می گوید: صدای کاروانی آمد و به سرعت پشت تل خاکی پنهان شدیم، نکنداز بقایای لشکر عمر سعد آمده‌اند ... دیدیم کاروانی قریب به پانصد نفر با سربازان و کاروان اسراء و بَشیر بن جَذلَم به کربلا رسیدند...

پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) به گناهکاری فرموده بود: از جلوی چشمم دور شو و از شهر بیرون برو؛ از مدینه بیرون رفت ولی بعد از مدتی دلش برای شهر مدینه تنگ شد و دوباره برگشت به مدینه، دنبال راه حلی برای...

عبدالله جعفر می گوید: شب عروسی دیدم که حضرت زینب (سلام‌الله علیها) روی سجاده نشسته و اشک می ریزد؛ از ایشان سوال کردم که چه اتفاقی افتاده که ناراحت شدید؟ حضرت زینب خطاب به همسرش می گوید: عبدالله! از دیشب...

انسان اهل معنا و معرفتی می‌گوید: بعد از 50 سال که راه کربلا باز شده بود و من هم دنبال کارهای تشرف به کربلا بودم، یکی از سادات به منزل ما آمد و از اوضاع نابسامان اقتصادی که برایش پیش آمده بود برایم تعریف...