0
شب قدر

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند
شب قدر

ببند چشم، که اهل بکا شدن خوب است

از این دو دیده به غیر از گنه نشد حاصل ببند چشم، که اهل بکا شدن خوب است ببین که قافله ی عمر می رود از پیش مرو به خواب که دور از خطا شدن خوب است
شب قدر

مگشا دست نیازت به عطاى دگران

این تویى، بنده آلوده و شرمنده من این منم، خالق بخشنده ستّار بیا مگشا دست نیازت به عطاى دگران دل به من بسته و بگسسته ز اغیار بیا
شب قدر

شب ها که گرم اشک و مناجات می شویم

شب ها که گرم اشک و مناجات می شویم قدری شبیه مادر سادات می شویم از نور فاطمه به سحر فیض می بریم تا معتکف به کنج خرابات می شویم
شب قدر

شده به یک سحری صاف کن دل خود را

شده به یک سحری صاف کن دل خود را به آیه های خدا با صفا شدن خوب است به دل حقیقت محبوب را تو پیدا کن ز عشق های مجازی رها شدن خوب است
شب قدر

بیا که عبد مطیع خدا شدن خوب است

بیا که عبد مطیع خدا شدن خوب است شبی به خاطر او سر به را شدن خوب است تمام حرف همین است که گنه نکنیم ز آن چه نفس بخواهد جدا شدن خوب است
شب قدر

غرق گنه ناامید مشو ز درگاه ما

غرق گنه ناامید مشو ز درگاه ما که عفو کردن بود در همه دم کار ما توبه شکستى بیا هرآنچه هستى بیا امیدوارى بجوى ز نام غفّار ما
شب قدر

درى بگشا ز رحمت یا الهى

درى بگشا ز رحمت یا الهى به روى بى پناه عذرخواهى نوازش کن تو بارى خسته اى را عنایت کن تو دل بشکسته اى را
شب قدر

به لطف و رحمت و عفو و کرامتت نازم

هزار مرتبه کردم فرار و دیدم باز تو از کرم به من آغوش خویش کردی باز به لطف و رحمت و عفو و کرامتت نازم که می‌کشی تو ز عبد فراری خود ناز
شب قدر

گر چه ما غرق گناهیم ولی از سر لطف

گر چه ما غرق گناهیم ولی از سر لطف می کنی باز مدارا همه را می بخشی به علی، احمد و زهرا، به حسین و به حسن تو، به این حُرمت اَسما همه را می بخشی