مسیر جاری :
عمرتون صد شب یلدا
دلتون قدر یه دنیا
توی این شبهای سرما
یادتون همیشه...
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن...
روزگارت بر مراد ، روزهایت شاد شاد ، آسمانت بی غبار ، سهم چشمانت بهار ،...
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
سرای احمد امشب رشک طور است
زمین و آسمان غرق سرور است
نهد پا در جهان...
همه درد و غمم، تو دوای منی
همه درد و غمم، تو دوای منی
تو صفای صفا، تو منای منی
تو گل زیبای منی مهدی (عج)
تو مه شبهای منی مهدی (عج)
یا ابا صالح مددی مولا
بلای عشق تو را من بلا نمی دانم
بلای عشق تو را من بلا نمی دانم
گدای کوی تو را من گدا نمی بینم
به هر کتاب توان یافتن نشان از تو
کسی به نام تو ناآشنا نمی بینم
ای وصل تو شکیبم ای چشم تو طبیبم
ای وصل تو شکیبم ای چشم تو طبیبم
بازآ که درد هجران بی تو دوا ندارد
فریاد بی صدایم در سینه حبس گشته
از بسکه ناله کردم آهم صدا ندارد
خوش آن لحظه ی شیرین که در کعبه درآیی
خوش آن لحظه ی شیرین که در کعبه درآیی
چو پیغمبر اکرم کنار حجر آیی
شود دیده ی حجاج همه محو تماشا
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا
سحر نوید دهد صبح نور نزدیک است
سحر نوید دهد صبح نور نزدیک است
زمان غم به سر آمد سرور نزدیک است
شفق زده است ز مشرق فروغ صبح امید
دهید مژده که روز ظهور نزدیک است
به پای گل نرگس بریزید گل یاس
به پای گل نرگس بریزید گل یاس
بخوانید حضورش همه روضه ی عباس
بگویید بگویید ز بی دستی سقا
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا
سینه ای سوخته از آتش هجران دارم
سینه ای سوخته از آتش هجران دارم
سال ها از غم تو سر به گریبان دارم
یا که جانم بستان یا به وصالت برسان
بیش از اینها نه دگر طاقت هجران دارم
تا کی به فراغ تو کنم گریه شب و روز
تا کی به فراغ تو کنم گریه شب و روز
این دیده گریان که دگر آب ندارد
ای روشنی ظلمت و تاریکی قبرم
این خانه به جز نور تو مهتاب ندارد
دل خود زده ام گره بر در تو
دل خود زده ام گره بر در تو
چه شود که رسم بر محضر تو
من نا قابل به تو دل بستم
نکشی دامان خود از دستم
یا ابا صالح مددی مولا
غم مخور کز بهر اصلاح بشر مهدی بیاید
گر به جز یک روز از عمر جهان باقی نماند
اندر آن یک روز با فتح و ظفر مهدی بیاید
اهل عالم را اگر افکنده عصیان در تباهی
غم مخور کز بهر اصلاح بشر مهدی بیاید