0
مسیر جاری :
مهدوی

قرار رفته ز جان‌های بی قرار بیاید

امید خفته به دل‌های بی شکیب بخیزد قرار رفته ز جان‌های بی قرار بیاید خوشا ظهور تو مهدی که از شمیم کلامت نهال وعده ی پیغمبران به بار بیاید
مهدوی

بیا که از قدمت سبزی بهار بیاید

بیا که از قدمت سبزی بهار بیاید بیا که روشنی روز و روزگار بیاید خزانِ ظلم به تاراج باغ دست گشوده بیا بیا که به همراه تو بهار بیاید
مهدوی

هستم گدای کوی تو، چشمم بود بر سوی تو

هستم گدای کوی تو، چشمم بود بر سوی تو شاید ببینم روی تو، یابن الحسن یا بن الحسن گیرم سراغت را کجا، در مروه ای یا در صفا در سامرا یا کربلا، یابن الحسن یا بن الحسن
مهدوی

حیات بی تو به معنای مرگ تدریجی است

به صبح روز ظهور تو می خورم سوگند که صبح بی تو زهر شام تار سخت تر است حیات بی تو به معنای مرگ تدریجی است بهشت اگر تو نباشی ز نار سخت تر است
مهدوی

ز صبح حشر شب انتظار سخت تر است

فراق روی تو از احتضار سخت تر است ز صبح حشر شب انتظار سخت تر است ندیدن گل روی تو ای بهشت امید تحملش به دو چشمم ز خار سخت تر است
مهدوی

کسی که دل به تو داد اعتنا به جانش نیست

کسی که دل به تو داد اعتنا به جانش نیست نه اعتناش به جان کار با جهانش نیست به دین زنده ما مرده بایدش گفتن کسی که صحبت عشق تو بر زبانش نیست
مهدوی

هرچه کردم تا ببینم روی ماهت را نشد

هرچه کردم تا ببینم روی ماهت را نشد دیدن آن چهره ی زیبا نصیب ما نشد حاجتم این بود زیر خیمه ات نجوا کنم رسم عشق و عشق بازی، بازهم اجرا نشد
مهدوی

جان و دل را بوی وصل آن دل و جان کی رسد؟

جان و دل را بوی وصل آن دل و جان کی رسد؟ وین شب تنهای تاریکی به پایان کی رسد؟ ای صبا، باز آمدن دورست یوسف را ز مصر باز گو تا بوی پیراهن به کنعان کی رسد؟
مهدوی

ز پشت ابر ای مه، سر بر آور

ز پشت ابر ای مه، سر بر آور دگر دوران ظلمت را سر آور خط بطلان بکش بر هر مرامی جهان را تحت یک فرمان در آور
مهدوی

وصالت کی شود ما را میسّر؟

وصالت کی شود ما را میسّر؟ که تا گردد دل و دیده منوّر خوش آن روزی که برخیزد ز کعبه طنین نغمه ی الله اکبر