0
مهدوی

در آرزوی خلوت روحانیِ توام

در آرزوی خلوت روحانیِ توام فیضی از آستان تو بر من عطا شود از درگه مقدست ای نور هل اتی لطف خدا روا به منِ بی نوا شود
مهدوی

می آیی و جهان پر از اعجاز  می شود

زیباست آن ترانه که با  واژه ی وجود هم نغمه با صدای قدوم شما شود می آیی و جهان پر از اعجاز  می شود هر ذره ای ز خاک رهت کیمیا شود
مهدوی

روشن ز نور روی تو ملک جهان

روشن ز نور روی تو ملک جهان ولی عاجز از آنکه حق وجودت ادا شود شعرم شبیه آیه ی مُنزل شود اگر در کوی وصف تو بنشیند گدا شود
مهدوی

ای غایب از نظر به نظر کی عیان شوی

دل از کمند فتنه شیطان رها شود یک دم اگر به حُسن رخت مبتلا شود ای غایب از نظر به نظر کی عیان شوی بر دیدگان غبار رهت طوطیا شود
مهدوی

خرمم از سوز او سینه شود چاک چاک

خرمم از سوز او سینه شود چاک چاک  سوزم اگر روز و شب از غم هجرش رواست  دیده به ره مانده ام زو خبر خوش بیاد  دل نگرانم چرا نامد و ره آشناست
مهدوی

محبت تو به دل پروریدم

محبت تو به دل پروریدم و گفتم  که این شکوفه زمانی به بار می آید  فقط به شوق وصال تو هست مولا جان  دلم که با غم هجران کنار می آید
مهدوی

و عاقبت به سر این انتظار می آید

و عاقبت به سر این انتظار می آید  ز گرد راه یقیناً سوار می آید  تو گو ز غیر بپرداز خانه دل را  که خانه لایق اگر شد نگار می آید
مهدوی

دگر بس است جدایی خدا کند که بیایی

دل مدینه شکسته حرم به راه نشسته  تو مروه ای تو صفایی خدا کند که بیایی  قسم به عصمت زهرا بیا ز غیبت کبری  دگر بس است جدایی خدا کند که بیایی
مهدوی

تو رمز آب بقایی خدا کند که بیایی

تو مشعری عرفاتی تو زمزمی تو فراتی  تو رمز آب بقایی خدا کند که بیایی  به سینه ها تو سروری به دیده ها همه نوری  به دردها تو دوایی خدا کند که بیایی
مهدوی

الا که هستی مایی خدا کند که بیایی

دمی که بی تو برآید خدا کند که نباشد  الا که هستی مایی خدا کند که بیایی  تو احترام حریمی تو افتخار حطیمی  تو یادگار منایی خدا کند که بیایی