0
حافظ

از صدف یاد دار نکتهٔ حلم

از صدف یاد دار نکتهٔ حلم هر که برد سرت گهر بخشش
حافظ

سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت

سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام
حافظ

در این ظلمت سرا تا کی به بوی دوست بنشینم

در این ظلمت سرا تا کی به بوی دوست بنشینم گهی انگشت بر دندان گهی سر بر سر زانو
حافظ

در بزرگی کی روا باشد که تشریفات را

در بزرگی کی روا باشد که تشریفات را از فرشته بازگیری آنگهی بخشی به دیو
حافظ

به گوش جان رهی منهی ای ندا در داد

به گوش جان رهی منهی ای ندا در داد ز حضرت احدی لا اله الا الله
حافظ

که ای عزیز کسی را که خواریست نصیب

که ای عزیز کسی را که خواریست نصیب حقیقت آنکه نیابد به زور منصب و جاه
حافظ

به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد

به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه
حافظ

گدا اگر گهر پاک داشتی در اصل

گدا اگر گهر پاک داشتی در اصل بر آب نقطهٔ شرمش مدار بایستی
حافظ

وگر سرای جهان را سر خرابی نیست

وگر سرای جهان را سر خرابی نیست اساس او به از این استوار بایستی