0
حافظ

صحبت حور نخواهم که بود عین قصور

صحبت حور نخواهم که بود عین قصور با خیال تو اگر با دگری پردازم
حافظ

ماجرای دل خون گشته نگویم با کس

ماجرای دل خون گشته نگویم با کس زان که جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم
حافظ

یا رب از ابر هدایت برسان بارانی

یا رب از ابر هدایت برسان بارانی پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم
حافظ

در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز

در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم
حافظ

خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم

خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم دل از پی نظر آید به سوی روزن چشم
حافظ

بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو

بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو ز گنج خانه دل می کشم به روزن چشم
حافظ

به بوی مژده وصل تو تا سحر شب دوش

به بوی مژده وصل تو تا سحر شب دوش به راه باد نهادم چراغ روشن چشم
حافظ

هست امیدم که علیرغم عدو روز جزا

هست امیدم که علیرغم عدو روز جزا فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم
حافظ

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم
حافظ

خرقه پوشی من از غایت دین داری نیست

خرقه پوشی من از غایت دین داری نیست پرده ای بر سر صد عیب نهان می پوشم