0
مسیر جاری :
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 171

الهی شاد بدانم که اول من نبودم تو بودی، آتش یافتنی با نور شناختن تو آمیختی، از باغ وصال نسیم قرب تو انگیختی، باران وحدانیت بر گرد بشریت تو ریختی به آتش دوستی آب و گل سوختی تا دیدهٔ عارف به دیدار خود آموختی.<br...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 170

الهی نصیب این بیچاره از این کار همه درد است، مبارک باد که مرا این درد فرد است حاق که هر کس بدین درد ننازد جوانمرد است. هر درد که زین دلم قدم بر گیرد دردی دگرش بجای در بر گیرد زان با...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 169

الهی چه خوش روزی که خورشید جلالا تو به ما نظر میکند، چه خوش وقتی که مشتار از مشاهدهٔ جمال تو ما را خبری دهد، جان خود را طعمهٔ باز سازیم که در فضای طلب تو پروازی کند و دل خود نثاردوستی کنیم که بر سر کوی...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 168

الهی نامت نور دیدهٔ آشنایان، یادت آیین منزل مشتاقان، یافتنت چراغ دل مُریدان انست جان دوستان.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 167

الهی تا مهر تو پیدا گشت همه مهر با جفا گشت و تا نیکی تو پیدا گشت همه جفا ها وفا گشت.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 166

الهی این دل من کان حسرت است و تن من مایهٔ درد و غم خدایا نیارم گفت که اینهمه چرا بهره من، خداوندا ما نه ارزانی بودیم تا ما را بر گزیدی و نه نا ارزانی بودیم که به غلط بر گزیدی، بلکه به خود ارزانی کردی تا...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 165

الهی گاه میگویی فرود آی، گاه میگویی بگُریز، گاه فرمایی بیا، گاه گویی بپرهیز، خدای این نشان قربت است، یا محضرستاخیز ؟ هرگز بشارت ندیدم تهدید آمیز، ای مهربان بُردبار، ای لطیف نیک بار، آمد بدرگاه، خواهی به...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 164

الهی تا یگانگی بشناختم، در آرزوی بگداختم، کی باشد که گویم پیمانه بینداختم و از علایق وا پرداختم و بود خویش جمله در باختم کی باشد کین قفس بپروازم در باغ الهی آشیان سازم
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 163

الهی تا آموختن را آموختم، آموخته را جمله بسوختم، اندوخته را بر انداختم و انداخته را بیندوختم نیست را بفروختم تا هست را بیفروختم.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 162

الهی از کَرَم تو همین چشم داریم و از لطف تو همین گوش داریم بیامُرز ما را که بس آلوده ایم به کردار خویش بس درمانده ایم به وقت خویش بس مغروریم به پندار خویش بس محبوسیم در سرای خویش باز خوان ما را بکَرم خویش...