0
مسیر جاری :
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 242

الهی بود من بر من تاوان است، تو یک بار بود بر من تابان مصیبت من بر من گران است، تو آب خود بر من باران.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 241

الهی دوستدار از زبان خاموش است ولی حالش همه زبان است، و اگر جان در سر دوستی کرد شاید، که دوست را بجای جان است، غرق شده آب نه بیند که گرفتار آن است به روز چراغ نیفروزند که روز خود چراغ جهان است. خداوندا...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 240

الهی در دل دوستانت نور عنایت پیداست و جانها در آرزوی وصالت حیران و شیداست چون تو مولا کراست ؟ چون تو دوست کجاست ؟ هر چه دادی نشان است و آیین فرداست، آنچه یافتیم پیغام...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 239

الهی بقدر تو نادانم، سزای تو را ناتوانم، به بیچارگی خود سر گردانم و روزبروز در زیانم، چون منی چون بود ؟ چنانم و از نگریستن در تاریکی بفغانم که خود هستمان را بر هیچ دانم و چشم بر روزی دارم که تو مانی و...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 238

الهی این تن کان حسرت است و دل من مایهٔ درد و محنت، می نیارم گفت کاین هره چرا بهرهٔ من، نه دست رسد مرا بر کان چاره من.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 237

الهی هر کس بر چیزی است و من ندانم بر چه ام، بیمم آنست که کی دانسته شود که من کیم ؟
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 236

الهی این سُوز امروز ما درد آمیز است، نه طاقت بسر بردن و نه جای گُریز است، این چه تیغ است که جنین تیز است، نه جای آرام و نه روی پرهیز است.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 235

الهی کدام زبان به ستایش تو رسد ؟ کدام خرد صفت تو را بر تابد، کدام شکر با نیکویی تو برابر آید، کدا م بنده به گُذاران عبادت تو رسد. خدایا از ما هر که را بینی معیوب بینی، هر کردار بینی همه با تقصیر بینی،...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 234

الهی دانی که من به خود به این ورزم و نه بکفایت خود شمع هدایت افروزم از من چه آید ؟ و از کردار من چه گشاید طاعت من به توفیق تو خدمت بهدایت تو، توبهٔ من برعایت تو، شکر من بانعام تو، ذکر من بالهام تو همه...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 233

الهی به نشانت بینندگانیم به نامت زندگانیم، بفضلت شادانیم به مهرت نازانیم از جام مهر تو مست ماییم، به صید عشق تو در دام ماییم. زنجیر معنبر تو دام دل ماست عنبر ز نسیم او غلام دل ماست در...