0
مهدوی

ای مرد مستجابِ قنوت دعا بیا

بالا گرفته ایم برایت دو دست را ای مرد مستجابِ قنوت دعا بیا فهمیده ایم با همه دنیا غریبه ایم دیگر بجان مادرت ای آشنا بیا
مهدوی

از فکر گناه پاک بودن عشق است

از فکر گناه پاک بودن عشق است از هجر تو سینه چاک بودن عشق است آن لحظه که راه می روی آقا جان زیر قدم تو خاک بودن عشق است
مهدوی

ماندم چگونه با تو گردم روی در رو

ماندم چگونه با تو گردم روی در رو از بس که آزردم تو را، آقای خوبم امشب دعا کن که نگردد این دل ما یک لحظه از یادت جدا، آقای خوبم یک شب بیا همراه مادر از مدینه ما را ببر...
مهدوی

من برگ نجاتم سند نوکری توست

من برگ نجاتم سند نوکری توست ای کاش که بر این سند امضا بگذاری برگرد که با آمدنت یوسف زهرا مرهم به دل زینب کبرا بگذاری
مهدوی

از هجر تو دهم جان یا منتظر بمانم

از هجر تو دهم جان یا منتظر بمانم مولا تو خود مدد کن ماندم سر دو راهی خاک رهم که شاید پا بر سرم گذاری یا آنکه زیر ا را گاهی کنی نگاهی
مهدوی

آن دیده ندارم که شود لایق دیدار

آن دیده ندارم که شود لایق دیدار  از دیده ی گریان گله دارم، گله دارم ازاینکه کسی منتظر آمدنش نیست بر درگه یزدان  گله دارم، گله دارم
مهدوی

بخوان دعای فرج را که حل مشکل‌هاست

بخوان دعای فرج را که حل مشکل‌هاست اگر که چشم و دل تو خدا نگر گردد بخوان دعای فرج را،ولی بدون عمل گمان مکن که دعای تو کارگر گردد
مهدوی

در آن زمان که پی یک قرار میگردم

در آن زمان که پی یک قرار میگردم تویی که سنگ صبور و شکیب میگردی نبود باورم اصلا که تکسوار هستی نبود باورم اصلا غریب میگردی
مهدوی

در ازدحام غریبی حبیب میگردی

در ازدحام غریبی حبیب میگردی شبیه مرهم زخم و طبیب میگردی صدات میزنم و میرسی به فریادم تجلّی همه ی "یا مجیب" میگردی
مهدوی

چشم زمان و اهل زمین مانده منتظر

چشم زمان و اهل زمین مانده منتظر تا صبح عید وصل ببیند کرامتی حالا شما به خاطر در و دیوار بیا یعنی ز میخ و دل بده شرح قساوتی