مسیر جاری :
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،...
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
بسیجی یعنی دل باایمان، مغز متفکّر – دارای آمادگی برای همه میدانهایی که...
از سه چيز بايد حذر كرد، ديوار شكسته، سگ درنده، زن سليطه ! «ضرب المثل ايراني»
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان...
عزیز مصر ولایت! ولی عصر! کجایی؟
مدینه، مکه، نجف، کاظمین، کربوبلایی
عزیز مصر ولایت! ولی عصر! کجایی؟
صفا و مروه و حجر و حطیم و کعبه و زمزم
تمام، دیده به ره دوختند تا تو بیایی
مدتی در پی تو رند و نظر باز شدیم
مدتی در پی تو رند و نظر باز شدیم
همه را غیر تو دیدیم و ندیدیم تو را
فکر کردیم که مشکل سر دلبستگی است
از همه جز تو بریدیم و ندیدیم تو را
لا اقل کاش دم خیمه ی تو جان بدهیم<br...
گاهی اندازه ی یک پرده فقط فاصله بود
گاهی اندازه ی یک پرده فقط فاصله بود
پرده را نیز کشیدیم و ندیدیم تو را
سعی کردیم تو را خواب ببینیم شبی
سحر از خواب پریدیم و ندیدیم تو را
مگر ایام کهن سالی ما جلوه کنی!
مگر ایام کهن سالی ما جلوه کنی!
در جوانی که دویدیم و ندیدیم تو را
چه قدَر نذر ِتو کردیم و خبر از تو نشد
چه قدر شمع خریدیم و ندیدیم تو را
از تو یک عمر شنیدیم و ندیدیم تو را
از تو یک عمر شنیدیم و ندیدیم تو را
به وصالت نـرسیدیم و ندیدیم تو را
روزی ما فقرا شربت وصل تو نبـود
زهر هجر تو چشیدیم و ندیدیم تو را
تو غصه خوردی ما که غمخواری نکردیم
تو غصه خوردی ما که غمخواری نکردیم
تو ناله کردی هیچ دلداری نکردیم
یک شب اسیر رنج بی خوابی نبودیم
از دوری تو گریه و زاری نکردیم
هر شیعه دعا کند بیایی مهدی
هر شیعه دعا کند بیایی مهدی
صد شور به پا کند بیایی مهدی
دیگر به دل سوخته ام صبری نیست
این جمعه خدا کند بیایی مهدی
از شوق دیدن توست گر بی تو زنده ماندم
از شوق دیدن توست گر بی تو زنده ماندم
ورنه بریده ام دل از عمر در تباهی
با اشک چون بلورت تا جمعه ظهورت
امن یجیب خوانم هر صبح و شامگاهی
یک جمعه موانع از سر راه رود
یک جمعه موانع از سر راه رود
یک جمعه دگر از لبمان آه رود
گلبانگ فرج وقت ظهور مهدی
از کعبه بلند است و سحرگاه رود
بیا که ظلم و عداوت ز حد شده بیرون
بیا که ظلم و عداوت ز حد شده بیرون
بیا که کار عدویت جفا و آزار است
بیا که جوشن خود را به تن کنی ای دوست
که بهر دفع تظلم زمان پیکار است