0
مهدوی

عزیز مصر ولایت! ولی عصر! کجایی؟

مدینه، مکه، نجف، کاظمین، کرب‌و‌بلایی عزیز مصر ولایت! ولی عصر! کجایی؟ صفا و مروه و حجر و حطیم و کعبه و زمزم تمام، دیده به ره دوختند تا تو بیایی
مهدوی

مدتی در پی تو رند و نظر باز شدیم

مدتی در پی تو رند و نظر باز شدیم همه را غیر تو دیدیم و ندیدیم تو را فکر کردیم که مشکل سر دلبستگی است از همه جز تو بریدیم و ندیدیم تو را لا اقل کاش دم خیمه ی تو جان بدهیم<br...
مهدوی

گاهی اندازه ی یک پرده فقط فاصله بود

گاهی اندازه ی یک پرده فقط فاصله بود پرده را نیز کشیدیم و ندیدیم تو را سعی کردیم تو را خواب ببینیم شبی سحر از خواب پریدیم و ندیدیم تو را
مهدوی

مگر ایام کهن سالی ما جلوه کنی!

مگر ایام کهن سالی ما جلوه کنی! در جوانی که دویدیم و ندیدیم تو را چه قدَر نذر ِتو کردیم و خبر از تو نشد چه قدر شمع خریدیم و ندیدیم تو را
مهدوی

از تو یک عمر شنیدیم و ندیدیم تو را

از تو یک عمر شنیدیم و ندیدیم تو را به وصالت نـرسیدیم و ندیدیم تو را روزی ما فقرا شربت وصل تو نبـود زهر هجر تو چشیدیم و ندیدیم تو را
مهدوی

تو غصه خوردی ما که غمخواری نکردیم

تو غصه خوردی ما که غمخواری نکردیم تو ناله کردی هیچ دلداری نکردیم یک شب اسیر رنج بی خوابی نبودیم از دوری تو گریه و زاری نکردیم
مهدوی

هر شیعه دعا کند بیایی مهدی

هر شیعه دعا کند بیایی مهدی صد شور به پا کند بیایی مهدی دیگر به دل سوخته ام صبری نیست این جمعه خدا کند بیایی مهدی
مهدوی

از شوق دیدن توست گر بی تو زنده ماندم

از شوق دیدن توست گر بی تو زنده ماندم ورنه بریده ام دل از عمر در تباهی با اشک چون بلورت تا جمعه ظهورت امن یجیب خوانم هر صبح و شامگاهی
مهدوی

یک جمعه موانع از سر راه رود

یک جمعه موانع از سر راه رود یک جمعه دگر از لبمان آه رود گلبانگ فرج وقت ظهور مهدی از کعبه بلند است و سحرگاه رود
مهدوی

بیا که ظلم و عداوت ز حد شده بیرون

بیا که ظلم و عداوت ز حد شده بیرون  بیا که کار عدویت جفا و آزار است بیا که جوشن خود را به تن کنی ای دوست که بهر دفع تظلم زمان پیکار است