0
مهدوی

سر به پیش افکند مهر و مه به انوار حضورت

سر به پیش افکند مهر و مه به انوار حضورت   که تو ای آیت حق معنی والشمسی و الضحایی فاش شد جمله حقایق ز گل روی منیرت  که تو مصباح هدی  مظهر انوار خدایی
مهدوی

عشق سوزان من و مهر فروزان جمالت

عشق سوزان من و مهر فروزان جمالت که گلستان ولا را تو چه پر نور و ضیایی ز لب لعل تو احیا شده صد خضر و مسیحا که تو هم کوثر و هم زمزم و هم آب بقایی
مهدوی

خرم آن لحظه نقاب از رخ زیبا بگشایی

خرم آن لحظه نقاب از رخ زیبا بگشایی  همچنان مهر درخشان ببرم جلوه نمایی خوش و فرخنده زمانی که ببینم رخ ماهت  ز دل غمزده ی عاشق خود عقده گشایی
مهدوی

شفا دهنده به زخم دل شکسته تویی

دل شکسته ی من هستی من زار است تمام هستی من بر سر گذر مانده شفا دهنده به زخم دل شکسته تویی بیا که ناله ی زهرا به پشت در مانده
مهدوی

بیا که رنگ خزان دارد آرزوهامان

بیا که رنگ خزان دارد آرزوهامان بیا که باغ امید تو بی ثمر مانده جواب طعنه زنان را دهم به این جمله که یار و صاحب من در ره سفر مانده
مهدوی

بیا که شب ز فراق تو بی سحر مانده

بیا که شب ز فراق تو بی سحر مانده بیا که داغ فراق تو بر جگر مانده بیا که دیده عالم دگر ندارد تاب ز فرط گریه برای تو بی گوهر مانده
مهدوی

برگرد ای مسافر تنهای جاده ها

برگرد ای مسافر تنهای جاده ها زیرا به دست توست تمام اراده ها برگرد از سفر که ببینی به چشم خویش تلخی روزگار همه خانواده ها
مهدوی

کم یاد کردن از شهدا بیشتر شده

هر سال که گذشته ز دوران جبهه ها کم یاد کردن از شهدا بیشتر شده هم کاسه ای که نیست کند گریه پا به پات تنهایی ات به صبح و مسا بیشتر شده
مهدوی

یک عمر بی خیال، نفس بی تو می کشیم

یک عمر بی خیال، نفس بی تو می کشیم لطف تو هم ز قبل به ما بیشتر شده! کمتر سراغ توبه ز تقصیر می رویم در زندگی که جرم و خطا بیشتر شده
مهدوی

افسوس خط فاصله ها بیشتر شده

افسوس خط فاصله ها بیشتر شده ای وای گریه های شما بیشتر شده اصلاً وفا به بیعت با تو نکرده ایم گرچه ز جانب تو وفا بیشتر شده