مسیر جاری :
پیرمرد خوب شهر ما
پیرمرد انگار نه انگار که جنگی بود و شهر زیر بمباران هواپیماهای دشمن بود. خیلیها خرمشهر را تخلیه کرده بودند. توی کوچه فقط او مانده بود که مثل همیشه هر روز صبح میآمد جلوی در و روی سکّوی سنگی کنار در خانهاش...
پادشاه مریض
آوردهاند پادشاهی بود که از بس پیتزا و هلههوله و سوسیس و کالباس و اینجور چیزهای بد خورده بود، ناگهان مریض شد.