0
مسیر جاری :
آیه نیاز امام خمینی

آیه نیاز

در نگاهت آیه ‏های خیس محبّت به گل می‏نشست و «شهادت« بهانه کوچکی بود، تا پرواز را معنی کنی
آینه باران امام خمینی

آینه باران

درچشمۀ چشمان تو، طوفان شده ای دوست صد آینه در چشم تو مهمان شده ای دوست امشب شب میلاد گل عشق و بهاراست کز فرط خوشی آینه باران شده ای دوست
آفتاب امام خمینی

آفتاب

روی دوش موجها آرام می رفت آفتاب از فرار قله اسلام می رفت آفتاب خون به جای اشک از چشم شفق فواره زد گرچه با دنیایی از اکرام می رفت آفتاب
آغوش شقایق امام خمینی

آغوش شقایق

بلبل روح از قفس تن پرید غنچه گریبان خودش را درید تا گل رخسار تو از باغ رفت رنگ بهار از رخ گلشن پرید
آسمان آبی امام خمینی

آسمان آبی

در فصل غربت از دل خود یاد می کنم باور مکن که دلهره ایجاد می کنم شیرین ترین صنوبر این باغ سبز را فردا فدای تیشۀ فرهاد می کنم
آری خدا تو را به سوی خویش خوانده بود امام خمینی

آری خدا تو را به سوی خویش خوانده بود

ای پیشوای آینه‌‏های زمین، امام! آیینه شکسته ما را ببین، امام ! بعد از تو با حریم شهیدان چه می‏کنند؟ بعد از تو چیست طالع این سرزمین، امام؟
آخرین بهار امام خمینی

آخرین بهار

این چندمین بهار، ولی بی تو می‏گذشت این اوج انتظار ولی بی تو می‏گذشت صبحی که بی‏حضور تو از راه می‏رسید عیدی پر از غبار ولی بی تو می‏گذشت
آخرین بدرقه امام خمینی

آخرین بدرقه

ای سرآغاز شب پوچ پریشانی من آخرین بدرقه ات در تب حیرانی من تو گرمای نگاهت من و سرمای صدا کی به خورشید رسد ذهن زمستانی من
ای مهربان امام خمینی

ای مهربان

فریاد موهومی رسید از آسمان امشب خشم است و آتش گسترای کهکشان امشب از وحشت این لحظه های گنگ و بی احساس چشمم نمی خوابد بیا با من بمان امشب
ای که در بالا بلندی شهره‌ای امام خمینی

ای که در بالا بلندی شهره‌ای

ای زمین فریادهامان بی صداست ریشۀ غم هایمان بی انتهاست ما زنسل درد و داغ و غربتیم حیرتی دیرینه با ما آشناست