مسیر جاری :
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی<br />
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف<br />
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان
اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان<br />
گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی
کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ
کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ<br />
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی
خدا زان خرقه بیزار است صد بار
خدا زان خرقه بیزار است صد بار<br />
که صد بت باشدش در آستینی
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی<br />
ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی
ادب و شرم تو را خسرو مه رویان کرد
ادب و شرم تو را خسرو مه رویان کرد<br />
آفرین بر تو که شایسته صد چندینی
عجب از لطف تو ای گل که نشستی با خار
عجب از لطف تو ای گل که نشستی با خار<br />
ظاهرا مصلحت وقت در آن می بینی
باد صبحی به هوایت ز گلستان برخاست
باد صبحی به هوایت ز گلستان برخاست<br />
که تو خوشتر ز گل و تازه تر از نسرینی
نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهاد
نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهاد<br />
بهتر آن است که با مردم بد ننشینی