مسیر جاری :
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور<br />
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن<br />
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن<br />
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت (نگشت)
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت (نگشت)<br />
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم<br />
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب<br />
جمله می داند خدای حال گردان غم مخور
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر<br />
هر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر
هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز<br />
ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز
روندگان طریقت ره بلا سپرند
روندگان طریقت ره بلا سپرند<br />
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز
غم حبیب نهان به ز گفت و گوی رقیب
غم حبیب نهان به ز گفت و گوی رقیب<br />
که نیست سینه ارباب کینه محرم راز