خدا رحمت کنه مرحوم آیت الله آقای حق شناس رو می‌گفتش که یکی از خوبان تهران شب دیر رفت خونه‌ش ساعت یک و دو نصف شب رفت خونه به خانواده‌ش هم خبر نداده بود که من دیر میام حالا اون موقع هم موبایل...

خدا رحمت کنه مرحوم آیت الله آقای حق شناس رو می‌گفتش که یکی از خوبان تهران شب دیر رفت خونه‌ش ساعت یک و دو نصف شب رفت خونه به خانواده‌ش هم خبر نداده بود که من دیر میام حالا اون موقع هم موبایل...

سیدمحمدباقر شفتی درایام تحصیل خود در نجف و اصفهان به قدری فقیر بود که ازشدت گرسنگی و ضعف، غش می کرد، ولی فقر خود را کتمان می نمود و به کسی نمی گفت. روزی وجه مختصری به او رسید، چون مدتی بود گوشت نخورده...

کودک براساس آنچه که دیده و شنیده، چه درست و چه غلط می‌آموزد و عمل می‌کند و از این دید نقش خانواده در کودک فوق العاده است.

بعضیا [شبهه میکنن و] میگن: مگه هیئت دارالشفاء نیست؟ مگه حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) دارالشفاء نیست؟ خب اونجا شفا هست دیگه چه نیازی هست به [رعایت پروتکل‌های بهداشتی]؟! یعنی اونجا دیگه کسی نمی‌گیره مریض...

یه آقایی می‌گفتش که: دهه‌ی اول محرم بود رسیدم به شب عاشورا میگه وقتی [برا سخنرانی] رفتم حسینیه دیدم همه‌ی مردم بیرون وایسادن گفتم برا چی بیرون وایسادید؟ گفتند: فلانی اومده تو حسینیه و عربده...

حکمت | خدایا شکرت برای نگاه پر مِهرت! / استاد عالی

خدا رحمت کنه مرحوم آقا رضا رو ایشون می‌گفتش که: قبل از انقلاب که بی‌حجابی تو تهران رواج داشت و بی‌بندوباری گفت با اینکه من جوون بودم خیلی راحت [از حرام و نامحرم] چشم می‌پوشوندم خیلی مشکلی...

میگن تو اون مدرسه‌ی علمیه‌ای تو اصفهان که مرحوم آخوند کاشی تو همون مدرسه حجره داشته تو اون مدرسه، شبی، یه طلبه‌ای بلند شده بود نیمه شب برا تهجد و نماز شب [به اذن‌الله] ذکر عالَم رو به گوشش...

میگن تو اون مدرسه‌ی علمیه‌ای تو اصفهان که مرحوم آخوند کاشی تو همون مدرسه حجره داشته تو اون مدرسه، شبی، یه طلبه‌ای بلند شده بود نیمه شب برا تهجد و نماز شب [به اذن‌الله] ذکر عالَم رو به گوشش...