0
مسیر جاری :
وقتی دل دوستان به جنگ آزارند سعدی

وقتی دل دوستان به جنگ آزارند

وقتی دل دوستان به جنگ آزارند<br /> چندانکه نه جای آشتی بگذارند
چه کندمالک مختار که فرمان ندهد سعدی

چه کندمالک مختار که فرمان ندهد

چه کندمالک مختار که فرمان ندهد<br /> چه کند بنده که سر بر خط فرمان ننهد
توان نان خورد اگر دندان نباشد سعدی

توان نان خورد اگر دندان نباشد

توان نان خورد اگر دندان نباشد<br /> مصیبت آن بود که نان نباشد
بیچاره که در میان دریا افتاد سعدی

بیچاره که در میان دریا افتاد

بیچاره که در میان دریا افتاد<br /> مسکین چه کند که دست و پایی نزند
گمان مبر که جهان اعتماد را شاید سعدی

گمان مبر که جهان اعتماد را شاید

گمان مبر که جهان اعتماد را شاید<br /> که بی‌عدم نبود هر چه در وجود آید
از مایهٔ بیسود نیاساید مرد سعدی

از مایهٔ بیسود نیاساید مرد

از مایهٔ بیسود نیاساید مرد<br /> مار از دم خویش چند بتواند خورد
این بار نه بانگ چنگ و نای و دهلست سعدی

این بار نه بانگ چنگ و نای و دهلست

این بار نه بانگ چنگ و نای و دهلست<br /> کاین بار شکار شیر و جنگ مغلست
اگر بواب و سرهنگان هم از درگه برانندت سعدی

اگر بواب و سرهنگان هم از درگه برانندت

اگر بواب و سرهنگان هم از درگه برانندت<br /> ازان بهتر که در پهلوی مجهولی نشانندت
خواهی که به طبعت همه کس دارد دوست سعدی

خواهی که به طبعت همه کس دارد دوست

خواهی که به طبعت همه کس دارد دوست<br /> با هر که در اوفتی چنان باش که اوست
گر راه نمایی همه عالم راهست سعدی

گر راه نمایی همه عالم راهست

گر راه نمایی همه عالم راهست<br /> ور دست نگیری هه عالم چاهست