مسیر جاری :
سيد شهيدان اهل قلم
در دوران اوج گيري انحطاط اخلاقي بشر قرن بيستم زيستن، اما در تو در توي حجاب هاي ظلماني آن عصر، خود را گم نکردن، بلکه اميد بستن به نزديکي تحقق وعده ي الهي و فرا رسيدن زمان پايان دوره ي تمدني که پايه هاي...
نا گفته های مهدي نصيري پيرامون شهيد سيد مرتضي آوينی
بعد از شهادت سيد مرتضي آويني، در بعضي از گفتوگوهايي كه افراد خاصي انجام ميدادند، از جرياني صحبت ميكردند كه با شهيد آويني در زمان حياتش سر ستيز داشتند اما بعد از شهادتش خود را دوست و همفكر ايشان مينامند،...
در جست و جوي پاسخ
هميشه سوال هست، مشتي جوان مي آيند و حريصانه مي نشينند پاي حرف آدم هايي که هر يک تکه خاطره اي از سيد مرتضي آويني به ياد دارند.
هميشه پاسخ هست؛ بايد رفت سراغ انديشه هاي يک فرد تا به خوبي شناختش. از ميان...
مقتل عشق
- مگر آنجا كجا بود؟ مگر آنجا چه داشت ؟ چه گنجي در زير خروارها خاك مدفون بود؟ و چه عظمتي داشت ؟ چه چيز تو را بدانجا رهنمون گشت؟ چرا چون ديگران نماندي و نياسودي ؟ مگر نمي دانستي دكان دو نبش داشته باشي و...
يادگاري آقا سيد
آن روز در مراسم نماز جمعه دانشگاه، حوالي چهار راه لشگر داخل دانشگاه، آمد ميان جمع بر و بچه ها بسيجي لشگر 27 حضرت رسول (ص) و چه بگو بخندها كه با ما نداشت ! قبيل از ين كه خداحافظي كنيم يكي از بچه ها به مناسبتي...
از ميان برخيز...
حقير متولد 1326 در شهر ري و داراي فوق ليسانس معماري از دانشكده هنرهاي زيبا، دانشگاه تهران هستم. اما كاري را كه اكنون انجام مي دهم نبايد باتحصيلاتم مربوط دانست. حقير هر چه آموخته ام از خارج دانشگاه است....
نامه به برادرش در امريكا
:مادر به تو گفت (در پشت تلفن) که من کار پیدا کردهام. این چنین نیست؛ من زندگی یافتهام . عشق خمینی بزرگ و عظمت فرهنگی آن چه میگوید، مرا آن چنان شیفتهی خود ساخته است که نمیتوانم جز به حکمتی که در حال...
مرتضي و عجايب روزگار ما!
1- از عجايب روزگار ما اين است كه ابراهيم نبوي مطلب مينويسد و با ايما و اشاره ادعا ميكند كه «هيچكس بهتر و بيشتر از من، آويني را نميشناسد، آويني مخالف رهبر بود و اگر زنده ميماند امروز به زندان ميافتاد!»...
در جست و جوي سينمايي ديگر
سيدمرتضي آويني در 21 شهريور ماه 1326 در شهر ري متولد شده است. در دوران کودکي و نوجواني تجربياتي در سرودن شعر و کشيدن نقاشي داشته. او که به دليل شغل پدرش ( مهندس معدن) اغلب در سفر بوده، تحصيلات مقدماتي...
گم شده در عرفات
شهيد آويني به جشن عروسي که مي رفت وقتي شيريني يا شکلات به ايشان تعارف مي کردند برمي داشت. شيريني و شکلات را نمي خورد و حتي به ميزبان مي گفت: مي توانم يک دانه ديگر بردارم؟ و آن شخص با کمال ميل مي گفت: برداريد....