0
مسیر جاری :
مهدیا جانم به لب آمد بیا مهدوی

مهدیا جانم به لب آمد بیا

مهدیا جانم به لب آمد بیا<br /> روز روشن رفت و شب آمد بیا<br /> از فراقت ای شها جان می کنم<br /> بر سر و سینه خود می زنم<br />
کن نوازش نوکر دل خسته را مهدوی

کن نوازش نوکر دل خسته را

با همه جرم و خطای بی شمار<br /> منتی ای مهربان بر من گذار<br /> کن نوازش نوکر دل خسته را<br /> نوکر دل خسته پر بسته را
یوسف قرآن عزیز فاطمه مهدوی

یوسف قرآن عزیز فاطمه

یوسف قرآن عزیز فاطمه<br /> در دلم افتاده شور و واهمه<br /> بیم آن دارم که ای والامقام<br /> عمر من با دوریت گردد تمام<br />
در پس این پرده تنهایی چرا مهدوی

در پس این پرده تنهایی چرا

در پس این پرده تنهایی چرا<br /> همتی فرما به سوی ما بیا<br /> گرچه هستی مالک هر دو جهان<br /> خوانده است یزدان تو را صاحب زمان<br />
بیا که شیعه ندارد قرار دوری را مهدوی

بیا که شیعه ندارد قرار دوری را

بیا که شیعه ندارد قرار دوری را<br /> به ذات پاک خداوند فراق دشوار است<br /> جهان در انتظار قدومت نشسته ای مولا<br /> بیا که موسم وصل است و وقت دیدار است<br />
شود آیا که این مخلوق عالم مهدوی

شود آیا که این مخلوق عالم

شود آیا که این مخلوق عالم<br /> به این زودی همه آیند به سویت<br /> شود آقا به این زودی ببینم<br /> فنا و ذلت جمله عدویت<br />
به جان تو قسم کل جهان را مهدوی

به جان تو قسم کل جهان را

به جان تو قسم کل جهان را<br /> عوض کی می کنم بر تار مویت<br /> اگر عطری بود اندر گل یاس<br /> بود یک ذره از آن عطر و بویت<br />
اگر چه دورم ای مولا ز کویت مهدوی

اگر چه دورم ای مولا ز کویت

اگر چه دورم ای مولا ز کویت<br /> ولی دارم همیشه گفتگویت<br /> خدا داند که من ای جان جانان<br /> بگردم مو به کو در جستجویت
فراق روی او بیچاره ام کرد مهدوی

فراق روی او بیچاره ام کرد

فراق روی او بیچاره ام کرد<br /> گواه حرفم این موی سپیدم<br /> برای لحظه ای دیگر رویش<br /> دو صد پیراهن طاقت دریدم<br />
رخ زیبای مهدی را ندیدم مهدوی

رخ زیبای مهدی را ندیدم

من آواره مدتها دویدم<br /> رخ زیبای مهدی را ندیدم<br /> برای دیدن آن روی زیبا<br /> چه مشکل ها من حیران کشیدم