0
مسیر جاری :
دوباره سُفره ی اشک است و فیضِ ماهِ خودم عارفانه

دوباره سُفره ی اشک است و فیضِ ماهِ خودم

دوباره سُفره ی اشک است و فیضِ ماهِ خودم<br /> دوباره نیمه شبی و بساطِ آهِ خودم<br /> به محضرِ تو رسیدم که اعتراف کنم<br /> نشان به کَس ندهم نامه ی سیاهِ خودم
جان مشتاقان به دردت شادمان عارفانه

جان مشتاقان به دردت شادمان

جان مشتاقان به دردت شادمان<br /> بندگان خاصت، آزاد جهان<span dir="LTR">...</span><br /> ای زبان‌ها در ثنایت مانده لال<br /> در هوایت مرغ وَهم افکنده بال<span dir="LTR">...</span><br />
هرگز دلم از یاد تو غافل نشود عارفانه

هرگز دلم از یاد تو غافل نشود

هرگز دلم از یاد تو غافل نشود<br /> گر جان بشود، مهر تو از دل نشود<br /> افتاده ز روی تو در آیینۀ دل<br /> عکسی که به هیچ وجه زایل نشود<br />
نیست بی فضل تو جان را قوّتی عارفانه

نیست بی فضل تو جان را قوّتی

نیست بی فضل تو جان را قوّتی<br /> یا غیاثَ ‌المستغیثین، رحمتی<br /> خانۀ دل را به لطف آباد کن<br /> جانم از بند جهان آزاد کن<br />
مرغ روحم را به وصلت راه ده عارفانه

مرغ روحم را به وصلت راه ده

مرغ روحم را به وصلت راه ده<br /> دیده بینا، دل آگاه ده<br /> جانم از خلق جهان بیگانه کن<br /> یاد خود را با دلم هم‌خانه کن<span dir="LTR">...</span><br />
ای غم عشق تو با جان سازگار عارفانه

ای غم عشق تو با جان سازگار

ای غم عشق تو با جان سازگار<br /> از کرم‌های تو دل امّیدوار<br /> ای خداوند جهان‌دار کریم<br /> لایزال لم یزل، حَیِّ قدیم<span dir="LTR">...</span><br />
ای آن که برآرنده حاجات تویی عارفانه

ای آن که برآرنده حاجات تویی

ای آن که برآرنده حاجات تویی<br /> هم کافل ‌و کافی ‌مهمات تویی<br /> سرّ دل خویش را چه گویم با تو<br /> چون عالم سِرّ وَ الْخَفیّات ‌تویی<br />
ای آنکه گشاینده هر بند تویی عارفانه

ای آنکه گشاینده هر بند تویی

ای آنکه گشاینده هر بند تویی<br /> بیرون ز عبارت چه و چند تویی<br /> این دولت من بس که منم بندۀ تو<br /> این عزت من بس که خداوند تویی<br />
راه تو به هر روش که پویند خوش است عارفانه

راه تو به هر روش که پویند خوش است

راه تو به هر روش که پویند خوش است<br /> وصل تو به هر جهت که جویند خوش است<br /> روی تو به هر دیده که ببینند نکوست<br /> نام تو به هر زبان که گویند خوش است<br />
ای در تو عیان‌ها و نهان‌ها همه هیچ عارفانه

ای در تو عیان‌ها و نهان‌ها همه هیچ

ای در تو عیان‌ها و نهان‌ها همه هیچ<br /> پندار یقین‌ها و گمان‌ها همه هیچ<br /> از ذات تو مطلقاً نشان نتوان داد<br /> کآن ‌جا که تویی بُوَد نشان‌ها همه هیچ<br />