0
مسیر جاری :
گر در ازای عشق، غم عالمم دهی عارفانه

گر در ازای عشق، غم عالمم دهی

گر در ازای عشق، غم عالمم دهی<br /> با عالمی معاوضه این غم نمی‌کنم<br /> جز راه پاک دوست یقیناً نمی‌روم<br /> جز انتخاب عشق مسلم نمی‌کنم
با بار گناه آمده‌ام بر در تو عارفانه

با بار گناه آمده‌ام بر در تو

با بار گناه آمده‌ام بر در تو<br /> با روی سیاه آمده ام محضر تو<br /> در دست من نامه‌سیه چیزی نیست<br /> جز دامن پر ز مهر پیغمبر تو
به درگاهت آمد گدایی گرفتار عارفانه

به درگاهت آمد گدایی گرفتار

به درگاهت آمد گدایی گرفتار<br /> بریده ز یار و گرفتار اغیار<br /> زمین خورده بارش، زمین خورده هربار<br /> تو امشب دوا کن شده سخت بیمار...
جز آرزوی وصل تو یک‌ دم نمی‌کنم عارفانه

جز آرزوی وصل تو یک‌ دم نمی‌کنم

جز آرزوی وصل تو یک‌ دم نمی‌کنم<br /> یک‌دم ز سینه مهر تو را کم نمی‌کنم<br /> ای آن‌ که سربلند مرا آفریده‌ای<br /> جز پیش آستان تو سَر، خَم نمی‌کنم
به امید نگاه تو خدای آسمانی ها عارفانه

به امید نگاه تو خدای آسمانی ها

به امید نگاه تو خدای آسمانی ها<br /> منم تنهاترین تنها گدای آسمانی ها<br /> گناه از توبه میترسد من از پایان تنهایی<br /> ولی آموختم توبه به پای آسمانی ها
این عمرگران را به چه دادیم همی عارفانه

این عمرگران را به چه دادیم همی

این عمرگران را به چه دادیم همی<br /> پرونده حساب در زمان باید کرد<br /> یک روز پشیمان ز عملهای غلط<br /> هم شکوه ز عقل نیمه جان باید کرد
الهی آمدم سویت دگر بار عارفانه

الهی آمدم سویت دگر بار

الهی آمدم سویت دگر بار<br /> به آهی سینه سوز و چشم خونبار<br /> نموده توبه و توبه شکستم<br /> نه یکبار و دو باره بلکه صد بار
چقدر دور شدم از تو! دورتر مَپَسَند عارفانه

چقدر دور شدم از تو! دورتر مَپَسَند

چقدر دور شدم از تو! دورتر مَپَسَند<br /> که آنکه دور شد از تو فقط گناه کند<br /> قَسَم به عِزّتِ تو خورده است این شِیطان<br /> که گوشه گوشه ی قَلبِ مَرا سیاه کند
رسیده است گدایَت که آه آه کند عارفانه

رسیده است گدایَت که آه آه کند

رسیده است گدایَت که آه آه کند<br /> مَگر که چَشمِ کریمَت به او نِگاه کند<br /> اگر کُمَک نکُنی، این گِدا چِکار کُند؟<br /> کُجا رَوَد سَحر و گریه گاه گاه کند
دریاب من، این خستۀ بی‌حاصل را عارفانه

دریاب من، این خستۀ بی‌حاصل را

دریاب من، این خستۀ بی‌حاصل را<br /> این از بد و خوب خویشتن غافل را<br /> باز آمده‌ام پیش تو تشریح کنم<br /> این مشت گره‌کردۀ خون را، دل را