0
مسیر جاری :
مهمانی شعر

مهمانی

جمع هستند این‌جا شمع، گل، پروانه کفتری که دارد شوق سقاخانه
انتظار شعر

انتظار

دوباره شب شکفته می‌شود و روز خسته می‌رود دوباره خانه‌ام پر از سکوت می‌شود شکوفه می‌زند شبم همان شب همیشگی
سبز اما سرخ شعر

سبز اما سرخ

آمدم پا برهنه‌تر شاید، حس کنم باز جمکرانت را حس کنم می‌روم به کرب و بلا، حس کنم دست مهربانت را
سکوت شعر

سکوت

گاه حسِ تازه توی واژه نیست گوش کن: سکوت هم شنیدنی‌ست! سکوت: مثل عکس دسته جمعیِ درخت‌های باغ!
عکس شعر

عکس

آخر قصه چی می‌شه؟ کی میره و کی می‌مونه؟ یه برگ خسته تا کجا اسیر باد و بارونه؟
نیایش شعر

نیایش

ای خدا! دوباره من فرشته‌ات شوم یک فرشته‌ی مقدس و عزیز توی قلب من مشتی آفتاب رحمتت بریز
آن بهار شعر

آن بهار

عید بود و سبزه ­ها مخملی قشنگ و ناز در نگاه سبزشان یک سبد پیام و راز
تشکر شعر

تشکر

خدا داده به خورشید تنی نورانی و نرم سر انگشتانش از دور زمین را می‌کند گرم
سخن چلچله‌ها می‌سوزد شعر

سخن چلچله‌ها می‌سوزد

کمر گرد زمین می‌شکند مهدی‌جان آسمان سایه‌ی خود می‌فکند مهدی‌جان گر نیایی سخن چلچله‌ها می‌سوزد دامن سبز چمن رخت عزا می‌دوزد
شاعر بهار شعر

شاعر بهار

شاعر بهار خاله سبزه است یک مداد سبز دارد او به دست هر ترانه‌اش ساده و لطیف وزن و قافیه با کمی ردیف