جستارى در چگونگى نزول قرآن
الف . نزول دفعى و تدریجى
نزول تدریجى از 27 رجب آغاز شده و تا آخرین روزهاى حیات پیامبر (ص) ادامه داشته است و نزول دفعى در شب قدر، در ماه رمضان پس از مبعث بوده است .
ب . نزول تدریجى
پس از تعریفى اجمالى از دو دیدگاه به طرح پرسشى مىپردازیم که گستره آن از فضاى تخصصى قرآن پژوهان گذشته و تا افواه مردمان کوچه و بازار بسط یافته است . این پرسش که از دیر باز مطرح بوده، نزول قرآن در شب قدر را که آیاتى متعدد بر آن دلالت دارد، با نزول آیاتى چند در ابتداى بعثت پیامبر (ص) که به قول صحیح 27 رجب است، در تهافت مىدیده است . (5) هر یک از دو نظریه یاد شده، تلاش کردهاند تا پاسخى قانع کننده و تمام براى این پرسش ارائه کنند که بررسى پاسخ آنها، جداى از بررسى پایه استوارى هر یک از دو نظریه نیست .
نظریه نزول دفعى و تدریجى
«ال» در کلمه «القرءان» (9) براى استغراق است; یعنى همه قرآن در ماه مبارک رمضان و در شب مبارکى که آن شب، شب قدر مىباشد نازل شده است . اگر گفته شود: «ال» براى عهد و منظور از «القرءان» بخشى از آن است، خواهیم گفت: کدامین سوره یا آیه با چنین توصیفى در شب قدر نازل شده و چنین تاکیدى به همراه داشته است؟ بنابراین، قرآن در شب قدر به صورت دفعى و در طول مدت رسالت، به صورت تدریجى نازل شده است . روایاتى از شیعه و سنى، بر این مطلب تصریح دارد; از جمله: «نزل القرآن جملة واحدة فى شهر رمضان الى
البیت المعمور، ثم انزل من البیت المعمور فى طول عشرین سنه . . . ; قرآن به صورت یکپارچه در ماه رمضان به بیت المعمور نازل شده، آنگاه از بیت المعمور در مدت بیستسال به تدریج نازل گشت» . (10)
در روایات اهل سنتبه جاى «بیت المعمور» ، «بیت العزه» (در آسمان دنیا) آمده است; (11) همچنین در روایات شیعى، بیست و بیست و سه سال هر دو آمده است . (12)
نقد و بررسى: بر این نظریه اشکالاتى وارد شده است; از جمله: نزول دفعى قرآن به آسمان چهارم یا اول و قرار گرفتن آن در بیت المعمور و یا بیت العزه، چه حکمت و مصلحتى دارد؟ اینچنین نزولى، چه سودى براى پیامبر (ص) و یا مردم دارد که با عظمت از و «هدى للناس و بینات من الهدى والفرقان» (14) ؟ آیا آمدن آن به آسمان چهارم یا اول، کسب فضیلت مىکند؟ چه توفیق و چه هدایتى براى مردم به ارمغان مىآورد؟ آیا پیامبر (ص) از قرآنى که به آسمان چهارم یا اول نازل شده، خبر داشته است؟ از الفاظ و معانى یا تنها از مفاهیم کلى و حقیقت آن؟ اگر از الفاظ و معانى خبر داشته، هشدارها و توبیخهایى که خدا در قرآن به پیامبر (ص) روا داشته و در مدت بیست و سه سال نازل شده، چگونه توجیه مىشود؟ اگر تنها از حقایق آن آگاهى یافته، آیا حقایق قرآن را مىتوان «قرآن» (و خواندنى) نامید؟
از این پرسشها، با توجه به محدودیت دانش انسان، نمىتوان نتیجهاى در خور توجه گرفت و چه بسا برخى از این پرسشها را نیز بتوان پاسخ گفت، ولى شاید به جهت گریز از این گونه پرسشها بوده که بزرگانى چون فیض کاشانى و علامه طباطبائى (رحمة الله علیه) به تاویل بیت المعمور، روى آوردهاند، با این فرق که مرحوم فیض روایات را تاویل برده و مرحوم علامه با کمک آیات قرآن دیدگاه خویش را تعقیب کرده است .
روایات از آنجا که به بیت المعمور یا بیت العزه، تصریح دارد; چندان تاویلپذیر نیست، جز روایت مفضل که شاید بتوان در اینباره از آن بهره جست . در این روایت مىخوانیم: «قال الصادق (ع) یا مفضل: ان القرءان نزل فى ثلاث و عشرین سنة و الله یقول: «شهر رمضان الذى انزل فیه القرءان» و قال «انآ انزلناه فى لیلة مبارکة انا کنا منذرین × فیها یفرق کل امر حکیم × امرا من عندنآ انا کنا مرسلین» و قال: «لولا نزل علیه القرءان جملة واحدة کذ لک لنثبتبه فؤادک» قال المفضل: یا مولاى، فهذا تنزیله الذى ذکره الله فى کتابه و کیف ظهر الوحى فى ثلاث و عشرین سنة؟ قال: نعم; یا مفضل! اعطاه الله القرءان فى شهر رمضان وکان لا یبلغه الافى وقت استحقاق الخطاب و لا یؤدیه الا فى وقت امر و نهى فهبط جبرئیل (ع) بالوحى فبلغ ما یؤمر به و قوله: «لا تحرک به لسانک لتعجل به» فقال المفضل اشهد انکم من علم الله علمتم و بقدرته قدرتم و بحکمه نطقتم و بامره تعملون» (15)
ولى برداشت از آیات را اگر بتوان با دلایل محکم استوار ساخت، پذیرفتنى است . علامه طباطبائى در توجیه برداشتخویش مىفرماید: «قرآن داراى دو وجود است; یک وجود ظاهرى در قالب الفاظ و عبارات و یک وجود باطنى که حقیقتى دیگر است و در پس پرده وجود ظاهرى خود پنهان و از دیده و فهم و درک معمولى دور است . خداى متعال مىفرماید: «کتااب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر; (16) این کتابى است که آیاتش استحکام یافته، سپس تشریع شده و از نزد خداوند حکیم و آگاه [نازل گردیده] است» . ; نیز مىفرماید: «ولقد جئناهم بکتاب فصلناه على علم; (17) ما کتابى براى آنها آوردیم که [اسرار و رموز] آنرا با آگاهى شرح دادیم .» در نتیجه قرآن با وجود باطنى خود که داراى حقیقت واحدى است [بسیط است] و از هر گونه تفصیل و تجزیه، اعم از جزء، فصل، آیه، سوره و . . . دور و مبراست، یکجا، در شب قدر بر قلب پیامبر اکرم (ص) نازل شده; سپس به تدریجبا لباس الفاظ وجود ظاهرى و تفصیلى خود، در طول مدت رسالت پیامبر (ص) فرود آمده است . (18)
نقد فرمایش علامه: استاد معرفت در این باره مىنویسد: «اینگونه تاویلات از یک نوع لطافت و ظرافتبرخوردار است که در صورت وجود مقتضى و داشتن سند اثباتى، مىتواند کاملا مناسب باشد . از طرف دیگر، ظاهر آیات قرآن به همین قرآنى که در دست مردم است، اشاره دارد و از قرآنى دیگر و حقیقتى دیگر که از چشم همگان پنهان باشد، سخن نمىگوید . خداوند براى ابراز عظمت این ماه [رمضان] و این شب [لیلة القدر] مساله نزول قرآن را در آن مطرح مىسازد و باید این مطلب قابل فهم و درک شنوندگان باشد و از قرآنى سخن بگوید که مورد شناسایى مردم [مورد خطاب] بوده باشد; به علاوه، خبر دادن از نزول قرآن [قرآن باطنى] از جایگاه بلندتر به جایگاه پایینتر که هر دو از دسترس مردم و حتى پیامبر اکرم (ص) به دور است، چه فایدهاى مىتواند داشته باشد تا با این ابهت و عظمت از آن یاد کند . . .» (19) ; البته این که نزول قرآن به بیت المعمور یا قلب پیامبر (ص) براى آن حضرت و یا مردم، به واسطه یا بدون واسطه، بدون فایده باشد، به حکم آیه «و مآ اوتیتم من العلم الا قلیلا» (20) مخدوش است، هر چند به فایده آن پى برده نشود .
مشکل دیگر در پذیرش این نظریه، این است که: حقیقت قرآن که بسیط واحد است و جزء و فصل ندارد، آیا عین قرآن استیا اجمالى از آن؟ اگر گفته شود عین قرآن است; یعنى دو چهره است; چهرهاى بسیط که حقیقت آن است و چهرهاى مرکب و ظاهرى که قرآن تنزیلى است، و این خود دلیلى روشن و قاطع مىطلبد و اگر حقیقت آن اجمالى باشد; یعنى به نوعى منعکس کننده اجزا و تفصیلها باشد، در نامیدن آن به «قرآن» (خواندنى) و «کتاب» جاى تامل است، به ویژه که اشتغال و اشتقاق معانى این دو، چنین استعمالى را بر نمىتابد، مگر به قرینه و استعمال مجازى که در مقام، قرینهاى بر آن موجود نیست .
نکته دیگر این که شب قدر با توجه به معناى قدر و تقدیر، شب تفصیل و تفکیک حقایق است، نه بساطت و احکام و وحدت و این دو با کلام علامه جمع نمىشود .
استاد جوادى آملى، پس از طرح مساله، مىفرماید: «این تحقیق ایشان اگر چه با بعضى از شواهد قرآنى و روایى، قابل تطبیق است، لیکن باید عنایت نمود که نزول قرآن کریم در شب قدر نمىتواند به صورت بسیط محض باشد; زیرا به فرموده خود قرآن، شب قدر شبى است که هر امر حکیم و یکپارچهاى تفریق و تفصیل مىیابد: «فیها یفرق کل امر حکیم» (21) ، (22) سپس در مقام رفع تعارض مىفرماید: «. . . گرچه قرآن نازل شده در شب قدر، امرى بسیط و یکپارچه است، ولى در عین بساطت و اجمالى که دارد، واجد نوعى تفصیل نیز هست که هماهنگ با تقدیرى بودن شب قدر است .» (23) ایشان «اجمال در عین کشف تفصیلى» را چنین توضیح مىدهد: «. . . اجمال در این بحث در مقابل ترکیب و تفصیل و به معناى بساطت است [نه به معناى خلاصهگیرى و ابهام، یا علم اجمالى علم اصول که همراه با جهل است] ; براى مثال مىتوان از ملکه اجتهادى و علمى فقیه یا حکیم نام برد . «ملکه اجتهاد» امرى بسیط و مجمل و بىترکیب و تفصیل است، ولى مسائل تفصیلى فقه، همگى از آن استخراج و استنباط مىشود و آن امر مجمل که در قلب فقیه و حکیم وجود دارد، در عین حال که مجمل و بسیط است، شامل و واحد احکام تفصیلى فقه است، حکیم نیز در مراحل «عقل مستفاد» (24) ملکه مجملى دارد که در عین اجمالش، همه مسائل جهانبینى فلسفى را در بر دارد .
در شب قدر، همه معارف قرآن به طور مجمل و بسیط، نظیر ملکه اجتهادى در فقه و نظیر اقتدار حکیم بر جهان در جهانبینى فلسفى، نازل گردید .» (25)
ملاحظه: پذیرفتن این پاسخ پس از بررسى سه مساله است: الف . «اجمال در عین کشف تفصیلى» که در فلسفه مطرح است; ب . تطبیق قول علامه بر چنین اجمالى و یا فرض مستقل آن; ج . تطبیق حقیقت قرآن بر این قول، با توجه به ناشناخته و نایافتنى بودن آن و بررسى تاویلهاى انجام شده .
نزول تدریجى
الف - آیه «شهر رمضان الذى انزل فیه القرءان . . .» و آیات مشابه از گذشته حکایت مىکنند و شامل خود نمىشود; پس از چیز دیگرى جز خود خبرى مىدهند و آن شروع نزول تدریجى است . توضیح این که این آیات خود جزو قرآنند و اگر از نزول تمام قرآن در شب قدر خبر مىدادند، از خود نیز خبر دادهاند; پس لازمه آن این است که این آیات نیز در شب قدر نازل شده باشند و بایستى بدین صورت گفته مىشد; «الذى ینزل» یا «انا ننزله» تا حکایت از زمان حال باشد . (26)
نقد و بررسى: در این استدلال خدشهاى نیست، مگر آن که نزول دفعى قرآن را نزول حقیقت آن (بدون لفظ) بدانیم; چنان که مرحوم فیض و علامه گفتهاند .
ب - «و قال الذین کفروا لولا نزل علیه القرءان جملة و حدة کذ لک لنثبتبه فؤادک و رتلناه ترتیلا; (27) و کافران گفتند: چرا قرآن یک جا بر او نازل نمىشود؟ ! این به خاطر آن است که قلب تو را به وسیله آن محکم داریم و [از اینرو] آن را به تدریجبر تو خواندیم» . از تصریح به اعتراض کافران، استفاده مىشود که قرآن نزول دفعى نداشته است و الا شایستهتر بود که اولا: به نزول دفعى اشاره شده و بیان گردد که - مثلا - دو نزولى بودن قرآن به جهت عظمت و برترى قرآن بر کتب آسمانى گذشته است، و یا غیر آن از اسباب دو نزولى بودن قرآن و ثانیا: اگر چنین تصریحى مصلحت نبوده، حداقل اشارهاى به اعتراض کفار نشود و صرفا حکمت نزول تدریجى بیان گردد .
نقد و بررسى:
اضافه مىکنیم که حکایتسخن کافران و سکوت از نزول دفعى، خود مىتواند قرینهاى بر وجود آن باشد، در غیر این صورت حکایت گفته آنان لغو خواهد بود; در واقع خداى متعال به اسلوب حکیم آنها را از پرستش خویش به مطلبى مهم توجه مىدهد و آن فلسفه نزول تدریجى است، به ویژه که احتمالا فلسفه ذهنى آنها براى نزول دفعى کتب آسمانى، آنان را به طرح چنین پرسشى واداشته است .
فراتر از آن، این نکته روانى و منطقى است که اساسا پاسخ دادن به آنها که در مقام جدل و انکار بودند، صحیح به نظر نمىرسد; چرا که نزول دفعى قرآن در دسترس مردم نبوده و کسى را براى کشف حقیقتبدان راه نیست; بنابراین; نتیجه به انکار و استهزاء مىرسد و بر خورد منطقى و روانشناسانه قرآن، راه را بر چنین امرى بسته است .
ج . معاصران نزول، از واژه «قرآن» قرآن کامل را نمىفهمیدند; زیرا تا آن زمان تنها بخشى از قرآن نازل شده بود; بنابراین، خداى متعال نیز مطابق فهم مردم، قرآن را در بخشهایى از آن استعمال کرده است . این استدلال را مىتوان بدین صورت تکمیل کرد که اگر برداشت مخاطبان قرآن، همه آن بود، دیگر طرح این پرسش که چرا قرآن یکباره نازل شده، جایى نداشت . (29)
نقد و بررسى: از این استدلال چنین پاسخ دادهاند: «اگر چه واژه قرآن، در شمارى از آیات، به بخشى از کتاب گفته شده است، لیکن این مطلب که خداى متعال این واژه را همیشه به معناى بخشى از کتاب به کار برده باشد، و معاصران نزول قرآن نیز همین معنا را از قرآن بفهمند، نادرستبه نظر مىرسد; زیرا شمارى از آیات حاکى از آن است که هم معاصران نزول و هم خود قرآن، این واژه را به معناى قرآن کامل به کار بردهاند: «و قال الذین کفروا لولا نزل علیه القرءان جملة واحدة» (30) ; «و قالوا لولا نزل هذا القرءان على رجل من القریتین عظیم; (31) و گفتند: چرا قرآن بر مردى بزرگ از این دو شهر [مکه و طائف] نازل شده است» ; چنان که دیده مىشود، واژه قرآن را در آیه اول، نمىتوان به معناى چند آیه یا یک سوره گرفت; زیرا اعتراض کافران این بود که چرا (تمام قرآن) یکباره بر پیامبر نازل نشده است؟ بنابراین، «قرآن» در آیه مزبور به معناى قرآن کامل به کار رفته است .
در آیه دوم نیز مقصود از «قرآن» چند آیه یا سوره نیست; زیرا پرسش مشرکان این است که چرا قرآن - کتاب آسمانى اسلام - بر یکى از بزرگان مکه یا طائف نازل نشده است؟
از دو آیه یاد شده روشن شد که معاصران نزول، واژه قرآن را به معناى قرآن کامل به کار بردهاند; اما مواردى که واژه «قرآن» در کلام خود خداى سبحان به معناى قرآن کامل به کار رفته است، بسیار است که براى نمونه، به ذکر چند آیه بسنده مىکنیم: «و ما کان هذا القرءان ان یفترى من دون الله; (32) و چنان نیست که این قرآن از جانب غیر خدا به دروغ ساخته شده باشد» ; «ان هذا القرءان یهدى للتى هى اقوم; (33) این قرآن به راهى که استوارترین راهها است، هدایت مىکند .» ; «انآ انزلناه قرءانا عربیا لعلکم تعقلون; (34) ما آن را قرآنى عربى نازل کردیم، باشد که بیندیشید» . چنان که دیده مىشود، در آیات مزبور، نظر به تمام کتاب است نه بخشى از آن و در آیه «شهر رمضان الذى انزل فیه القرءان . . .» و آیات مانند آن، اگر واژه قرآن را به معناى قرآن کامل ندانیم، احتمال مىرود که واژه قرآن به معناى کل قرآن باشد و با وجود این احتمال، جمله «انزل فیه القرءان» لزوما به معناى آغاز نزول نخواهد بود . (35)
نقد پاسخ: «قرآن» در آیات مزبور به اعتبار تکمیل شدن آن در زمانهاى آینده است و این برداشتبراساس روندى بوده که در سالهاى قبل رخ نموده است، ولى آیاتى چون: «انآ انزلناه فى لیلة القدر» و مانند آن، از جهت زمان مقید و محدود است «لیلة القدر» ، «لیلة المبارکة» ; بنابراین، استدلال ناتمام است و قیاس را مىتوان معالفارق دانست . از همین نکته مىتوان استدلال دیگر قائلان به تکنزولى را نا تمام دانست; زیرا تدریج در نزول با محدودیت قید زمان، در آیات مورد استدلال، تناسبى ندارد .
گذشته از مطالبى که تا کنون در نقد دلایل نظریه نزول تدریجى بیان شد، این نظریه با چالشهاى دیگرى نیز رو به رو است: الف) روایات متعددى که قرآن را داراى دو نزول معرفى مىکند ب) تعارض بین آیاتى که نزول قرآن را شب قدر مىداند با نزول آیاتى در روز مبعث (27 رجب) .
چالش اول را با تمسک به گفتار شیخ مفید، چنین پاسخ گفتهاند: «منشا آنچه شیخ ابوجعفر صدوق برگزیده [نظریه دو نزولى بودن قرآن] خبر واحدى است که نه موجب علم مىشود [تا آن را باور کرد] و نه موجب عمل مىگردد [تا آن را تعبدا پذیرفت] .» (36)
نقد و بررسى:
فترت وحى
نقد و بررسى: این نظریه نیز خالى از اشکال نیست; چرا که در مخفیانه بودن رسالت در سه سال اول، نمىتوان قطع وحى را در آن مدت نتیجه گرفت و هیچگونه ملازمهاى بین آن دو دیده نمىشود و در نزول شمارى از آیات و سور بر پیامبر (ص) و انتقال آنها، پس از علنى شدن رسالت نیز هیچ استبعادى به چشم نمىخورد; افزون بر این که خدا، حکمت نزول تدریجى را تثبیت و محکم شدن قلب پیامبر (ص) ذکر مىکند (38) و چه دلیلى وجود دارد که پیامبر (ص) در آن مدت به پشتیبانى و استحکام قلب نیازى نداشته است، اگر چه تحمل سختى در دوران اختفاى رسالتبراى آن حضرت سهلتر به نظر مىرسد .
اشکال دیگر این نظریه، روایاتى است که مدت نزول قرآن را به 23 ساله بیان کرده است .
اشکال دیگرى نیز مطرح شده است و آن این که آیه «فاصدع . . . .» از سوره حجرات و این سوره در ترتیب نزول، پنجاه و چهارمین سوره است; بنابراین بیش از آن باید پنجاه و سه سوره نازل شده باشد .
نقد: این اشکال تنها در صورتى صحیح است که اثبات شود آیه: «فاصدع . . .» از نظر زمانى با آیات ابتدایى این سوره نازل شده; چرا که ترتیب آیات بر حسب آیات ابتدایى بوده است; بنابراین، این اشکال از استحکام لازم بر خوردار نیست .
پایان سخن این که با توجه به ابهامهاى موجود در نظریههاى مطرح شده و غیر آنها، رسیدن به پاسخى قطعى و کاملا روشن، بسیار مشکل و دور از دسترس مىنماید، ولى نظریه دو نزولى (مشهور) از آنجا که به ظاهر آیات و روایات نزدیکتر است، ترجیح داده مىشود; البته تفصیلهاى این قول خود در درجهاى از ابهام قرار دارد و گریزى از آن نیست . شایان ذکر است که برخى از اساتید قرآنپژوهان کوشیدهاند تا اختلافات موجود در اقوال مختلف زیر مجموعه این نظریه را به نحوى تقلیل داده، بین آنها را جمع کنند . (39)
پی نوشت ها:
1) طبق روایات شیعى، بیت العمور در آسمان چهارم است که قرآن در نزول تدریجى از آنجا بر پیامبر (ص) فرود آمده است .
2) براساس روایات اهل سنت .
3) قلب پیامبر (ص)، تاویلى از بیتالعمور است که شرح آن خواهد آمد .
4) ر . ک: التمهید فى علوم القرآن، ج 1، ص 110 - 112 .
5) درباره زمان بعثت آراى گوناگونى وجود دارد و امامیه در 27 رجب بودن آن، اتفاق نظر دارد; علامه مجلسى در این خصوص مىنویسد: به راستى، هر یک از عالمان عامل را که درک کردم، بر این باور یافتم که بعثت پیامبر (ص) در بیست و هفتم رجب بوده است .» (مرات العقول، ج 16، ص 365) روایات بسیارى از شیعى و سنى نیز بر این مطلب دلالت دارد . سیوطى - دانشمند پرآوازه اهل سنت - در تفسیر مشهور خویش «الدر المنثور» (ج 3، ص 235) طى روایتى به نقل از سلمان فارسى از رسول خدا (ص) روز 27 رجب را روز بعثتخوانده، بر عبادت و روزه در شب و روز آن، توصیه کرده است . روایات دیگرى نیز از ابنعباس و انس بن مالک و دیگران نقل شده است . (ر . ک: التمهید، ج 11، ص 104 - 108; علوم قرآن، ص 64; نشریه داخلى دانشگاه علوم اسلامى رضوى، سال دوم، شماره پنجم، ص 62 - 70، مقاله على اصغر ناصحیان) همزمانى بعثت پیامبر (ص) و نزول آیاتى از قرآن نیز از مسلمات تاریخى به شمار مىرود (ر . ک: نشریه داخلى دانشگاه رضوى، ص 71 - 73) . شایان ذکر است که برخى مبعث و نزول آیاتى از قرآن را در دو زمان دانستهاند و این به جهت تنگنایى است که از کیفیت نزول قرآن رخ داده است; به عبارت دیگر، آنان چون نزول دفعى را انکار مىکنند، شب قدر را ابتداى نزول تدریجى مىدانند; و از این رو ناگزیر به انکار نزول آیات قرآن در 27 رجب شدهاند . (همان، ص 72)
6) بقره/185 .
7) قدر/1 .
8) دخان/3 و 4 .
9) بقره/185 .
10) تفسیر العیاشى، ج 1، ص 80، ح 184; التمهید، ج 1، ص 118 .
11) ر . ک الاتقان فى علوم القرآن، نوع 16 .
12) بحار الانوار، ج 92، ص 38، چاپ تهران . این دو قول براساس فترت وحى در بیستسال، قابل جمعاند; یعنى اگر قول یستسال از جهت فترت وحى باشد، اطلاق بیست و سه سال اعتبار نزول آیات اولیه در ابتداى بعثت منطقى است .
13) قدر/1 .
14) بقره/185 .
15) بحار الانوار، ج 92، ص 38 .
16) هود/1، براى این آیه تفسیرهاى گوناگونى ذکر شده است . در تفسیر نمونه مىخوانیم: «در این که فرق میان «احکمت» و «فصلت» چیست، مفسران بحثهاى فراوانى کردهاند و احتمالات زیادى دادهاند; اما آنچه نزدیکتر از همه به مفهوم آیه فوق به نظر مىرسد، این است که در جمله اول، این واقعیت، بیان شده است که قرآن مجموعه واحد به هم پیوستهاى است که همچون یک بناى محکم و استوار برجاست و نشان مىدهد که از سوى خداوند واحد یکتا نازل شده و به همین دلیل هیچگونه تضاد و اختلاف در میان آیاتش دیده نمىشود; اما جمله دوم به این حقیقت اشاره دارد که این کتاب در عین وحدت، آنچنان شاخهها و شعب فراوان دارد که تمام نیازهاى روحى و جسمى انسان را زیر پوشش خود قرار مىدهد; بنابراین، در عین وحدت کثیر است و در عین کثرت، واحد .» تفسیر نمونه، ج 9، ص 9، (ذیل آیه) .
17) اعراف/52 .
18) المیزان، تفسیر آیه 185 سوره بقره .
19) علوم قرآنى، ص 73 .
20) اسراء/85 .
21) دخان/4 .
22) قرآن در قرآن، ص 73 .
23) همان، ص 75 .
24) فرهنگ اصطلاحات فلسفى ملاصدرا، ص 340 .
25) همان، ص 76; ر . ک: فرهنگ اصطلاحات فلسفى ملاصدرا، مدخل «بسیط» .
26) علوم قرآنى، ص 68 .
27) فرقان/32 .
28) نشریه داخلى دانشگاه علوم اسلامى رضوى، ص 77 .
29) فرقان در ردیف 42 در فهرست ترتیب نزولى قرار دارد، ولى سوره قدر 25 سوره است .
30) فرقان/32 .
31) زخرف/31 .
32) یونس/37 .
33) اسراء/9 .
34) یوسف/2 .
35) همان، ص 78 79 .
36) بحار الانوار، ج 18، ص 251; علوم قرآنى، ص 68 به نقل از تصحیح الاعتقاد، ص 57 و 58، چاپ دوم، تبریز، 1371 .
37) حجر/94 و 95 .
38) فرقان/32 .
39) قرآنشناسى، استاد مصباح یزدى، ص 108، بهار 76 .
منبع: