انديشه بدون تاريخ مصرف

بدون ترديد مهم‎ترين نكته در انديشه استاد، تلقي خاص او از دين و جايگاه آن بود. او آدمي را در مجموعه‎اي از روابط مي‎ديد كه با خود و ديگران و هستي دارد. ربط‎هايي كه با يكديگر نيز مربوطند و ارتباطات مضاعف را شكل مي‎دهند و انسان را در مجموعه‎اي در هم تنيده از روابط، تنها مي‎گذارند. تازه اين‎ها ارتباطات قطعي و حتمي است؛ ارتباطات محتمل و نامحتمل با عوالم ديگر، چنان
يکشنبه، 27 تير 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انديشه بدون تاريخ مصرف
انديشه بدون تاريخ مصرف
انديشه بدون تاريخ مصرف

نویسنده : دكتر امير غنوي




بدون ترديد مهم‎ترين نكته در انديشه استاد، تلقي خاص او از دين و جايگاه آن بود. او آدمي را در مجموعه‎اي از روابط مي‎ديد كه با خود و ديگران و هستي دارد. ربط‎هايي كه با يكديگر نيز مربوطند و ارتباطات مضاعف را شكل مي‎دهند و انسان را در مجموعه‎اي در هم تنيده از روابط، تنها مي‎گذارند. تازه اين‎ها ارتباطات قطعي و حتمي است؛ ارتباطات محتمل و نامحتمل با عوالم ديگر، چنان بر اين پيچيدگي مي‎افزايند كه گام برداشتن جز به نور وحي ممكن نخواهد بود. گفتم نمي‎توان گام برداشت شايد بگويي كه پس چگونه گام برداشته و برمي‎دارند؟ سخن در اين است كه حركت عاقلانه و در نظر گرفتن همه نتايج و آثار، جز با اشاره خداي مهرباني كه بر همه اين روابط محيط است ، ممكن نيست و نمي توان با كورسوي عقل و فكر و غريزه در تاريكي اين جنگل پر رمز و راز ، سفري بي خطر و پرغنيمت را توقع كرد.
در اين نگاه، وحي و اشارت الهي يك ضرورت است، ضرورتي بالاتر و پيش تر از هر حركت، حتي نفس كشيدن. وحي و دين، راهي در كنار ساير راه‎هاي عقلايي نيست، تا سخن از مقايسه و برتري آن بگوييم. دين تنها راه ممكن است. دين است كه مي تواند به من بياموزد كه چگونه زندگي كنم و چگونه بميرم تا بيشترين بهره و باروري را در اين عالم و عوالم ديگري كه در انتظار من هستند، ببرم. تنها تكيه‎گاه عالـَم اوست كه چشم دوختن به ديگران، دل بستن به سراب است و تكيه كردن بر موج آب.
در اين تلقي، نياز به وحي در هر گام و هر اقدام، لمس مي‎شود. اين كه چگونه برخيزم و بنشينم و بينديشم، چه بگويم، چه بخورم و چطور به بستر روم و اين كه چگونه با افراد و اقوام مواجه شوم همه را بايد از او پرسيد. بحث «دين حداقل» و «دين حداكثر» معنايي ندارد؛ چراكه همه چيز را بايد از او آموخت. آري، آن جا كه او، ما را به خود حواله داد و امر و نهي نكرد، مي‎توانيم به خود‎بسندگي قائل شويم و به سير عقلي و عقلايي روي بياوريم و در اين محدوده با رعايت اهداف و مقاصد دين و با بهره گيري از مباني ديني و با توجه به شرايط، به تقنين و تشريع اقدام كنيم.
درك ضرورتِ دين در اين راه گسترده، به اين نتيجه مي‎انجامد كه دين خدا را عريان نبينيم تا كلاهي از فلسفه يونان، تن پوشي از عرفان هند و كفشي از اخلاق ارسطويي به او ببخشيم و يا او را كنار فلسفه و علم بنشانيم. دين آمده است تا كوتاهي همه اين‎ها را جبران كند و بر اين‎ها ببخشد و به باروري برساند.
راه‎گشايي دين اسلام اختصاص به دوره رسول خدا ندارد و هر چه تا روز قيامت محتاج آنيم، در بيان معصومين آمده است. خدا و رسول و امام به همه اين‎ها احاطه دارند؛ گرچه بر فراز منبر مدينه باشد يا در محراب كوفه و يا خلوت منزلي، تمامي نياز‎هاي ما را مي‎بينند و سخن مي‎گويند. بيان‎شان بر اين همه ناظر است. درست است كه در صدر اول، شبهه‎ها و سوال‎ها در حد ساده‎اي مطرح‎اند، ولي جواب‎هاي قرآن و روايات به‎گونه‎اي است كه نه فقط براي آن دوره جوابگو و روشني‎بخشند، بلكه به دوره مسلح شدن شبهات و سئوالات به فلسفه در سده‎هاي بعد و همچنين عصر ما كه هنگامه نظام‎هاي فكري و ايدئولوژي‎هاست، نظر دارد.
اين سير فكري منجر به تأمل استاد در بحث نظام‎ها و ارائه نظريات بديع در اين خصوص شد. از ديد او دين نه تنها در بر‎گيرنده معارف و عقايد و اخلاق و احكام است، بلكه براي هر يك از عرصه‎هاي حيات، «نظامي هماهنگ» عرضه مي‎كند. اين نظام‎ها هستند كه ارتباطات احكام و جايگاه آن‎ها را نشان مي‎دهند. اسلام نه فقط واجد دستورات اقتصادي و تربيتي و سياسي و... بوده بلكه نظام‎هاي اقتصادي و تربيتي و سياسي و... را ارائه مي‎كند. امر و نهي ها در اين سازمان‎هاي فكري هماهنگ، مفهومي‎تر مي‎شوند و جايگاه خود را مي‎يابند و ارتباطات‎شان مشخص مي‎شود.

نظام‎هاي اسلامي به ترتيب منطقي عبارتند از:

نظام فكري، عرفاني، اخلاقي، تربيتي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي، حقوقي، جزايي و قضايي. اين نظام‎ها همه عرصه‎هاي حيات را پوشش مي‎دهند و راه را روشن مي‎كنند. او در هيچ‎يك از اين عرصه‎ها دين را محتاج ديگران و وام‎دار اين و آن نمي‎دانست. در نظام فكري، شروع تفكر ديني از مباحثي، چون بحث وجود و يا بحث امكان شناخت و اثبات عالم خارج نيست. دين، از حضوريات آغاز مي‎كند و از دو جهنم دره سفسطه و ايده آليسم بركنار مي‎ماند. در اين شروع، دين كليد‎هايي تازه براي تفكر عرضه مي‎كند. تفكر در قدر و اندازه‎هاي انسان، تفكر در استعداد‎هاي او و...
تمامي معارف اساسي درخصوص توحيد و معاد و رسالت و امامت بر همين پايه استوار مي‎شوند و به اثبات مي‎رسند. اين فلسفه، محدود به اهل معقول نيست كه با آدم‎هاي طبيعي و امي نيز شروع مي‎كند و به مقصد مي‎رسد.
اين تفكر از تجريد و انتزاع به‎دور است و با احساس و شور آدمي، و با عمل و رفتار او رابطه‎اي نزديك‎تر دارد و اين فلسفه به‎راحتي زمينه‎ساز عرفان و اخلاق و فقه است. درك عمق نياز‎ها و عظمت استعدادها و وسعت راه، التهاب و بي قراري را نتيجه مي‎دهد و اشتياق به رفتن را به ارمغان مي‎آورد. با آشنايي با جمال و جلال حق و شناخت زيبايي، محبت و رفاقت او، عشق به خدا شعله مي‎كشد و با درك زيبايي و ضرورت معاد، اشتياق به مرگ جوانه مي‎زند. وقتي عشق به خدا و اشتياق به آخرت در دلي روييد، عمل و حركت، ميوه طبيعي اين رويش خواهند بود و فقه كه ادب حضور در نزد معشوق را مي‎آموزد و ابزار‎هاي كشت آخرت را به دست مي‎دهد، ديگر سنگيني نداشته و احكام فقهي شيرين و گوارا خواهند بود.
در نگاه استاد، عرفان و سير و سلوك اسلامي نيز وضعيتي تازه مي‎يابد. از يك سو تفاوت‎هاي آن با تصوف‎هاي خانقاهي و خراباتي مورد تأكيد قرار مي‎گيرد. تفاوت‎هايي كه در مباني و اهداف سلوك عارفانه و صوفيانه وجود دارد و به اختلاف در شيوه‎ها و روش‎ها مي‎انجامد. سلوك با سكوت و تأمل آغاز مي‎شود. اين درنگ و تأمل براي بيرون آمدن از جريان حركت غريزي و براي زمينه سازيِ انتخاب آگاهانه انسان است. اين نقطه شروع ِ سير و نطفه حدوث تولدي تازه است. تأمل در خود و مسيري كه تحت حاكميت نفس و شيطان و خلق و دنيا طي مي كنيم، زمينه ساز سنجش ميان اهداف و راه‎ها و انتخاب است. با انتخاب هدف و راه، تلاش براي هجرت از وضع موجود به وضع مطلوب و درگيري و جهاد براي رفع موانع آغاز مي شود، و اين تازه اول راه عشق است.
با قوت گرفتن عشق و اشتياق سالك، ابتلاء او سنگين‎تر مي‎شود. ريزش الطاف خفيه حق، همراه با افزايش ايمان فزوني مي‎گيرد. تا آدمي را متوجه كند كه دنيا معبر است نه مقصد تا دل نبندد و با شهود ضعف و عجز خويش، به توكل و توسل به او محتاج شود و با او پيوندي نزديك‎تر برقرار كند.
بارش بلا به تناسب عطش ايمان شدت مي‎يابد تا شهود عجز و اضطرار، تداوم يابد و چاره‎اي جز تسليم و تفويض و جز اعتصام مدام باقي نماند.

انديشه بدون تاريخ مصرف

اين‎جاست كه به صراط مي‎رسيم، به راهي كه او عهده‎دار آن است و با پاي او، به همراه او، به سوي او مي‎توان رفت.
در اين سلوك، هدف، تسلط و تسخير و شهود نيست و روش‎ها از ذوق و ابتكار برنمي‎خيزند. هدف، رشد هماهنگ استعدادهاي انسان و حركت به‎سوي اوست. راه اين سير را او خود مي‎آموزد. سلوك ديني بر اين پندار استوار است كه هستي با سلوك آدمي همساز شده و او مي‎تواند با آغاز سير، از حادثه‎ها و صحنه‎ها درس بگيرد و از بلاها مركب سلوك بسازد.
مركب اصلي سلوك، بلا است نه عبادت و عمل سالك. عابد و عامل، منتظر نتيجه كار خودند و متوقع و مغرور به عمل خويش. ولي سالك مبتلا جز شكستگي و انكسار و جز توكل و افتقار چيزي ندارد.
اين خط فكري در تبيين نظام اخلاقي اسلام جلوه‎اي تازه دارد. استاد، در انسان‎شناسي، ديدگاهي ويژه و برداشتي ممتاز از قرآن داشت. او عمده‎ترين امتياز انسان از ساير حيوانات را نحوه تركيب او مي‎دانست. تركيب خاصي از غرايز و فكر و سنجش كه براي انسان، آزادي و خودآگاهي و... را به ارمغان آورده است. اين تركيب خاص و «تقويم احسن» اين امكان را به وجود مي‎آورد كه آدمي با آن كه در ابتداي تولد در پايين‎ترين سطح توانايي است (اسفل السافلين)، گوي سبقت از ساير حيوانات بربايد و سر از افلاك بيرون كشد. اين تحليل از انسان و توانايي‎هاي او در نظام اخلاقي، نتيجه‎اي مهم را به دنبال مي‎آورد و آن بحث لطيف تبديل است.
تركيب انسان اين امكان را به او مي‎دهد كه با تغيير در شناخت و احساس و رفتار، خلق و خوي‎هاي خود را تبديل كند و بدي‎هايش به خوبي بدل شود. بخل، با مشاهده بازار وسيع آخرت و توجه به نيازهاي پس از مرگ با سخاوت و ريختن و پر كشيدن جاي خود را عوض مي‎كند و ترس با ورع، زودرنجي با انقطاع و... جابه‎جا مي‎شوند.
اين تلقي از انسان، ظرافت‎ها و لطافت‎هاي بسياري را در نظام تربيتي اسلام نمودار مي‎كند. اگر چه در تركيب منطقي، نظام تربيتي، اولين نظام نيست و پايه‎ها و مبادي آن از نظام فكري، عرفاني و اخلاقي تغذيه مي‎كند، اما در تحقق خارجي تربيت، مقدم بر همه نظام‎هاي ديگر است. دين با رسول آغاز مي شود و رسول خدا با اِعمال روش‎هاي تربيت اسلامي، فلسفه و عرفان و اخلاق و فقه اسلامي را در فكر و احساس و عاطفه و خصلت‎ها و خوي‎ها و رفتارهاي مؤمنين پي‎ريزي كرده و پرورش مي‎دهد. رسول خدا با جرياني كه ايجاد مي‎كند، تحول در اعتقادات و اهداف را به‎وجود مي‎آورد و بر اين اساس، شكل و شيوه و روش تازه‎اي در تمامي عرصه‎هاي عمل فردي و اجتماعي به‎دست مي‎آيد. اين به معناي ايجاد نظام‎هاي مختلف فردي و اجتماعي (از فكري و عرفاني و اخلاقي تا سياسي و اقتصادي و حقوقي) است و چه بسيار فاصله است ميان طرح و ارائه تجريدي نظام‎هاي فردي و اجتماعي تا ايجاد و تحقق بخشيدن به آن‎ها.
رسول خدا، خود به سراغ افراد مي‎رود و با زمينه سازي‎ها و پاكسازي‎ها به طرح سئوال و راه انداختن فكر مي‎پردازد؛ اما تفكر در چه؟ او خصوصا بر حضوريات و تأملات و مشاهدات باطني افراد تكيه مي‎كند و مايه‎ها و مواد تفكر را از اين حوزه اخذ مي‎كند و با نحوه برخورد و شيوه پرسش و پاسخ، نه تنها ذهن‎ها را متوجه سئوالات اصلي و اساسي مي‎كند، بلكه روش تفكر را نيز مي‎آموزد. با بيانات رسول، آدمي از تاريكي ها بيرون مي‎آيد. با خود و هستي و نقش خويش در آن آشنا مي‎شود، راه را مي‎بيند و راهزن‎ها را مي‎شناسد.
در اين روشني و وضوح است كه مردم مي‎توانند بسنجند و پس از سنجش و تعقل، انتخاب كنند يا با رسول همراه شوند و يا از يافته‎هاي‎شان چشم بپوشند و بمانند و بسوزند.
آن ها كه به رسول مي‎پيوندند و در كنار او به كتاب و به موازين مي‎رسند، يعني هم دستورات و احكام را مي‎آموزند و هم جايگاه هر حكم را مي‎شناسند. هدف از همه اين جريان، اين است كه مردم بر پايه قسط و براي تحقق قسط بپاخيزند.
استاد صفايي در اين آيه بر چند نكته تأكيد مي‎كرد: اول اين كه مطلوب، به پا خاستن خود مردم است. همه زمينه سازي‎ها و حرف‎ها براي اين است كه اينان به خواست خود برخيزند نه اين كه با تبليغ و تحميل و تحميق به پا داشته شوند. هدف، تحقق قسط نيست، بلكه قيام به قسط است. اگر قسط بدون اين قيام محقق شود، چيزي به دست نيامده است و اگر قيام به قسط شده، ولي هنوز قسط تحقق نيافته چيزي از كف نرفته و تمامي مقصود حاصل شده است. آن‎چه در همه نظام‎هاي فردي و اجتماعي اسلام مطلوب اصلي است، تحقق اين قيام است. برخاستن از سر عادت‎ها و غريزه و شهوت‎ها و پرداختن به قسط. اما قسط چيست؟ قسط نه به معناي عدالت اجتماعي است نه مساوي با عدل، كه قسط در برابر جور است و عدل در برابر ظلم. قسط ظريف‎تر از عدل است كه اگر سهم و حق كسي را ولو با رضايت او به غير ذي حقي بدهي، جور ورزيدي گرچه ظالم نيستي. قسط، رعايت اين حقوق است. حق پدر و مادر، حق معلم، حق حاكم، حق رعيت، حق چشم و گوش و... و همه آن‎چه در رساله حقوق آمده است.
قسط در هر حوزه، بر پايه حقوق تطبيق مي شود. در ارتباط با اشياء و با خود و با ديگران هر كدام به‎گونه‎اي و شكلي. اما همه‎جا وجود حقوق پيش‎فرض اين تطبيق است.
استاد در برابر آن‎ها كه جامعه ديني و حكومت ديني را بي‎معني دانسته و سخن از جامعه دينداران و حكومت متدينين مي‎رانند، سلسله بحث‎هاي عميقي را در سخنراني‎هاي محرم مطرح كرد. او از سير تفكر ديني تا جامعه ديني و از جامعه ديني تا حكومت ديني سخن گفت و نشان داد كه تفكر ديني حتي در حد اعتقاد به توحيد، مي‎تواند جامعه‎اي با ويژگي‎ها و روابط خاص خود ايجاد كند و اين جامعه، مي‎تواند حكومتي با جلوه خاص و منبعث از آن اعتقاد را در همه روابط داخلي و خارجي نتيجه دهد. دين در ابتدايي‎ترين اشكالش در جامعه و نهاد‎هاي آن و روابط حاكم بر آن‎ها نقشي اساسي داشته و در عالي‎ترين اشكال آن، همه ابعاد وجودي انسان را پوشش داده و براي همه جنبه‎هاي فكري و روحي و اجتماعي و... طرح جامع ارائه كرده و مهره‎هاي كارآمد ساخته و عميق‎ترين اثر را گذاشته است.
در آغاز اين نكته آمد كه ارائه سيمايي جامع از انديشه سترگ استاد صفايي از عهده من بيرون و از حوصله اين بحث خارج است. اما اگر بخواهم از مهم‎ترين ويژگي‎ها و توانايي‎هاي او بگويم بايد به برخورد شيرين و عميق و خاضعانه او با قرآن و سنت و برداشت‎هاي بسيار لطيف و كاملا مستند وي اشاره اي ولو گذرا داشته باشم. او در اين برخورد، به تعبير خود، به كودكي مي‎ماند كه گوهري را در ميان خاك گم كرده است. چنان با دقت در كلمه كلمه آيه و روايت و حتي حالات و شرايط نقل شده، تأمل مي‎كرد و از هر زاويه، گوهري بيرون مي‎كشيد كه حيرت‎آور و شوق‎انگيز بود. به انتقاد‎ها، به دقت گوش مي‎داد تا كه گوهر به كف آمده‎اش در زير محك، عيار خود را نشان دهد. مي‎خواند و مي‎گريست، مي‎خواند و پر مي‎كشيد، و چه عاشقانه و مشتاقانه مي‎خواند.
او با اعتقاد به استناد ترتيب سوره ها و آيه هاي قرآن به امر رسول خدا، سخت در اين تنظيم حكيمانه مي‎انديشيد. در تفسير و برداشتن پرده از چهره زيباي وحي، به ترتيب كلمه‎ها و تركيب‎ها و به شروع و ختم آيه، به ترتيب و نظم آيه‎ها و روال آغاز و پايان سوره و پيام كلي سوره مي‎پرداخت و دامن دامن، گوهر به ارمغان مي‎آورد و سخاوتمندانه مي‎بخشيد. كم نبودند و نيستند كساني كه اين گوهرها را به نام خود كرده و مي‎فروختند و اعتبار و وجاهتي به كف مي‎آوردند و او با وقوف و توجه، به آن‎ها نيز مي بخشيد كه شايد بدين گونه ديگران بهره مند شوند، چراكه او اين بهره ها را از خود نمي‎دانست و به خود منتسب نمي‎كرد و خود را مالك نمي‎ديد.
منبع:هفته نامه پنجره




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط